کد خبر: ۱۸۳۴۵
تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱۳۸۴ - ۱۴:۵۶

محمد مايلي کهن : هنوز خسته نشده ام

آفتاب‌‌نیوز : آدم‌هاي زيادي آمدند توي‌اين فوتبال و رفتند. آن سال شما را از تيم ملي کنار گذاشتند. با آن شکلي که ديگر تکرار نشد.
خوشحالم که در‌اينجا حضور دارم. من و سردار آجورلو بر سر مسائل تيم ملي اميد يک بحث و جدل تلفني در برنامه 90 داشتيم. بعد‌ها آن بحث و جدل تبديل به دوستي و رفاقت شد. قبل از عيد امسال (84) سردار متانت خاصي به خرج داد.
در شرايطي که مادرم در بستر بيماري بود، سردار به عيادتش آمد و (بغض و گريه...) کاري کرد که صميمي‌ترين رفقاي من نکردند. سردار قلب رئوفي دارد. ما ممکن است خيلي از مواقع بر سر منافع ملي با هم بحث کنيم، اما يک جايي هست که اسمش را گذاشته اند نقطه مشترک، جايي که بايد از همه چيز بگذريم چون پاي منافع ملي در ميان است.
من نمي‌توانم به همه جا بروم و با همه روزنامه‌ها و خبرگزاري‌ها صحبت کنم، اما به خاطر اداي دينم به‌اينجا آمدم، ضمن‌اينکه براي مطبوعات احترام خاصي قائل هستم. در زمينه بازگشت به آن سال هم مشکلي نيست. من آماده پاسخگويي هستم.
وقتي از مادرتان صحبت کرديد، چشم‌هايتان خيس شد؛ گريه کرديد. آقاي مايلي‌کهن! براي‌اين فوتبال چند بار گريه کرديد؟
(بغض و دوباره گريه...) من خيلي جاها حتي مادرم را به‌اين فوتبال فروختم. مادرم غير از من کسي را نداشت. بعضي جاها گفتند پدر من فوت شده است. نه اتفاقاً زنده است و در قيد حيات است. ازدواج کرده، من هم به‌ايشان احترام مي‌گذارم. اما مادرم (بغض)... او غير از من کسي را نداشت. برايش وقت دکتر مي‌گرفتم، يکدفعه مي‌خورد به تمرين تيم. من هم چون به نظم و انضباط خيلي اعتقاد دارم، نمي‌توانستم کاري کنم.
خودش مي‌گفت، شما برو سر کارت. من هم اطاعت مي‌کردم. به هر حال خيلي جاها‌اين فوتبال با پيروزي‌هايش و با باخت‌هايش من را جلو انداخته و گريه‌ام را هم درآورده. ما شش گل به کره جنوبي زديم. يادتان هست مربي کره‌اي گريه کرد؟ من هم گريه کردم. در خلوت خودم برايش گريه کردم و به بي رحمي‌فوتبال نفرين کردم. من در تمام طول عمرم به دنبال‌اين نبودم که اشک کسي را ببينم، حتي حريفم، حتي کسي که در مقابلم‌ايستاده. آمديم‌ايران شادي هموطنان خودم را ديدم، خنديدم، شاد شدم.
اما آنجا با آن مربي کره‌اي همدرد شدم. فوتبال هيچ بدي ندارد. حتي موقعي که مي‌بازي باز در آن چيزي هست که مي‌توان به آن دقت کرد. فوتبال من را به گريه انداخته و خوشحالم کرده. من در آن مقطع که باختم، بغضم را در سينه حبس کردم، اما بعداً در خلوت خودم زارزار گريستم، نمي‌توانستم جلو چشم همه گريه کنم، من سرمربي تيم ملي بودم و در واقع نماينده يک ملت.
تعبير خيلي از هم نسلان شما امروز از فوتبال‌اين است: "فوتبال خيلي کثيف است"
نظرها متفاوت است. فوتبال روح بزرگي دارد. زيباست، فوتبال fair play دارد، فوتبال قواعد دارد. اگر مشکلي هست از خود ما است نه از فوتبال. فوتبال که مشکلي ندارد. ما مشکل داريم. وقتي در مملکت ما معني فوتبال مي‌شود حقه و نيرنگ...
