آفتابنیوز : آفتاب: نشست نقد و بررسی کتاب "در خرابات مغان" روز گذشته با حضور داریوش مهرجویی، امیر علی نجومیان، شیوا مقانلو و علیاصغر محمد خانی در شهر کتاب برگزار شد. گزارش کافه سینما از صحبت های داریوش مهرجویی و همچنین گزارش تصویری کافه سینما را در ادامه ببینید.
همیشه انس خاصی با قلم و ادبیات نگارش داشتم و سعی کردم خودم را در کوران بهترین آثار ادبیات دنیا و ایران بگذرام. چون در واقع ما کار دیگری نداریم. همین کارها را بلدیم بکنیم. آدم دیگر نمی داند چقدر اهمیت دارد یا اهمیت ندارد. کجا باید برود کجا نباید برود. با این مسایل کار نداریم. یعنی سعی می کنیم برویم در حوزه "کارما" که شما کار را به خاطر خود کار انجام بدهید نه اینکه بعدش چه خواهد شد. دریافت خواهد شد یا نخواهد شد.
البته مهمه که آدم موقعی که زنده است واقعا بداند چه چیزی اتفاق افتاده ولی به طور کلی من همیشه در کار حرفه ایم در بند این نبودم که بخواهم جلوی دوربین باشم و بخواهم مدام بنازم و تظاهر بکنم. سرمون را انداختیم پایین یک کارهایی می کنیم.
و مردم هم مردم فهیم، باهوش، با ذکاوت، زیرکی هستند. به خصوص این نسل های جدید خیلی حیرت آورند. نداشتیم همچین آدم هایی قبلا. اینقدر موشکاف و اینقدر زیرک . خوشحالم که می توانم با اینها از طریق این کارها ارتباط برقرار کنم. و شاید به آن ذهنیت باروشان که دارد همینطور هی بهتر و بهتر می شود کمک کنم.
از جنسیتی شدن برخی رشته ها خیلی ناراحت شدم واقعا سر این قضیه جنسیتی کردن رشته ها خیلی ناراحت شدم. انگار دویست سال رفتیم عقب که مادربزرگ ها می گفتند دختر نباید درس بخواند. مگر می شود در قرن بیست و یکم؟ و این واقعیت که دختر ها بهتر درس می خوانند و بیشتر امتیاز می آورند و بیشتر در امور داخلی مملکت دخالت می کنند. حالا می گویند معدن نباید برود. انگار باید کلاه بگذارد سرش برود تو معدن. نه آقا معدن ده ها رشته مختلف دارد.
در آمریکا به من گفتند این داستان سیاسی است -سوال شد آقای مهرجویی شما چرا رمان را نوشتید؟
داریوش مهرجویی: مرض! می دانید فروید می گوید فرهنگ، زاده عصبیته. تو اگر بیمار نباشی هیچ موقع همچین کاری نمی کنی.
-ساخت همچین کاری در سینما امکان پذیر نیست. ضمن اینکه برای ایجنت هایی در آمریکا برای ساخت فیلمنامه را فرستادم و اولین چیزی که به من گفتند این بود که داستان سیاسیه و قبول نکردند که روی فیلم سرمایه گزاری کنند. ترجیح می دهم در این موارد به نوشتن رمان و قصه بسنده کنم و در آرزوی اینکه روزی ساخت اثر تحقق پذیر بشود باشم.
پرویز دوایی و ایرج کریمی به سینمایم نزدیک شدند
من به عنوان یک نویسنده، یک خالق، یک سینماگر نمی توانم خودم را با سلیقه تک تک شما وفق بدهم. من چیزی که از درون خودم می جوشد ریختم بیرون و برایم واقعا خدا شاهده مهم نیست این نقدها.
اگر ببینند آن ریزه کاری ها را و با من یک تعامل فکری و ذهنی برقرار کنند کیف می کنم ولی خیلی این جور منتقد کم داشتیم. در زمینه سینمای من فقط پرویز دوایی بود که این حس را داشت. ایرج کریمی الآن این حس را دارد. تو با نویسنده دیالوگ برقرار می کنی، باهاش حرف می زنی، حس خودت را بهش می گویی، حس اون را می گیری، یک نوع بده بستان ذهنی عاطفی حسی قشنگ برقرار می شود اگر کار را دوست داری.
