آفتابنیوز : آفتاب: مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران با اشاره به صحبتهای حمید روحانی مبنی بر اینکه شریعتی عامل ساواک و ضد امام بوده است، گفت: شریعتی به خاطر امام از جایگاهش در جبهه ملی خارج شد...
به گزارش دانشجو، در پایان نشست «جریانشناسی تاریخ معاصر» که با عنوان «جریان روشنفکری در ایران» در دانشکده حقوق دانشگاه تهران برگزار شد، دکتر سلیمینمین به پرسشهای دانشجویان پاسخ داد.
یکی از نقاط اختلافی که وجود دارد، بحث شهید نواب است و اینکه ترورها و برخورد مسلحانه، تفکر خود ایشان بوده یا این تفکر از سوی عوامل نفوذی روی ایشان اعمال شده است؟ نکته دوم بحث دکتر مصدق و جدایی بین آیتالله کاشانی و دکتر مصدق قبل از ملی شدن صنعت نفت است. یکی از تحلیلهایی که وجود دارد این است که آمریکاییها قصد نفوذ به ایران را داشتند و نیاز بود که با یک عقبه محکم وارد ایران شوند؛ لذا بحث جدایی کاشانی و مصدق، به نوعی برنامهریزی جریان مصدق بود و پشت پرده این جریان خود آمریکاییها قرار داشتند و برنامه آنها بود که مصدق از کاشانی جدا شود و به نوعی ایشان عامل آمریکاییها بود. آیا این تحلیل درست هست یا خیر؟
در پاسخ به این سوال که آیا فداییان اسلام خودشان به حرکت مسلحانه اعتقاد داشتند یا افرادی به درون اینها نفوذ کردند، باید گفت که خیر، فداییان اسلام به اندازه کافی تند بودند.
ابهام تاریخی در مورد ترور رزمآرا
البته در مورد رزمآرا این نقطه تاریک تاریخی وجود دارد که آیا مظفر بقایی برای ترور رزمآرا به فداییان اسلام خط داد یا خیر؟ چون محمدرضا پهلوی هم مایل بود رزمآرا ترور بشود و افرادی را برای این کار گماردند و بحثهایی وجود دارد که وی با دو سلاح کشته شد، یکی محافظش او را زد و یکی فردی که از طرف فداییان اسلام برای این کار گمارده شده بود؛ این بحثهای تاریخی وجود دارد، چون مظفر بقایی قطعا در اینجا بینقش نبوده، ولی این بحث باید به طور تخصصی مورد مطالعه قرار گیرد.
تندرویها و تکرویهای فداییان اسلام
فداییان اسلام، متاسفانه بسیار تندرو بودند و فقط این نبود که مثلا فاطمی را ترور کنند، حتی آقای فلسفی و کاشانی را هم به ترور تهدید کردند؛ خاطرات مرحوم فلسفی هست که میتوانید آن را بخوانید و دفتر مطالعات ما هم آن را خلاصه کرده است. فداییان اسلام علاوه بر تندروی، تکرویهایی هم داشتند؛ موقعی که شهید نواب زندان بود، آقای خدایی، به صورت فردمحورانه فاطمی را ترور کرد و موجب اختلاف شد و جامعه را در دشمنشناسی دچار مشکل کرد و این مسئله که در شرایطی که انگلیسیها و آمریکاییها تلاش میکردند در جامعه ما اختلاف ایجاد کنند، دشمن اصلی را فاطمی بدانید، طبیعتا خطای فاحشی است.
فداییان اسلام برای مظفر بقایی لاابالی محافظ میگذاشتند!
آنها فردمحوریهایی داشتند که نواب با آنها برخورد کرد که چرا این کار را کردید؛ میخواهم بگویم نه خیلی کار سازمانی داشتند و نه در بحثهای فکری رشد شدیدی داشتند؛ مثلا فداییان اسلام شبها روی پشت بام خانه مظفر بقایی کشیک میدادند تا کسی به خانه او حمله نکند، در حالی که او آن پایین عرقخوری میکرد و از نظر مسائل اخلاقی فردی بسیار لاابالی بود.