کشورهاي صاحب فوتبال را نگاه کنيد، بعد مي‌فهميد ما اصلاً fair play بلد نيستيم. آنها وقتي قرار است توپ را در يک بازي جوانمردانه به حريف بدهند مستقيماً توپ را به حريف مي‌دهند اما ما ‌اينجا توپ را به نفع حريف به اوت مي‌زنيم، اما در چه نقطه‌اي؟ نقطه‌اي که به‌راحتي مي‌توانيم با پرس کردن توپ را پس بگيريم.
پس ما fair play هم نيستيم. به نظر من هرجا که عيبي هست، عيب از ما است، فوتبال ذات قشنگي دارد. ما درک نمي‌کنيم، ما اشتباه مي‌کنيم. لفظ کثيف من را ناراحت مي‌کند.
امروز خيلي‌ها شما را و شخصيت شما را به قضاوت مي‌نشينند، تعبيرهاي مختلفي وجود دارد. اما يک مسأله‌اي هست، مايلي‌کهن امروز دارد داد و بيداد مي‌کند فرياد مي‌زند، پرپر مي‌زند که چه بگويد، حرف حساب مايلي‌کهن چيست؟ ‌آيا‌اين داد زدن‌ها به‌اين دليل نيست که ديروز شما به خوبي درک نشديد؟
من هميشه در زندگي مستقل بوده‌ام. شرايط زندگيم‌اين طور بود. مادرم از پدرم جدا شد، به دلايلي‌اين اتفاق افتاد. مادرم نوزده سال داشت که از پدرم جدا شد. سواد بالايي نداشت، اما بزرگ فکر مي‌کرد، مدير بود، در هيچ مقطعي وارد باند و دسته و گروهي نشدم، چه قبل و چه بعد از انقلاب. من با تکيه به تيم به جايي نرسيدم. کمي ‌به عقب برگرديم. ما دو دسته دانشجو بوديم. عده‌اي جذب آموزش و پرورش شدند و عده‌اي هم جذب سازمان تربيت بدني. اکثر آنهايي که جذب آموزش و پرورش شدند، به شکل تيمي‌حرکت کردند، اما آن گروهي که جذب تيم نشدند، امثال من بودند. من رابطه‌ايجاد نکردم، واسطه‌اي که بخواهد برايم حاشيه امنيتي‌ايجاد کند و ...
نزديک به ده سال در دفتر امور مشترک فدراسيون‌ها کار کردم. فائقي که آمد، نزديکي اتاقي که با هم کار مي‌کرديم، باعث شد او يک توانايي‌هايي را به اشتباه در من ببيند و...
چرا مي‌گوييد پرپر مي‌زنم،‌ها؟ من پرپر نمي‌زنم. من مخالف جريان محافظه کاري هستم، محافظه کاري که قبل از انقلاب وجود داشت. حالا يک عده‌اي هستند که دردها را مي‌بينند اما سکوت مي‌کنند.
جرأت نمي‌کنند که بروز بدهند، بله، من پرپر مي‌زنم. براي کشورم و براي مردمم حتماً پرپر مي‌زنم. شما از عدم درک من مي‌گوييد، نه پرپر زدن من علتش‌اين نيست که ديروز درک نشدم و آن برخورد با من انجام شد، من با آن مسائل خيلي زود کنار آمدم.
مي‌دانيد چرا؟ چون دل نسبته بودم. هرجايي که کار مي‌کنم طوري کار مي‌کنم که انگار سال‌ها بايد در شرايط عادي کار کنم و از طرفي نگاهم طور ديگري است. طوري که اگر فرداي همان روز که سراغم آمدند، من را کنار بگذارند با آن قضيه کنار بيايم. بغض من ناشي از دغدغه‌هاي‌اين مردم است.جايگاه ما‌اينجا نيست.
پس چرا‌اينجا‌ايستاده‌ايم؟
چون اهل مماشات و محافظه کاري هستيم. البته عده‌اي معتقدند محافظه کاري از نوع مايلي‌کهن مترادف است با لجبازي و...
