آفتابنیوز : آفتاب: مشرق در گفت وگوی مشروحی با عماد افروغ نوشت:
· رابطه قدرت و ثروت در ایران به گونه ای است که بیش از آنکه ثروت به قدرت بینجامد قدرت به ثروت میانجامد، البته من این رابطه ثروت- قدرت را هم تأیید نمیکنم چرا که آن رابطه هم ناشی از یک قطبی شدگی اقتصادی، سیاسی و مدنی است.
· هر دولتی که بیش از 42 درصد از درآمدش از منابع معدنی باشد میگویند رانتی است، حالا شما ببینید چند درصد منابع درآمدی ما ناشی از نفت است. حالا رابطه تمرکزگرایی و فقدان آمایش سرزمین با این اقتصاد نفتی یک رابطه قدرت و ثروت را برای ما به وجود آورد.
· در ظرف ساختاری رابطه قدرت- ثروت، حزب پا نمیگیرد؛ یعنی ایدئولوژی، مسلک و مرام پا نمیگیرد. یکی از موانع شکلگیری احزاب همین است. من از شکل گیری هر حزبی حمایت میکنم مشروط بر اینکه مرام و مسلک داشته باشد عضوگیری آن مشخص باشد منبع مالی آن مشخص باشد. ثبات مواضع داشته باشد. اما چرا این طور نیست؟ به خاطر این ظرف است، تا موقعی که اقتصاد نفتی داریم، تمرکزگرایی داریم، قابلیتهای مدنی ما متشکل نشده نمیتوانیم حزب بزنیم، حتی بحث نظام ریاستی و پارلمانی هم که مطرح شد خوب یکی از شروط نظام پارلمانی حزب است اما ما حزب آنچنانی نداریم.
· دولتها زمانی که میخواهند بیایند قدرت را بگیرند خیلی از شعارها می دهند، اما وقتی میآیند و مستقر می شوند، محافظهکار و متنغم از این رابطه [رابطه قدرت و ثروت] میشوند و فراموش میکنند. رخی وقتی به قدرت می رسند شروع به تفسیر قرآن می کنند. یعنی فرد که به قدرت دولتی میرسد فکر میکند مفسر ایدئولوژیک نظام هم هست و این خطرناک است.
· حکومت تشکیل دادیم و برای سلامت آن می گوییم که باید مردم با دولت هم باشد. یک بحث مردم با مردم است که اشاره کردم و دیگری بحث دولت با دولت است. ما شاهد این هستیم که دولت با دولت خوب امر به معروف و نهی از منکر میکند؟ یا شاهد هستیم که دولت میگوید من نه! دولت برایم خط قرمز است! یعنی عیبها را باید پوشاند یا باید گفت؟
· اگر ما به عنوان یک منظومه کامل به امر به معروف و نهی منکر می نگریستیم این حال و روز ما نبود. در آن صورت، خود حکومت، یک نهاد امر به معروف و نهی از منکر بود با تمام لوازم و ضرورت هایش، به همان شکل کامل و چهارگانه اش. مهمترین امر به معروف مواظبت مردم از حاکمان برای عدم انحراف است.
· مرحوم شهید مطهری میگویند یک جامعه انقلابی فقط به نارضایتی نیاز ندارد این نارضایتی باید تبدیل به یک خروش شود و این خروش درگیر دو اصل است؛ جهاد و امر به معروف و نهی از منکر است، که بیاید سؤال کند، خواسته خود را مطرح کند، شهید مطهری می گوید: متاسفانه دویست سال است که بحث امر به معروف و نهی از منکر ما از رسالهها حذف شده است.
· به لحاظ فرهنگی نسبت به آزادی و حقیقتیابی غفلت شده است و به جای آن امنیتگرایی و مصلحتگرایی فائق آمده است بنابر هر دلایلی و توجیهی که برخی از این توجیهات هم ممکن است قابل قبول باشد اما نه به این قیمت که کل جایگاه و ضرورت حقگرایی تحتالشعاع قرار بگیرد. ما نباید به این سمت برویم و توصیه کنیم که باید به سمت مصلحتگرایی پیش برویم. باید با سلب آزادی پیش رفت؟ اینطور نیست، بزرگان ما مثل مرحوم مطهری میگویند اسلام در ذات خود یک حقیقت است نه یک مصلحت و بیشتر در بستر آزادی رشد کرده تا فضای امنیتی.