نقش فداییان اسلام در ملی شدن صنعت نفت
این روزها افراط و تفریط خیلی زیاد است؛ چه کسانی که فداییان اسلام را بدون نقص و ایراد معرفی میکنند و چه کسانی که فداییان اسلام را سرکوب و منکوب میکنند، خطا میکنند؛ فداییان اسلام انصافا در نهضت ملی شدن صنعت نفت نقش اساسی داشتند، بدون چنین بازویی امکان نداشت شبکه چماقداران انگلیسی، زمینگیر شود.
موتلفه از انتشار کتاب خاطرات شهید عراقی جلوگیری میکند
نقش آنها را باید به درستی قدر دانست، اما نباید از ضعفهای فداییان اسلام هم غافل شد؛ متاسفانه برخی از مراکز تاریخپژوهی ما کاملا یک طرفه عمل میکنند. خود شهید عراقی که از عناصر اصلی فداییان اسلام و بعد از آن از عناصر برجسته موتلفه است و امام به سلامت و ارزشمندی او خیلی احترام میگذارد، در خاطراتش ضعفها را میگوید.
متاسفانه امروز موتلفهایها از خیلی از ایراداتی که شهید عراقی در کتابش از خودشان گرفته خوششان نمیآید و این کتاب را تکثیر نمیکنند؛ در حالی که کتاب ایشان یکی از ارزشمندترین کتب تاریخی است که ما میتوانیم از طریق آن جریانات نهضت ملی شدن صنعت نفت را بشناسیم. ناگفتههای ایشان اصلا تکثیر نشده که البته کتاب ایشان در سال ۵۹ توسط ناشر دیگری غیر از موتلفه تکثیر شده است؛ اما موتلفه امروز اصلا مایل نیست ضعفهایی که شهید عراقی میگوید برای جامعه باز شود و مردم شناخت دقیقی از موتلفه پیدا کنند که این خیلی بد است.
یک بار من در جمع موتلفهایها سخنرانی داشتم و گفتم شما لااقل به اندازه شهید عراقی در بحثهای تاریخی صداقت داشته باشید و برخی از ضعفها را بپذیرید؛ چون مشکلاتی که در موتلفه آن روز وجود داشت، الان هم وجود دارد.
موتلفه سکوی پرتاب افراد فرصتطلب شده است
موتلفه الان سکوی پرتابی برای یکسری آدم فرصتطلب شده است؛ برخی از آدمهایی که اصلا به باورهای موتلفه باور ندارند و از موقعیت آن سوءاستفاده میکنند و آدمهایی مثل جاسبی تا شورای موتلفه هم رفتند. شما تا حدی آقای جاسبی را میشناسید؛ وی وقتی دیگر نتوانست از حزب استفاده کند، عضو موتلفه شد، ما اگر ضعفهای گذشته تاریخی خود را خوب بشناسیم، میتوانیم ضعفها را برطرف کنیم و نگذاریم آدمهایی که هیچ سنخیتی ندارند دوباره راه پیدا کنند.
دکتر مصدق مهره آمریکاییها نبود
در مورد دکتر مصدق اینگونه نیست که میگویید و بهترین گواه برای اینکه دکتر مصدق آمریکایی نیست، این است که در روزهای پایانی قبل از کودتا، آمریکاییها چند پیشنهاد به او دادند که مصدق هیچ کدام از پیشنهادها را نپذیرفت؛ چون پیشنهادها موجب منزوی شدن صنعت نفت میشد.
آمریکاییها پیشنهاد دادند که اداره نفت را به یک کشور ثالث و تشکیلات ثالث واگذار کنید، ولی مصدق مخالفت کرد و گفت این مسئله باعث میشود کنترل از دست ما خارج شود؛ آمریکاییها کودتا را تصریح کردند، اگر مصدق آمریکایی بود قطعا باید پیشنهاد آمریکاییها را میپذیرفت و دیگر بهانهای نداشتند.
البته دکتر مصدق ضعفهایی دارد که باید ضعفهای او را دقیقا شناخت، اما برخی با دکتر مصدق برخوردهای غیرمنصفانه میکنند و او را یک آدم وابسته و آلوده معرفی میکنند که این درست نیست.