آخر سر فهمیدم هیچ خبری در دنیا نیست -آقای اقبال زاده ناشر کتاب همه اش به من می گوید این کتاب جلد اول این رمانه تو باید ادامه اش بدهی. این دختر را بیخود ولش کردی.
-یک کاوشی در نظریات همه این فیلسوفان داشتم. مثلا کتاب هستی و زمان هایدگر سر تخت منه. هر شب فقط دو صفحه اش را می توانم بخوانم نه بیشتر و با این فیلسوفان خیلی حال کردم و آثارشان را خواندم و کنجکاو بودم. می خواستم بدانم دنیا چه خبره آخر سر فهمیدم هیچ خبری نیست!
حفظ ایمان در دوران الحاد مسئله "در خرابات مغان" است شخصیت اصلی کتاب یک آدم استثناییه. احساس می کند یک رابطه خاصی با عالم کیهانی و این عوالم دارد. و چیزی از درون این آدم شکفته شده آمده بیرون و مسلمان شده. کسی نیست که باباش زده باشد تو سرش مسلمون شده باشد و کتاب اصلا درباره اینه که چطور ایمانت را حفظ کنی. آن هم در چه شرایطی، در شرایطی که همه از الحاد حرف می زنند.
از زندقه حرف می زنند. ژان پل سارتر می گوید خدا نیست، هایدگر می گوید انسان خودش خدا را خلق کرده. در زمانه ای که دائم مارکسیست ها داد می زنند که دین افیون توده هاست. در چنین زمانه ای او سعی می کند قداست و ایمانش را حفظ کند. این کتاب می گوید انسان قدرت تمام این فرارفتن ها را دارد. یک حرکت ماورایی دارد این رمان. یک جاهایی می برد شما را. اگر این قدرت ها را داشته باشی و حس بکنی یکدفعه می روی اونجا.
-تمام داستان های ساحرین بزرگ را خواندم. یک موقع تحت تاثیر اینها بودم و صبح تا شب دیوانه می شدم! و گورجیف که شاگردی دارد به نام اسونسکی این آدم کتابی نوشته به نام در جستجوی معجزه که به فارسی هم ترجمه شده و خیلی هم مدرنه و از این جفنگیات متافیزیکی نیست. این کتاب خیلی روی من اثر گذاشت و حتما مطالعه اش کنید. و خوبی کتاب جهان هولوگرافیک این هست که تمام اینها را خلاصه کرده و به یک زبان علمی قشنگی بیان کرده است.
شخصیت مسعود فراستی مریضه! اگر کار را دوست نداری پس تو مرض داری که می آیی راجع بهش چیزی می نویسی. به این آقای فراستی بگو که همش با نفرت می رود طرف سینما که فقط بکوبد، بکوبد، بکوبد. آخر چقدر می کوبی بسه دیگر! از خودش نفرت دارد، از سینما نفرت دارد، از آدمها نفرت دارد، همه را می خواهد آزار بدهد و از این طریق ابراز شخصیت بکند. خب این شخصیت مریضه، بیماره، باید برود بیمارستان بخوابه ، باید قرص بهاش بدهیم بخورد!
این هامون بیچاره کرد ما را... به گزارش انتخاب، در بخشی از نشست روز گذشته کتاب "در خرابات مغان" داریوش مهرجویی گفت: «این هامون بیچاره کرد ما رو. همه می گویند چرا هامون نمی سازی؟ بابا هامون ساختم دیگر! سارا هامونه، بانو هامونه، پری هامونه، سنتوری هامونه. سنتوری را موقعی که برای خسرو شکیبایی توی یک جلسه خصوصی گذاشتیم همینطور از اول تا آخر گریه می کرد می گفت: این یک هامونه دیگر است! بعد هی این و اونو ماچ می کرد!»