· آرزوی من ظهور و بروز روشنفکری نسل دوم پیش از انقلاب و بسط آنها است؛ یعنی روشنفکران دینی، سنت گرای انتقادی، فرهنگ گرا و تاریخ گرا. اما سؤالم این است که این روشنفکری مطلوب از چه بستری بر می خیزد؟ آیا می توانیم رقیب را حذف کنیم و توقع داشته باشیم چنین روشنفکری هم شکل بگیرد؟ اگر منورالفکرها نبودند نوبت به اینها نمیرسید. آنها طرح سؤال کردند، روشنفکران دینی احساس کردند که باید پاسخ دهند و رفتند سراغ منابع دینی و بسط پیدا کرد.
· احساس کردم که مجلس خیلی به سمت مصلحت اندیشی و لابیگری میرود و من با این وضعیت موافق نیستم، خودم نیز در طول نمایندگی مجلس هیچ گاه لابی نکردم و میانه ای هم با آن نداشتم. حتی برخی نمایندگان می دانستند و می گفتند؛ افروغ اهل لابی گری نیست. البته اگر برهان میآوردند، میپذیرفتم وگرنه با لابی و این حرفها نمیتوانستم کنار بیایم. فرد علناً میگوید من وکیل الدوله هستم و به افتخار میکند که وکیلالدوله است، ببینید کار به کجا میرسد. در قضیه اختلاس توقع این بود که یک وزیر استیضاح شود. چرا این اتفاق نمیافتد؟ داستان این است که مجلس در رأس نیست و عوامل مختلفی دارد که خواهم گفت اگر بحث شد.
· نمایندهها بر اساس همین لابیها که وجود دارد به جای اینکه نمایندههای شجاعتری داشته باشیم، نمایندههایی داریم که با شبکههای قدرت و ثروت ارتباط دارند. شما چه توقعی دارید که این افراد قانونشناس باشند؟ توقع دارید ناظران و ناقدان خوبی باشند؟ چه توقعی دارید؟
· مجلس هیچ وقت در رأس امور نیست و حتی آن زمان که امام(ره) گفتند هم در رأس امور نبود و گرنه ایشان این گونه نمیگفتند. حال چرا نیست؟! چند چیز است که باید توجه شود. یکی اینکه ابعاد فرهنگی و روانی وجود دارد؛ وقتی در مجلس مصلحتگرایی و نگاه شکلی به وجود می آید این مجلس نمیتواند آن روحیه حقیقتجویی خود را عملی کند، این یک نکته است. نکته دوم همان رابطه قدرت و ثروت است. این رابطه خیلی مؤثر است که مجلس در رأس امور نباشد. نماینده نیازهایی دارد و بالاخره میخواهد پروژه یا طرحی را در محل زندگی خود به ثمر برساند. حال قدرت اصلی تصمیم گیری در دست کیست؟ این قدرت در اختیار دولت است. مسأله بعدی نیز لابیهای متنوع و فراوان بیسر و تهی است که در مجلس است. گاهی یک نماینده ناگهانی 180 درجه موضع را عوض میکند. تا قبل طرفدار فلان کاندیدا بود و زمانی که فرد دیگری رئیس جمهور می شود، یک دفعه 180 درجه تغییر دارد و میرود سمت دیگری. بنایر این مجلس در رأس امور نیست چون فرهنگ تملق، غلو و ریا وجود دارد و من احساس میکنم باید فرهنگسازی کرد.
· برخی نمایندگان فراموش کرده اند مجلس جای مصلحت سنجی نیست. رونده به سمت لابی گری است، حالا یک جاهایی افت و خیز داشته و متأسفانه این اتفاقها به نام عدالت و صداقت صورت میگیرد. دولت های گذشته حرف عدالت نمیزدند اما اختلاس های سه هزار میلیارد تومانی هم وجود نداشت. من تحلیل دارم. فکر می کنم ما به سمت عدالت حرکت نکردیم، حرف عدالت را زدیم اما اصلاً به سمت عدالت پیش نرفتیم.
