آفتابنیوز : آفتاب: جام جم آنلاين نوشت:حتما شما هم وقتی گذرتان به خیابانهای شمالی شهر میافتد برجهای سر به فلک کشیده با ظاهرهای متفاوت را دیدهاید که در گوشه و کنار سر به آسمان ساییدهاند. لابد به محض دیدن آنها با خودتان فکر میکنید چه کسانی اینجا زندگی میکنند.
در یکی از خیابانهاي فرمانيه برج سفید رنگی توجهم را جلب میکند. از بیرون نردهها نگاهی میاندازم. ردیف درختان سرسبز و گلدانهای بزرگ سنگی، گلدانهای زیبایی که بر دوش قورباغههای سنگی سوارند زیبایی خاصی به مجموعه داده است. چشمانم را به آسمان دوختهام.
تراسهای خانهها هر کدام به شکلی خاص درست شدهاند. از جلوی اتاقک نگهبانی میگذرم که مردی صدایم میکند: خانم لطفا صبر کنید! نگاه میکنم مرد میانسال قد بلندی است با کت و شلوار و كراوات سورمهای و پیراهن آبی. سلام میکند و میپرسد کجا میروم.
به او میگویم درختان و گلدانها توجهم را جلب کردهاند و میخواهم نگاهی بیندازم. میخندد و میگوید نمیشود خانم. برای ما مسوولیت دارد.
از او میخواهم همراهي ام کند و با اصرار میپذیرد تا تنها یک لابی را نشانم دهد. از دالانی شیشهای میگذریم و وارد لابی میشویم که همه جای آن قرمز رنگ است.
مبلمان چرمی قرمز، گلدانهای بزرگ چینی پر از گلهاي قرمز که روی میزهای چوبی منبت قرار گرفتهاند، آکواریومی بزرگ با ماهیهای رنگارنگ همه و همه فضایی به وجود آورده که دوست ندارم از آنجا بیرون بیایم. در لابی هم چند میز نگهبانی قرار دارد.
ته دلم خوش به حالشانی میگویم و با محمد آقا راهی اتاقک نگهبانی میشوم. محمد هم مردی از جنس ماست که هر روز بیشتر ساعات عمرش را در یکی از همین برجها میگذراند، اما او نه در طبقات بالایی بلکه در یکی از اتاقکهای کوچک کنار یکی از برجهای معروف به نگهبانی مشغول است.
در یک روز سرد پاییزی در همان اتاقک نگهبانی مهمان او و همکارش میشوم و با محمد به گفتوگو میپردازم.
چند وقت است اینجا مشغول کار هستی؟
دو سه سالی میشود.
چطوری اینجا را پیدا کردی؟
از طریق آگهی که در روزنامه داده بودند. نوشته بودند برای یک مکان معروف و معتبر به چند نگهبان نياز دارند که شرایطی را داشته باشد.
چه شرایطی؟
مثلا جوان باشد و قد و هیکل و ظاهر خوبی داشته باشد، با سواد باشد و... .
شما همه شرایط را داشتید؟
من ۴۱ سال داشتم. دیپلمه بودم و قد و هیکلم بد نبود. دیدم از بیکاری بهتر است، بنابراین با اینجا تماس گرفتم.
یعنی تا آن موقع بیکار بودی؟
نه. من ۱۱ سال در ادارهای کار میکردم. وقتی شرکتی شد همه ما را بیرون کردند. من هم زن و بچه دارم. باید شکم آنها را سیر میکردم.
چند تا بچه داری؟
دو تا. یکی ۱۸ سال دارد و دیگری ۱۱ سال.
وقتی تماس گرفتید گفتند از فردا بیایيد سر کار؟
نه، گفتند فلان روز بیا برای مصاحبه!
چه مصاحبهاي؟
صبح خیلی زود بلند شدم و فکر کردم فقط من هستم که باید آنجا باشم. وقتی رسیدم دیدم ده پانزده نفر دیگر هم هستند. همه در حیاط منتظر مانديم و یکی یکی به اتاق مهندس میرفتیم.
مهندس؟
آقای مهندس مدیریت این برج را به عهده دارند.
خودشان هم ساکن اينجا هستند؟ نه، ایشان هم مثل ما اینجا محل کارشان است. کمی با مهندس صحبت کردیم. او از من خوشش آمد و گفت برای ما اینجا مودب بودن و با احترام با دیگران رفتار کردن و زود عصبانی نشدن خیلی مهم است. هر کدام از ساکنان اگر به شما حرفی زدند شما نباید جواب بدهید و باید مستقیم با من در میان بگذارید. کار اینجا خیلی حساس و مهم است. گفتند دو روز بعد زنگ بزنیم به ما اعلام میکنند. وقتی زنگ زدم دیدم از بین همه ما شش نفر پذیرفته شدهایم. بعد هم ما را فرستادند تا گواهی سلامت جسمی بیاوریم و چند وقت بعد هم اینجا مشغول کار شدیم.