ارتباط اشخاصی مثل علامه طباطبایی، شهید نواب صفوی و امام با آیتالله بروجردی چیست؟ این طور که به نظر میرسد هر سه به نوعی از محوریت آیتالله بروجردی طرد شدند؛ حضرت امام در منشور روحانیت از برخی افراد به شدت نقد میکنند، البته اسم نمیبرند یا مسئله اطرافیان آقای بروجردی، میخواهم بدانم این ارتباطی با مسائلی که اینجا مطرح شد، دارد؟ نکته دوم در مورد دکتر شریعتی است که میگویند که ایشان با ساواک و شاه در ارتباط بوده است؟ صحت این مطالب را بیان کنید؟
خیر، اینکه امام از تشکیلات آقای بروجردی طرد شده باشند، درست نیست بلکه امام در اینکه سازمانی حول آقای بروجردی شکل بگیرد نقش محوری داشتند و بر این قضیه واقف بودند که بعد از ضرباتی که رضاخان به سازمان روحانیت وارد کرد، مرجعیت تامه ایجاد کنند که هر کس برای خودش یک موضع درست نکند و یکی بشود یک مرجع تقلید و دیگری بشود یک مرجع تقلید دیگر و مردم تجزیه شوند. امام تمرکز در مرجعیت را به عنوان یکی از راههای جدی تجدید سازمان روحانیت یافتند؛ یعنی نگذاشتند که هر کسی رساله چاپ کند و مقلد داشته باشد به همین دلیل ایشان مرجعیت تامه آیتالله بروجردی را تبلیغ کردند و واقعا در این زمینه فداکاری کردند.
تهذیب نفس امام و در نظر نگرفتن منافع خودشان
اینجاست که انسان میتواند انسانهای مهذب را که نه برای خودشان، بلکه بر اساس مصالح ملی و مصالح کلان جامعه حرکت میکنند، بشناسد. امام در اینجا اصلا مصالح خودشان را در نظر نگرفتند؛ وقتی قدرت آیتالله بروجردی گسترش یافت، طبیعی است که یک سری آدمها برای خودشان جا باز میکنند و آدمهایی به دفتر آیتالله بروجردی رفتند که ارتباط ایشان را با خیلی از جریانات قطع کردند.
درست است که جریان فداییان اسلام تند بودند، اما آیتالله بروجردی میتوانست مثلا از سر لطف و بزرگواری دستی بر سر آنها بکشد؛ همان کاری که آیتالله کاشانی نسبت به آنها انجام دادند؛ مثلا وقتی آیتالله کاشانی از جبهه ملی جدا شد، وضع زندگی ایشان دچار مشکل شد و آیتالله بروجردی ۱۲ هزار و ۵۰۰ تومان برای آیتالله کاشانی فرستادند تا مشکل مسکن ایشان حل شود؛ ایشان میتوانستند همین لطف را نسبت به فداییان اسلام داشته باشند.
دلگیری امام از برخورد اطرافیان آیتالله بروجردی
امام در این زمینهها از نوع برخورد اطرافیان آیتالله بروجردی دلگیر شدند و از ایشان فاصله گرفتند، نه اینکه ایشان رانده شده باشند؛ تاثیرگذاری امام و توانمندی ایشان برای مجموعه آقای بروجردی بسیار حائز اهمیت بود و بیشتر کتابهای آیتالله بروجردی را ایشان برای آرای مختلف میبردند.
موضعگیری برخی حوزویان به اعتقادات عرفانی امام (ره)
بحث عرفان امام در آن زمان به این شکل حساس نبود، بعدها اعتقادات عرفانی امام موجب شد که برخی در حوزه نسبت به امام موضعگیری کنند که البته الان هم این موضعگیری هست و اوایل انقلاب هم بود. بحثهای عرفانی امام در ارتباط با تفسیر سوره حمد با مخالفت خیلی از آقایان مواجه شد؛ الان هم ضدیتهایی در حوزه با عرفان امام وجود دارد و جوسازیهایی را به صورت تشکیلاتی شکل میدهند که خوب است شما نسبت به این مطلب دقت داشته باشید.
