آفتابنیوز : آفتاب: وی که این روزها به گفته خودش از ابتدای ماه مبارک رمضان شاید یک شبانه روز کامل نخوابیده، هم اجرای تئاتر دارد، هم پخش زنده برنامه تلویزیونی؛ خواب نیز برایش دست نیافتنی شده به فراخور. اما با همه این اوصاف در این تنفسهای چند ساعته بین کارهایش، برایمان وقتی خالی کرد تا با هم گپی بزنیم.
در مدرسه چه درسی میدهید؟
من جز ریاضی و فیزیک و زبان انگلیسی همه چیز درس دادهام.
چرا؟
من در دانشگاه همیشه زبان را از روی دست «سعید آقاخانی» مینوشتم. البته با اجازه استاد! چون اهل تقلب نبودم. جالب اینجا بود که یک بار سعید برگهاش را با من عوض کرد من شدم ۱۷ و او ۱۶؛ چون وقت نکرد برگه خودش را پر کند!
همیشه میگویم «سعید آقاخانی» در پاس کردن زبان، خیلی در زندگیام نقش داشته. من ضربالمثل بودم در کلاس زبان، اگر استاد سادهترین سوالها را میپرسید و کسی بلد نبود میگفت: «واقعا که! اینکه جوابش رو هاشمی هم بلده!» من ضربالمثلی بودم، برای خودم.
هنوز بازنشسته نشدید؟
(کمی مکث میکند) خیر اما یک سالی است که در تعلیقم.
چرا؟
من به شدت از مسئولان آموزش و پروش منطقه ۱۱ دلخورم، به خاطر اینکه بعد از ۲۸ سال خدمت، تازه یادشان آمد که من را از کار تعلیق کنند.
شاید کلافهشان کردید؟
نه این طوری نیست، چون من اوایل کارم که زیاد مدرسه نمیرفتم، همهاش جبهه بودم. بعد از جنگ هم، مدرسه که تمام میشد میرفتم سر فیلمبرداری.
به نظرتان این طور کار کردن، کمی عجیب نیست؟
خب، من در کانونها کار میکردم و آموزش موسیقی و سرود و تئاتر میدادم. من بچههایم را از ۶ عصر تا شب آموزش میدادم و کسریها جبران میشد.
فکر میکنم با من لج کردند و از آنها گلهمندم، مخصوصا از رئیس آموزش و پروش منطقه ۱۱ سرکار خانم ماجد. من فکر میکنم ایشان میتوانست قدر و منزلت این همه آدمهای بزرگ را که در عرصه هنر تربیت کردم را در نظر بگیرد و بعد این کار را کند. البته حقوق آموزش و پرورش برایم هیچ اهمیتی نداشت. این را میگویم و با افتخار میگویم که من با ماشین آخرین سیستم وارد محل کارم در میدان راهآهن میشدم.
شما فکر کنید، حقوق آموزش و پرورش در یک ماه، یک چهارم یک ساعت حقوق مجریگری من است. من اگر من فقط مجریگری کنم میلیاردر میشوم! سالی ۶۰۰ پیشنهاد برای اجرا دارم. به طور متوسط روزی ۲ تا، به هیچ کس این قدر مجریگری پیشنهاد نمیدهند.
شما تقریبا شبیه هیچ هنرپیشهای نیستید، چرا؟
چون هنرپیشنه نیستم (میخندد)، من معلمم.
البته در دانشگاه رشته کارگردانی خواندم و کارگردانی را بیشتر از رشتههای دیگر هنر دوست دارم. در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران همکلاس خیلی از آدمهای بزرگ هنر ایران بودم. «اصغر فرهادی»، «حمید فرخنژاد»، «علیرضا اوسیوند»، «حمیرا ریاضی» و «سعید آقاخانی» و... اینها همه کسانی بودند که با هم در یک کلاس بودیم.
مثلا اصغر فرهادی کارگردانی قبول نشد رفت ادبیات نمایشی خواند، اما من قبول شدم و خیلی تلاش کردم مدرکم کارگردانی باشد.
گرچه این مدرک به دردم نخورد، چون هیچ وقت «اصغر فرهادی» نشدم اما میخواهم بگویم برای اینکه بتوانم شاگرد تربیت کنم، باید میتوانستم اجرا کنم، بازی کنم، شعر بگویم. بنابراین در هر کدام ورودی کوچک داشتم. به هر کدام یک ناخنکی زدم اما در هیچ کدام گل نکردم.
شاید کسی باور نکند فرزاد جمشیدی، احسان علیخانی، امیرحسین مدرس در رده مجریگری، حسین هوشیار، ابوالفضل بختیاری در مداحی، شاگردهای من بودند. شاید کسی باورش نشود شهناز حقیقی، امیر بکان، علی تفرشی و علی لهراسبی در حوزه موسیقی، علی سلیمانی، عباس غزالی و خیلی از بازیگرهای اصلی تئاتر یا بر و بچههایی که الان تهیهکنندههای اصلی برنامههای تلویزیونی هستند، محمد هاشمی اصل و قنبری شاگردهای من بودند و من برای همه آنها خوشحالم که بهتر از من شدند.
با همه این تفاصیل، من واقعا با بقیه بازیگرها فرق دارم. چون بازیگر نیستم، حتی برای بازی در فیلم ریشم را هم نمیزنم. بازیگر آن کسی است که هر نقشی که به او بدهند بازی کند ولی من نقشی را بازی میکنم که با اعتقاداتم سنخیت داشته باشد.
من دغدغهام معلمی است. دوست دارم وقتی پیر شدم اسمم به یادگار بماند. وقتی من را در قبر گذاشتند اسمم با جسمم دفن نشود. آن روز فکر میکنم خیلی از کسانی که برایشان خیلی آبروریزی است که اسم من را به عنوان معلمشان ببرند آن روز شاید بگویند که روزی شاگرد من بودهاند.
یعنی اگر نقشی را به شما پیشنهاد بدهند که مجبور باشید ریشتان را بزنید، این کار را نمیکنید؟
برای بازی در دو نقش این کار را کردم. شهید کشوری و شهید رجایی. چون دوران سربازی داشتند و نمیشد دروغ گفت، اما برای بازی در نقشهای دیگر این کار را نمیکنم.
شما با این اعتقادات چگونه با برخی از بازیگرانی که از لحاظ ظاهر هم با شما فرق میکنند دم خور هستید؟
اوایل وارد هر گروهی میشوم که من را نمیشناسند، میگویند «ای داد بیداد! دیگه ما راه هم نمیتونیم بریم». گارد میگیرند، اما بعد میبینند که این طورها هم نیست. به هر حال، اگر من بتوانم در ارتباط با همکارانم کاری کنم که قدری کنترل شدهتر و قدری باحیاتر برخورد کنند، برایم مایه افتخار است.
پیش آمده گاهی تذکر هم بدهید؟
من تذکر مستقیم نمیدهم، اصلا وجودم تذکر است. خیلی جاها که میرویم، احترام را قائل میشوند میگویند: «فلانی اینجاست، این خطا را نکنیم بهتره.»
تا به حال با این افراد بحثتان نشده؟
هیچ آدم معقولی در کره زمین پیدا نمیشود که بگوید کار بد، خوب است. من حسم این است که در حقیقت یک قطره رنگ در یک لیتر آب خیلی جواب نمیدهد. در مزه و رنگ و بو آب تاثیر نمیگذارد اما همین که این رنگ با بقیه آب فرق میکند همین قدر برای این جماعت و برای کل من کافی است.
معلم مشهدی