آفتابنیوز : آفتاب: حوادث - روزنامه ایران نوشت:
این جنایت خیابانی ساعت 11 شب 12 اردیبهشتماه به مأموران کلانتری 132 نبرد مخابره شد که در آن مردی در خیابان مسلم کشته شده بود. وقتی با دستور بازپرس شعبه 5 دادسرای امور جنایی تهران تیمی از اداره 10 پلیس آگاهی دست به تحقیقات زد. تجسسهای میدانی نشان داد که پس از سوار شدن دو دختر جوان در یک پراید دو پسر از خودرو پژویی به آنان اعتراض میکنند که با حمله سرنشینان پراید مواجه شده و هر دو که 19 ساله بوده و محمود و رامین نام داشتند با ضربات چاقو بشدت مجروح شده بودند.
محمود در همان محل درگیری تسلیم سرنوشت مرگبار شد و با فرار عاملان جنایت، رامین به بیمارستان انتقال یافته و از مرگ نجات یافت.
کارآگاهان که رامین را تنها سرنخ برای ردیابی قاتلان فراری میدیدند به تحقیق از وی پرداخته و خیلی زود 3 جوان 19 ساله به نامهای میلاد، حسن و محمد را شناسایی کردند که محمد را روز 13 اردیبهشتماه در خیابان نبرد دستگیر کردند و وی پذیرفت با دو دوست دیگرش دست به این جنایت زده است. 3 روز نگذشته بود که دو فراری دیگر در خیابانهای نبرد و کریمخان زند بازداشت شدند و مشخص شد درگیری بخاطر یک دختر بوده است.
میلاد در بازجوییها گفت که از 7 ماه پیش به دختر جوانی به نام مرجان علاقهمند شده و شب حادثه در حالی که به همراه دوستان خود از مراسم جشن عروسی یکی از بستگان حسن در حال بازگشت بوده و زمانی که قصد ملاقات با مرجان را داشته با قربانی و رامین درگیر شده است.
میلاد گفت: من به همراه دوستانم از عروسی میآمدیم که مرجان با من تماس گرفت و پس از آن، به همراه حسن و محمد به دنبال مرجان در پارک مسلم رفتیم که در آنجا احمد (قربانی جنایت) و دوستش از پشت سر مرا از خودرو پائین کشیدند؛ وقتی حسن و محمد از خودرو پیاده شدند، در حالی که محمود و دوستش چاقو خورده بودند از روی من بلند شدند و در آن لحظه چون سرم پائین بود و لباس روی سرم کشیده شده بود متوجه نشدم که چه کسی آنها را با چاقو زده اما چاقوی ضامندار در دست حسن و چاقوی دستهچوبی نیز در دست محمد بود.
بنابر این گزارش؛ تجسسها نشان داده است که حسن عامل اصلی این قتل است با این وجود چون هر سه پسر مشروب خورده بودند و در شرایط عادی قرار نداشتند تحقیقات در این زمینه ادامه دارد.
گفتگو با یکی از متهمان
حسن 19 ساله که به خاطر شیطنت از پیشدانشگاهی اخراج شده با خونسردی کامل در مورد جزئیات قتل حرف میزند اما هنوز مغرور است.
قتل؟
قصد کشتن نداشتم. اتفاقی بود و هنوز هم باورم نمیشه که کسی را کشته باشم.
محمود را میشناختی؟
نه، شب حادثه برای دفاع از خودم و دوستانم با وی درگیر شدم.
شب حادثه چه رخ داد؟
دو دختر که 2 هفته بود از طریق میلاد با آنها دوست شده بودیم شب حادثه به ما زنگ زدند و قرار شد با میلاد و محمد به سراغشان برویم. وقتی رسیدیم سر قرار ما که مشروب خورده بودیم در وضع خوبی قرار نداشتیم که مریم و مرجان به سمت ماشین آمدند که بعد از سوار شدن 2 پسر که انگار قبلاً با دخترها دوست بودند و آنها نیز در حالت خوبی قرار نداشتند، میلاد را از صندلی عقب بیرون کشیدند و مانع حرکت ما شدند و من و محمد از خودرو چاقویی برداشتیم و به کمک میلاد رفتیم وقتی میلاد را از چنگ آنها آزاد کردیم به سمت خودرو برگشتیم که ناگهان «محمود» از پشت لباسم را گرفت و من در حالی که برگشتم با چاقو ضربهای به صورتش زدم و «محمود» عقبعقب رفت و سوار شدیم و فرار کردیم.