· وقتی احمدی نژاد سرباز می خواهد باید بداند سربازها را دست گروهبان میدهند یا یک استوار در این صورت خودش هم میشود استوار. اما اگر ژنرال بخواهد خودش میشود ارتشبُد! کدام بهتر است؟ در اینجا دو نقد وارد است. یکی اینکه ایشان سرباز میخواست و نمیخواست انسانهایی که اهل نظر و اهل تفکر هستند با وی چالش کنند.نکته دوم اینکه محمود احمدی نژاد به تئوری اصلاً اعتقادی نداشت و میگفت؛ " به تئوری نیاز ندارم و اهل عمل هستم و مشکل اصلی کشور در سرعت تصمیمگیری است" در واقع احمدی نژاد هیئت دولتی مطیع میخواست. من در همان زمان گفتم ما هیئت دولت نداریم بلکه رئیس دولت داریم. با این وضعیت هیئت به این یعنی که همه اهل نظر باشند و تنفیذ اختیاری بشود وجود ندارد.اشکال به نگاه سرباز گونه به هیئت دولت است اگر یک مقداری نگاه ارتشبدی و سرلشکری وجود داشت، بهتر بود.
· اگر هزار بار دیگر به سال 84 بازگردم به احمدینژاد رای می دهم. اما اگر شناخت امروز را از او داشتم، سال 84 باید رای سفید میدادم.
· بحث مکتب ایرانی و حرف هایی از این قبیل که البته بحث های بی ارزشی است چون کسی این بحث را میکند که شناخت خوبی هم از هویت ایرانی ما ندارد. ضمن اینکه یک بین واحد جغرافیایی و تفکر همزادپنداری بوده اما این تفکر ایرانی در واحد جغرافیایی گنجانده نمی شود.
· من برای اصولگرایی نظریه داشتم. هنوز هم بر اصول اصرار دارم. بنده برای اصولگرایی تعریف داشتم. تعریفم با نام اصولگرایی خلاق و انتقادی، هنوز وجود دارد و در همین راستا هم اندیشیدم و فکر کردم برای من ابعاد اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن برایم روشن است و در آن چارچوب نیز کار میکنم.
· برخی می خواهند ولی فقیه را دور از دسترس کنند. امام علی(ع) چه میگویند هم در دسترس هستند و هم میفرمایند مرا مصون از خطا ندانید ظاهراً میگویند من از آن دسته رهبران نیستم که خودم را عاری از خطا بدانم، به هر حال مطرح میکنند. مشورت میکنند؛ مشورت میگیرند؛ وقتی مشورت میگیرند؛ خلاف نظر خود عمل میکنند.
· برخی وقتها عدهای "کاسه داغ تر از آش" هستند؛ آگاهانه و غیرآگاهانه. با غیرآگاهها کار ندارم که باید آگاهسازی شود اما کسانی که آگاهانه کار میکنند واقعاً باید جلو آنها ایستاد، اینها رند هستند و مانع رشد اسلام هستند؛ مانع رشد نظام معطوف به ولایت فقیه هستند، اینها بیشتر دنبال منافع شخصی هستند و دنبال کاسبی خودشان هستند من مدام این را میدیدم من خودم در مجلس میدیدم که به رهبری چیزی نسبت میدادند که من میگفتم رهبری اگر مطلبی فرمودند یا باید مکتوب باشد یا ما هم شنیده باشیم بعد فهمیدیم که حق با ما بود، دروغ بود چون رهبری گفتند همین باید باشد. آیا اینها جفا به رهبری نیست؟ برخی رندانه ادعای ولایتمداری می کنند.
· سالها پیش یک سؤالی از من پرسیدند، گفتند شما تا کجا ولایت فقیه را قبول داری گفتم تاجایی که به اصل مبنایی منتج به ولایت فقیه آسیبی وارد نشود. یعنی اینکه نخواهید اصل را زیر سؤال ببرید. مثلاً به ما میگویند ولایت فقیه یک اصل عقلی است خوب اگر عقلی است پس باید جامعه عقلانی باشد و جامعه ولایی یعنی جامعه عقلانی، ولی اگر ما جامعه ولایی را احساسی میخواهیم این پارادوکس را برای من حل کنید که جامعه احساسی با مبنای عقلانی ولایت فقیه چگونه سازگار است؟
· از ابتدا با مباحث مدیریت امام زمانی مشکل داشتم.