اینکه شریعتی را ساواکی بدانیم منصفانه نیست
اما در مورد دکتر شریعتی، بحثهایی که عموما از طرف برادرمان آقای حمید روحانی مطرح میشود خیلی منصفانه نیست؛ من و ایشان چند بار با هم مناظره قلمی و گفتوگوی رودررو داشتیم و اینکه ما شریعتی را عامل ساواک بدانیم خیلی کار اشتباهی است؛ چون شریعتی مرتب توسط ساواک تعقیب و دستگیر میشد و ساواک تدریس ایشان را در مشهد متوقف کرد یا در تهران حسینیه ارشاد را بست.
شریعتی ساواک را در بازجوییهای خود فریب میداد
آنچه شریعتی در بازجوییها مینویسد، برای فریب دادن ساواک بوده و باید هم این کار را میکرد؛ تقیه در این طور مواقع واجب است و اگر در بازجوییها میگفتید من میخواهم تا سرنگونی شاه پیش بروم، برای شما ۱۰ سال زندان میبریدند و نمیتوانستید کار کنید و در بازجوییها باید طوری حرف میزدید که بتوانید ساواک را فریب دهید.
مثلا بگویید که من با مارکسیسم مقابله میکنم و با شاه کاری ندارم یا مثلا من میخواهم روی اعتقادات اساسی مردم کار کنم و به شاه کاری ندارم و با او مشکلی ندارم؛ اگر بازجوییهای خیلی از بزرگانی که آن موقع بودند را مطالعه کنید، خواهید دید که آنها هم همین شیوه را به کار میگرفتند؛ مهم این است که بعد از اینکه آزاد شدند یک گزارش به ساواک داده باشند و با آنها همکاری کرده باشند.
آقای حمید روحانی هرگز نمیتواند سندی بیاورد که شریعتی بعد از آزادی از آدمهایی نام برده و گفته باشد اینها ضد دربار هستند؛ وی عمدتا بر اساس بازجوییهای شریعتی که بحث فریب دادن دستگاه سرکوب شاه است، استناد میکند. گزارش ساواک این است که میگوید شریعتی سر ما کلاه میگذارد و ما را فریب میدهد و آقای حمید روحانی این مطالب را نمیبیند که خود ساواک اذعان داشته که آنچه شریعتی در ساواک میگوید مخالف آن چیزی است که بعد از اینکه آزاد میشود، میگوید و به همین بهانه دوباره او را دستگیر میکنند.
دفاع شریعتی از امام(ره)
در جلسهای آقای حمید روحانی به من گفت که شریعتی قبل از انقلاب هم ضد امام بود و بنده به او گفتم این را نگویید، لااقل ما که خارج از کشور بودیم میدانیم این طور نبود؛ شریعتی به خاطر امام از جایگاهش در جبهه ملی خارج شد؛ زیرا ایشان سردبیر نشریه ارگان دانشجویی در فرانسه بود و به دلیل اینکه از امام دفاع کرده بود، جلوی مقاله او را گرفتند.
در کتاب کنفدراسیون که اخیرا چاپ شده و آقای افشین متین تحقیقاتش را در آمریکا انجام داده، این مطالب را آورده است؛ کنفدراسیون خارج از کشور، مجموعه همه تشکیلات دانشجویی بود که این کنفدراسیون را گردآوری کرده بودند و من این کتاب را به آقای حمید روحانی نشان دادم و گفتم این حرفها را نگویید؛ موضع شریعتی قبل از انقلاب هم مشخص بود، ولی او در اندیشهها و زایشهای اندیشهاش هم نقاط مثبت و هم ایرادهایی دارد.
برای قضاوت در مورد افراد باید نقاط قوت و ضعف آنها را توامان بررسی کرد
اینکه ما روشنفکری مثل شریعتی را این گونه تخطئه کنیم و بگوییم ساواکی بوده یا بگوییم همه اندیشههایش خلاف است، کار شایستهای نیست؛ ما اگر میخواهیم در جامعه تولید فکر را رشد دهیم باید حتما در مورد افرادی که در خدمت ما بودند، هم نقاط قوت آنها را بگوییم و هم ضعفهایشان را برطرف کنیم. شریعتی قطعا در کتابهایی که نوشته ایراداتی دارد و ما باید آنها را طرف کنیم نه اینکه شخصیتی را که کار کرده و امروز میتوانیم از بعضی کارهای او به خوبی برای جذب نسل جوان استفاده کنیم، تخطئه کنیم؛ این کار بسیار اشتباهی است.