بله،‌اين حرف‌ها را مي‌زنند. از آدم‌هايي که با من کار کردند، بپرسيد که هستم يا نه. من لجباز نيستم، من مي‌گويم شما بايد پاي اصول خودت بايستي. اشتباه مي‌گويم؟ نه‌اينکه اجازه بدهي از روي تو رد بشوند، نه، نبايد بگذاري.
اصول شما مگر چيست؟
نظم و انضباط . اصول من انسانيت است. دوستي و محبت. راستي و يکرنگي.‌اينها سخت حاصل مي‌شود. به من مي‌گويند تو داري خلاف جريان آن شنا مي‌کني. خودم هم ‌اين مسأله را مي‌دانم، اما مهم نيست. خسته نشده ام.
من مسؤوليت دارم، وظيفه دارم. همه زير و بم‌هاي فوتبال را مي‌شناسم، فکر مي‌کنيد نمي‌توانم ازآنها استفاده کنم؟ چرا مي‌توانم. اما در ذاتم نيست. مادرم يکرنگي را به من آموخت و آدم بودن را. برويد از همه آنهايي که با من کار کردند، بپرسيد که‌ آيا مايلي‌کهن تا به حال به شما بي احترامي‌کرده يا...
در بدترين شرايط‌، باختم، رفتم توي رختکن. نگفتم شماها به من خيانت کرديد، نگفتم شماها بي‌غيرت هستيد.
توهين نکردم. خودم را مبرا بدانم و عالم و آدم را مقصر بدانم. فوتبال يک بازي تيمي ‌است، اگر بازيکن بي غيرت است، من مربي هم بي غيرتم. اگر بي غيرتي به تيمي‌نفوذ کرده و دارد تيمي ‌را ازپا در مي‌آورد، من هم در‌اين بي‌غيرتي نقش دارم. ‌اين نيست که خودم را جدا کنم. اصلاً بگوييد ببينم چه کسي به بازيکن غيرت مي‌آموزد، کي غير از مربي؟ آن هم در يک تيم بيست و پنج نفره.
ممکن است چندنفر بي غيرت باشند، اما‌ اينکه يک تيم بي غيرت شده اند يعني‌اينکه من مربي هم مشکل دارم. من هم بي غيرت هستم.
اصول شما با قاعده‌اي که امروز بر فوتبال ما حاکم است، جور در نمي‌آيد. با قاعده‌اي که حاکم است، امثال مايلي‌کهن خرد خواهند شد. شايد هم شده اند.
نه، من خرد نشده ام. تا معني خردشدن چه باشد. من الان در مقابل شما هستم. بزرگترين نعمتي که تا آخر عمرم به خاطر داشتنش به عالم فخر مي‌فروشم قناعت است، قناعت. من قانع بار آمده ام. من ثروتمندترين آدم روي زمين هستم چون قانعم. من از شما سؤال مي‌کنم. چرا من هنوز خبر‌، سوژه يا تيتر داغ مطبوعات هستم؟ من مخاطب دارم. حمل بر خودستايي نشود اما با تمام جسارت بايد بگويم حرف من خريدار دارد. من خرد نشده ام شايد به حرف خودم نرسيده باشم اما من يک دل خوش دارم. دلخوشم به‌اينکه حرف‌اين مردم را مي‌زنم و جيب بزرگي ندارم.
داريد مبارزه مي‌کنيد؟
من سرمربي پيکان شدم. مساوي مي‌گرفتم چند هفته. بازي با شموشک در زمين خودمان بود. نيمه اول دو گل عقب بوديم. فوروارد حريف صاحب توپ شد طوري که مي‌رفت با دروازه بان ما تک به تک شود و گل سوم را براي شموشک بزند.
يکي از مدافعان ما که اتفاقاً الان هم هست و خشن بازي مي‌کند او را به عمد زد. در رختکن مي‌داني چه کردم؟ بايد تحسين مي‌کردم که نگذاشت گل سوم را بخوريم اما به مدافع خودمان معترض شدم که آقا شما فکر نکردي ممکن است پاي حريف بشکند؟ ما براي چه داريم فوتبال بازي مي‌کنيم؟ برد بايد توي زمين اتفاق بيفتد نه با حرکت کردن يا حمله کردن به سمت و سوي داوري و حاشيه‌هايي که همه مي‌دانند. تيم بايد فني ببرد. فوتبال يعني‌اين. براي‌اين فوتبال هزينه مي‌پردازم. از‌اين بيشتر هم هزينه مي‌پردازم.