با چقدر حقوق؟
۵۰۰ هزار تومان.
برای چند ساعت کار؟
از شش صبح تا شش بعد از ظهر. روزی ۱۲ساعت اینجا کار میکنیم.
بیمه هستید؟
بله، ولی متاسفانه بجز حقوق، هیچ مزایای دیگری به ما نمیدهند، از جمله اضافهكاري.
شما شبها اینجا نیستید؟
چرا شبها من و همکارم چرخشی هستیم. یک شب آقا رسول هست و یک شب من. صبحها هم که با هم هستیم.
اینجا بجز شما نگهبانهای دیگری هم دارد؟
بله، ما دو نفر فقط مخصوص این در هستیم. اینجا ۹ نفر دیگر هم بجز ما به نگهبانی مشغول هستند.
بجز نگهبانها چه کسانی اینجا به کارهای خدماتی مشغول هستند؟
دو نفر مسئول آسانسور، یک نفر مسئول برق، هفت نفر مسئول تاسیسات، شش نفر کارگر خدمات و یکسری کارگر شرکتهای پیمانکاری حدود سي چهل نفری میشوند.
كارگرهاي خدماتي به منازل ساكنان برج هم خدمات ميدهند؟
نه، اين افراد براي نظافت لابيها و سالن اجتماعات هستند. براي خانهها هر كسي براي خودش كارگر دارد.
همه واحدها براي خودشان كارگر دارند؟ يعني اين كارگرها در خانههاي اين افراد زندگي ميكنند؟
نه، بعضي واحدها بخصوص واحدهاي بزرگ كارگر دارند كه معمولا براي كارگرهايشان سوئيتهايي كنار واحدهايشان اجاره ميكنند كه ۲۴ ساعته خدمه آنجا حضور داشته باشند.
اينجا چند واحد مسكوني دارد؟
حدود ۱۸۰ واحد مسكوني به علاوه هفت طبقه پاركينگ.
هفت طبقه؟ مگر هر واحد چند ماشين دارند؟
اينجا بعضيها شش هفت تا پاركينگ دارند.
لابد شش هفت تا هم ماشين دارند؟
بله، همينطور است.
واحدهاي اينجا چند اتاقخوابه است؟
اينجا از دو اتاقخوابه تا ۲۰ اتاقخوابه واحد مسكوني هست.
۲۰ اتاق خواب؟ متراژ اين واحد چند متر است؟
بله، من هم نميدانم اين ۲۰ اتاق خواب به چه دردي ميخورد، ولي اينجا چند واحد ۱۲۰۰ متري داريم كه ۲۰ اتاق خواب دارد.
چند واحد ۱۲۰۰ متري داريد؟
چهار تا.
كساني كه در اين واحدها زندگي ميكنند، شغلشان چيست؟
وارد جزئيات نشويد ديگر. از ما بهترون هستند.
ميخواهم بدانم شغلشان دولتي است يا آزاد؟
بيشتر ساكنان اينجا پزشك، وكيل، بازاري و كارخانهدار هستند. تعدادي هم از دولتمردان بازنشسته و نمايندگان سابق مجلس و...
اين برج چه امكاناتي دارد؟
فضاهاي گردشي، زمين بازي براي بچهها، سالن ورزشي، چند لابي مجزا، استخر و سونا، سالن اجتماعات، خشكشويي و كارواش، بازارچه اختصاصي براي تهيه مواد غذايي، آرايشگاه، دو تا بانك، موبايلفروشي، آنتن مركزي، سيستم آتشنشاني، كافيشاپ و... به اضافه اين كه تمام قسمتها توسط دوربين مداربسته كنترل ميشود.
همه اين امكانات فقط مخصوص ساكنان برج است؟
بجز فروشگاه كه از بيرون هم براي خريد ميآيند.
اين امكانات براي ساكنان رايگان است؟
بعضي خدمات براي ساكنان رايگان است مثلا براي استفاده از سالن اجتماعات در مراسم عزا، مديريت پولي نميگيرد ولي براي برگزاري جشنها و مهمانيها پولي به مديريت ميدهند.
هزينه شارژ ماهانه اينجا چقدر است؟
اينجا شارژ متري پرداخت ميشود و متري ۱۵ هزار تومان است.
يعني واحد ۱۲۰۰ متري ماهانه يك ميليون و هشتصد هزار تومان شارژ ميدهد؟
بله.
كوچكترين واحدهاي اينجا چند متري است؟
اينجا واحد زير ۱۵۰ متر نداريم.
همه واحدها پر هستند؟
نه. در خيلي از واحدها تنها چند ماه از سال كسي سكونت دارد و در بقيه مواقع خالي است.
يعني ساكنان در خارج از كشور هستند؟
بله. اينجا تقريبا همه سالي هفت هشت بار به مسافرت خارج از كشور ميروند و بعضي هم كه اصلا ساكن خارج هستند و چند ماه در سال به ايران ميآيند.
