آفتابنیوز : آفتاب: در پی درگذشت ساریا رسول زاده وزیر آموزش پرورش در این خصوص پیامی صادر کرد.
به گزارش مهر، در این پیام آمده است، حادثه غم انگیز درگذشت دختر عزیز و دلبندم، دانش آموز ساریا رسول زاده که در سانحه آتش سوزی آسیب دیده بود موجب تاثر و تالم ملت ایران به ویژه مردم غیور پیرانشهر شد، بدون تردید این نوگل نشکفته پرپر شده که عمر کوتاه خود را در طلب علم و دانش سپری نموده است، هم اکنون در جوار رحمت واسعه حق تعالی به آرامش رسیده و از دریای بیکران فیوضات الهی بهرمند می باشد.
این پیام می افزاید: اینجانب ضمن عرض تسلیت به مردم غیور و ولایت مدار استان آذربایجان غربی به ویژه فرهنگیان، دانش آموزان و والدین محترم این عزیز سفر کرده ، صبری جمیل برای بازماندگان و غفران الهی برای آن مهاجر الی الله از درگاه ایزد منان مسالت می نمایم.
مراسم تشییع پیکر ساریا امروز برگزار می شود
نماینده مردم پیرانشهر و سردشت در مجلس شورای اسلامی با ابراز تاسف از فوت یکی دیگر از دانش آموزان حادثه آتش سوزی مردم شین آباد اظهارداشت: در صورت تسریع در روند ترخیص این دانش آموز فوت کرده از بیمارستان امروز مراسم تشییع و خاکسپاری ساریا در زادگاهش برگزار می شود.
رسول خضری با بیان اینکه این دانش آموز به دلیل سوختگی بالای ۴۵ درصد و مشکلات تنفسی و ریوی فوت کرده افزود: هم اکنون چهار الی پنج نفر از دانش آموزان این حادثه نیز بالای ۴۰ درصد سوختگی داشته و از مشکلات ریوی و تنفسی رنج می برند.
وی با بیان اینکه تشخیص مشکلات بعد از سوختگی برای پزشکان بسیار سخت است از مردم خواست برای سلامتی سایر دانش آموزان این حادثه دعا کنند.
صبح ۱۵ آذرماه سالجاری کلاس چهارم ابتدایی مدرسه انقلاب اسلامی روستای شین آباد آتش گرفت و در اثر آن تمام دانش آموزان مصدوم و روانه بیمارستان شدند.
در اثر این حادثه دو نفر از دانش آموزان به نام های "سیران یگانه" و "ساریا رسول زاده" جان خود را در اثر شدت جراحات جان خود را از دست دادند.
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است و افسوس
كه بال مرغ آوازم شكسته است
نمیدانم چه می خواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد
گهی در خاطرم می جوشد این وهم
ز رنگ آمیزی غمهای انبوه
كه در رگهام جای خون روان است
سیه داروی زهرآگین اندوه
فغانی گرم و خون آلود و پردرد
فرو می پیچدم در سینه تنگ
چو فریاد یكی دیوانه گنگ
كه می كوبد سر شوریده بر سنگ
سرشكی تلخ و شور از چشمه دل
نهان در سینه می جوشد شب و روز
چنان مار گرفتاری كه ریزد
شرنگ خشمش از نیش جگرسوز
پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج و گمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
كه بی سامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردی است خونبار
كه همچون گریه می گیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمی دانم چه می خواهم بگویم