خيلي از مربيان دوست دارند از بازيکن استفاده ابزاري کنند. متوجه هستي؟ مي‌گويند به جهنم که بازيکن در ساعاتي که به خودش تعلق دارد، چه مي‌کند و چه نمي‌کند. براي من بايد خوب کار کند. من اصلاً از‌اين طرز تفکر خوشم نمي‌آيد.‌اين مغاير است با آن اصولي که از آن دم مي‌زنم.
از‌اين اصول امروز چيزي هم باقي مانده است؟
من کسي را مجبور نمي‌کردم. از خودم شروع مي‌کردم. اگر نظمي‌بود، اگر نکته مثبتي بود، به‌اين دليل بود که خودم هم رعايت مي‌کردم. من اگر به بازيکنانم مي‌گفتم مواظب چشمانتان باشيد که به گناه نيفتد خودم دنبال ناپاکي نمي‌رفتم. اول مراقب گردش چشم خودم بودم. مگر مي‌شود با يک جفت چشم هرزه به بازيکن گفت نگاه بد نکن. معلوم است که نه! من دنبال تظاهر نبودم. به خدا تنفر دارم از‌اين چيزها. خيلي از مواقع حتي اجازه نمي‌دادم که دوربين‌ها مراسم‌هاي مذهبي ما را به تصوير بکشند، از ترس‌اينکه مبادا دچار ريا و تظاهر بشوم. حتي در مراسم‌هايي هم که شرکت مي‌کرديم، نظم را فراموش نمي‌کردم.
شرط مي‌گذاشتم که تنها از‌اين ساعت تا‌ اين ساعت مي‌توانيد روي حضور بچه‌ها در مراسم مذهبي حساب باز کنيد. از آن ساعت مقرر شده، اگر تجاوز کنيد بايد به اتاق‌هايشان بروند چون کار ما چيز ديگري است. ما مراسم مذهبي را خوب برگزار ‌کنيم و بعد برويم توي زمين بد عمل کنيم، مردم را خوشحال کرده‌ايم يا کسي به ما جايزه‌اي مي‌دهد؟ مارادونا را يادتان هست، الان رونالدو يا رونالدينيو گل مي‌زنند چه مي‌کنند غير از‌اين است که با نشانه‌هاي مذهبي خود از خدا تشکر مي‌کنند. بايد باشد. اما کار ما و وظيفه اصلي ما فوتبال است.
حرف‌هاي شما رگه‌هايي از روشنفکري در خود دارد. مسأله‌اي که مي‌تواند پاسخگوي عده‌اي باشد که معتقدند مايلي‌کهن يک خشونت گراست،يک متعصب افراطي.
در‌اين انتخابات تنها کسي که مستقيماً از احمدي نژاد حمايت کرد، من بودم. در جامعه ورزشي فقط من بودم. اخيراً در جايي نشسته بودم و در مورد مديريت قبلي سازمان صحبت مي‌کردم، يک يار نزديک دکتر به من گفت شما نبايد‌اين مسائل را عنوان مي‌کردي، چون شما در شرايط فعلي منتسب به آقاي احمدي نژاد هستيد و افکار عمومي‌قضاوت ديگري خواهد کرد. من همان جا گفتم من منتسب به هيچ شخصي نبوده و نيستم. من احمدي نژاد را دوست دارم چون دارم مي‌بينم کار مي‌کند، چون مي‌بينم دارد خيلي از چيزهايي را زنده مي‌کند که داشت به بوته فراموشي سپرده مي‌شد، آن چيزهايي که به خاطرش انقلاب کرديم. مثلاً ‌اين ريخت و پاش‌هاي بزرگ اداري ما، چه طوري بگويم‌اين دسته گل بردن‌ها و آوردن‌ها و... وقتي دکتر رفت مرقد امام يک شاخه گل هم نبرد. خب، يعني‌اينکه امام را دوست ندارد. نه،‌ اين کار خيلي بزرگي است. او مي‌خواهد کارهايي را که باعث عقب ماندگي ما شده است از بين ببرد.