دستت چه شده؟
زمانی که با چاقو به صورت محمود زدم وی چاقو را از دستم کشید که چاقو به دستم خورد و زخمی شدم.
بعد از فرار کجا رفتید؟
با دخترها تا دیروقت توی خیابانها بودیم و بعد آنها را به خانهشان رساندیم و محمد نیز به خانه رفت. من و میلاد به ورامین رفتیم و خانه مادربزرگش بودیم.
دخترها را کجا سوار کردید؟
جلوی یک مدرسه در خیابان مسلم و بعد از حادثه متوجه شدیم دخترها خانه محمود بودند.
چرا مشروب خوردی؟
عروسی بودیم و من به همراه میلاد و محمد در مراسم عروسی مشروب خوردیم و ساعت 11 شب بود که مرجان با میلاد تماس گرفت.
دوستانت در عروسی فامیل تو چه کار میکردند؟
ما مانند برادر هستیم و همه جا با هم میرویم و همه ما را تو فامیل به عنوان برادر میشناسند.
برای زخم دستت چه کردی؟
بعد از حادثه دستم را بستم و تا شب فردایش صبر کردم، اما خونریزی زیادی داشتم تا این که به بیمارستان رفتیم و آسیبدیدگی دستم زیاد بود و دکتر دستور عمل داد و روز پنجشنبه دو روز بعد از جنایت به بیمارستان رفتم و دستم جراحی شد و بعد از ترخیص به ورامین رفتیم.
خانوادهات خبر داشتند؟
نه، در این دو روز فقط تلفنی با هم در ارتباط بودیم و از جراحی و بیمارستان خبر نداشتند.
چرا همان شب جنایت دکتر نرفتی؟
دیروقت بود و میترسیدم دستگیر شوم.
چطور دستگیر شدی؟
جمعه 15 اردیبهشتماه برای تعویض پانسمانم به همراه میلاد به بیمارستان رفتیم که در همانجا دستگیر شدیم.
فکر میکردی دستگیر شوی؟
نه، چون نمیدانستم «محمود» به قتل رسیده و فکر میکردم درگیری ما تمام شده و اتفاقی رخ نداده است.
به کس دیگری هم آسیب رساندید؟
نمیدانم، ولی «رامین» دوست محمود نیز مجروح شد، اما نمیدانم چه کسی وی را زخمی کرده چون در حالت عادی نبودیم. هیچ چیز یادم نمیآید و «محمد» هم در اظهاراتش گفته که به کسی آسیب نرسانده است.
میدانی چه آیندهای داری؟
نه، چون درگیری بوده و هر دو طرف در حالت عادی نبودیم، ولی به جرم قتل دستگیر شدم.
از اعدام میترسی؟
«حسن» زمانی که در مورد اعدام صحبت شد ابتدا سکوت کرد و از چشمانش ترس از مرگ نمایان بود، اما با لبخند گفت: نه، نمیترسم!
چرا میخندی؟
گریه کنم، با گریه چیزی درست نمیشود، ولی پشیمان هستم.
فکر میکردی یک روز قاتل شوی؟
نه، حتی زمانی که دستگیر شدم و گفتند قاتل هستم میخندیدم و باور نمیکردم، اما وقتی متوجه شدم شوکه شدم و شاید باور نکنید، اما هنوز فکر نمیکنم که «محمود» زنده نیست.
خانوادهات را دیدی؟
روزی که دادسرا رفتم خانوادهام را دیدم، اما سرم پائین بود و قدرت دیدنشان را نداشتم و فقط گریه میکردم.
حرف آخر؟
پشیمان هستم و دوست دارم که مرا ببخشند چون جوان هستم.
یه سوال. الان لیلی این داستان کی بود؟