قيمت هر واحد متري چند است؟
تا قبل از گرانيها از پنج ميليون به بالا بود. الان را دقيق نميدانم.
اينجا واحد اجارهاي هم هست؟
بله، همين چند وقت قبل يك واحد ۱۵۰ متري با ماهي دو و نيم ميليون به اجاره رفت، البته نميدانم چقدر پول پيش دادهاند.
قيمت واحدهاي مختلف با هم متفاوت است؟
بله، هم در اجاره و هم در فروش هر چه طبقه بالاتر باشد گرانتر است. از اين گذشته مثلا يكي در واحد خودش سونا و جكوزي گذاشته يا داشتيم واحدي كه تمام تجهيزات بازسازي خانه را از خارج وارد كرده و همه چيز حتي كليد و پريزهاي خانه هم فلان مارك خارجي است يا يك نفر ديگر تراس را نماي رومي بازسازي كرده و گلدانهاي بزرگ سنگي را از خارج وارد كرده است. خب همه اين واحدها قيمتهاي متفاوتي دارند.
ساكنان اينجا زياد مهمان دارند؟
نه. ولي گاهي مهماني ميدهند.
حتما مهمانيهاي آنچناني؟
بله در مهمانيها انواع و اقسام غذاهاي مختلف سرو ميشود، كلي بريز و بپاش دارند.
شبهايي كه مهماني باشد حتما شما هم انواع و اقسام غذاها را امتحان ميكنيد؟
خير، ما غذايمان را خودمان از خانه ميآوريم. چند وقت قبل پيرزني كه در يكي از اين واحدها زندگي ميكرد در خانهاش فوت كرد.
هيچ وقت ما به ياد نميآوريم كسي به او سر زده باشد. از فرداي روزي كه فوت كرد، كلي تاجگل به اينجا سرازير شد... .
شده كه مشكل مالي برايتان پيش بيايد و از يكي از ساكنان كمك بخواهيد؟
خير، هر چند شايد درآمد ماهانه ما به اندازه پول شارژ ماهانه برخي واحدها باشد ولي ما چنين تقاضايي نداريم. حقوق ما ميشود روزي ۱۳ هزار تومان. از سرويس مدرسه بچههاي اينها هم كمتر است، اما چيز بيشتري نميدهند و حقوقمان را بالا نميبرند. اگر كمك بخواهيم هم بعيد است بپذيرند.
رفتارشان با شما چگونه است؟
برخي از آنها حتي به ما سلام هم نميكنند. ما كارگر اينها هستيم. وظيفه داريم رفت و آمد را كنترل كنيم و اگر مهماني برايشان بيايد با آنها هماهنگ كنيم. در واقع در شأن خودشان نميدانند با نگهبان سلام و عليك كنند. ما هم كار خودمان را ميكنيم.
همسايهها با هم ارتباطي دارند؟ وقتي همديگر را ميبينند سلام و عليك ميكنند؟
نه بيشتر دعوا ميكنند.
دعوا؟
بله. اينجا خيلي از مواقع سر پاركينگ با هم دعوا ميكنند.
چرا مگر پاركينگها تفكيك نيست؟
چرا، ولي وقتي يك نفر هفت پاركينگ دارد و شش تا ماشين، يكي ديگر ميآيد و در پاركينگ او ماشين ميگذارد ميآيد و با ما دعوا ميكند و بعد هم ميرود سراغ صاحب ماشين.
با شما چرا؟
ميگويد شما بايد مراقب هر هفت پاركينگ من باشيد. من شارژ ميدهم و وظيفه شما نگهباني است و... از اين حرفها ديگر.
محمدآقا! دوست داشتي يك روز تو يكي از اين واحدها زندگي ميكردي؟
نه،اصلا . من از زندگيم راضيام و وقتي اين آدمها را ميبينم دوست ندارم مثل آنها باشم.
چرا؟
احساس ميكنم اين افراد آرامش ندارند. به نظرم خودم و خانوادهام در خانه ۵۰ متري اجارهاي خيلي راحتتر زندگي ميكنيم.
میذاشتن همون حالت بمونه.حداقل دلمون نمیسوخت
در گوشه و کنار این مملکت و در کنار هر فرد متمکنی ده ها فقیر به انتظار لقمه نانی نشسته اند ، اما به قول این محمدآقا آنها حتی یک سلام و علیک را هم با فقرا در شان خود نمی دانند جه رسد به اینکه سراغشان روند و دستشان را بگیرند .
دانی که چرا خدا تو را داده دو دست .... من معتقدم که اندر آن سری هست
باید که ز یک دست به خود پردازی ..... با دست دگر ز دیگران گیری دست
اگر اینگونه شد دیگر نه کوخ های سلطان آباد هایی خواهد بود و نه کاخ های فرمانیه ها
البته نباید نقش سیاست گذاری های اقتصادی و ...... را هم در این خصوص فراموش کنیم