خلاصه من بايد تأکيد کنم که منتسب به هيچ جايي نيستم اما خب، يک مسائل ديگري هم هست، عده‌اي مي‌خواهند دکتر را تخريب کنند، چون منافع خودشان را در خطر مي‌بينند به نوعي مي‌خواهند بگويند که‌ايشان روابط ديپلماسي خوبي ندارد و واقعاً متأسفم. همه‌اين برچسب‌ها برعکس است.
البته در مقياس بسيار کوچک‌تر ‌اين برچسب‌ها را به من مي‌زنند که آقا‌اين چنين است و چنان.‌اينها نمي‌دانند که مايلي‌کهن، فرهاد مجيدي را ازتيم اميد بهمن به تيم ملي دعوت کرد. علي موسوي را از اميد پاس دعوت کرد، يعني چه؟ يعني مقابله با منافع يکسري که تا قبل از آن به تيم ملي بازيکن تحميل مي‌کردند. فرهاد مجيدي سبيل‌هايش سبز نشده بود، مهرداد ميناوند، داريوش يزداني، نيما نکيسا، حامد کاويانپور و بقيه همين طور. من منافعي را قطع کردم که ناحق بودند. حالا ما شديم لجباز، شديم خشونت طلب، يکدنده و.. در مسابقات جام جهاني 1992 هنگ کنگ تيم من چهارم شد، کاپ اخلاق گرفت، در مسابقات جام ملت‌هاي آسيا در سال 96 هم همينطور.
حالا‌اين کارنامه را بگذاريد کنار قضاوت بعضي‌ها. محسن رنجبران را از بوشهر به تيم ملي دعوت کردم، عليرضا حکيم زاده را از همين پاس آوردم.
شما مي‌خواهيم بگوييد با حضورتان در تيم ملي منافعي را که ناحق بود قطع کرديد؟
بله، منافع يک سري از بين رفت.‌اين منافع حالا برگشته. هست يا نيست، حرفي نمي‌زنم،‌اين ديگر به عهده خودتان. کنفدراسيون آسيا سال 96 اعلام کرد در فوتبال‌ايران يک رنسانس بوجود آمده است. تحليل آنها بود.‌اين در شرايطي بود که تيم من خوابگاه نداشت، زمين تمرين نداشت، چه کرد؟ آن اتفاقات افتاد که فوتبال ما به يک رشد سريع دست يافت.
حالا ما در فوتبالمان يک معضل بزرگ داريم. محافظه کاري. چرا ‌اين اتفاق افتاده است؟
متأسفانه جريان از جامعه ما شروع مي‌شود. امروز فوتبال به مسائل فرهنگي و سياسي گره خورده است. امروز دوست دارند که مدام تمجيدشان کنيم. هر کسي انتقاد کند، حتي با منطق هم انتقاد کند، مورد خشم و ناراحتي آقايان قرار مي‌گيرد. من بعضي وقت‌ها يک حرفهاي عجيبي مي‌شنوم. مي‌گويند چرا تماشاگر در استاديوم توهين مي‌کند، فحاشي مي‌کند؟ ما امروز در خيابان با هم يک تصادف مي‌کنيم مي‌زنيم، توي سر و کله همديگر. حالا همين ما چطور در استاديوم بشويم يک آدم ديگر.
يک مسأله ديگري هم هست. ما فقط شعار داديم. تا چه حد شعارهايي که مطرح کرديد محقق شد؟
تيمداري و دينداري شعار بزرگي است. اما امروز تبديل شده به تيمداري و ميزداري. نمي‌خواهم زحمات کسي را زير سؤال ببرم. همه عيب دارند حسن هم دارند. اما‌اينکه ما بياييم يک شعاربزرگ را مطرح کنيم اما در عمل حتي ذره‌اي هم هزينه نکنيم، شعار دادن خيلي آسان است، اما بايد به پاي آن هزينه بدهي.
شايد‌اين هزينه يعني‌اينکه شما بروي و حذف شوي، خب، اشکالي ندارد، هزينه کن.
من از سرمربيگري تيم ملي حذف شدم، اما پاي اعتقادم‌ايستادم. براي نمونه عرض مي‌کنم تيم ملي مي‌خواست برود کانادا، آن موقع انگار بحث پناهندگي و‌اين حرفها مد شده بود، من دايي را در اوج کنار گذاشتم؛ به صلاح تيم بود. 9 سال پيش، موجي عليه من راه افتاد. آمدم سر تمرين، بچه‌ها ناراحت بودند. گفتم چي شده؟ گفتند حراست گفته آنهايي که مي‌خواهند اعزام شوند، علاوه بر يک چک تضميني بايد يک سند خانه هم گرويي بگذارند. به من چه ربطي داشت؟ اما بي تفاوت نماندم. رفتم گفتم اولاً کسي که نمي‌خواهد بماند، به جهنم، برود هر جا که دوست دارد.
تيم من شخصيت بالايي دارد. چطور مي‌شود که هم براي‌اين مملکت بازي کند هم چک و سند خانه گرو بگذارد، نه، با‌اين حساب من هم نمي‌روم.
اين مسأله حل شد. خب، امکان نداشت همان جا مايلي‌کهن را قيچي کنند؟
چرا. رفتم کانادا. احمدرضا عابدزاده مي‌خواست برادرش را آنجا ببيند، اجازه ندادم برود پيش برادرش، گفتم برادرت را بياور پيش ما اگر احمدرضا مي‌رفت و يک مشکلي پيش مي‌آمد همه کاسه کوزه‌ها به گردن من شکسته مي‌شد. حالا سؤال من‌اين است برانکو حالا از‌اين مشکلات دارد؟
از آن سال که به قول شما سعي مي‌کرديم آن اصول را با تکيه بر منطق مهرورزي در تيم ملي پياده کنيد تا کنون چه اتفاقي رخ داده که دوربين‌هاي صدا و سيما امروز جرأت نمي‌کنند حتي از صورت فلان بازيکن تصوير بگيرند. چه چيزهايي هزينه شده. چه کرديم؟
آدم‌هايي که طي‌اين سال‌ها کار مي‌کنند در کنار مسائل فني با بازيکن رفيق نبوده اند. من نمي‌خواهم همه زحمت‌ها را زير سؤال ببرم.
اما مي‌توانستند يک جاهايي حتي از‌اين بازيکنان خواهش کنند که مراقب خودشان و رفتارشان باشند. دليل چيست؟ ترسيديم، وارونه عمل کردند. آمديم هشت ماده اخلاقي گذاشتيم که آقا بايد چنين و چنان بشود.‌اين با اصول دين ما در تناقض است، اسلام يعني مهرورزي. من يك جا بايد براي بازيكن بشوم پدر و يك جاهايي بايد بشوم رفيق، برادر.
مهرداد ميناوند آن سالي كه سجده كرد، من به او گفتم «ياا... سجده كن»،‌ها، بپرسيد. بعد كه كمي‌تغيير رويه داد چرا... از خودش بپرسيد. تقصير بازيكن نيست. امروز نمي‌توانيم فقط بازيكن را متهم کنيم. داريم از چي فرار مي‌كنيم، از مسؤوليتي كه به خوبي انجامش نداده‌ايم.
شما چرا امروز با فدراسيون همكاري نداريد؟
چون اختلاف ديدگاه داريم.
خيلي از جاها منتقدان با آغوش باز مورد استقبال قرار مي‌گيرند؟
وقتي يكي از آقايان كارمند فدراسيون يك عكس يك متري از آقاي رئيس مي‌زند توي اتاقش، همان عكسي كه نشان لياقت ملي گرفته‌ است و بعد در دفاع از‌اين حركت عنوان مي‌كند كه‌اين صرفاً يك علاقه شخصي است، شما‌اين را بگذاريد كنار حركت رئيس‌جمهوري ما، اگر‌اين چاپلوسي نيست پس چيست؟
اين عكس نمي‌تواند در خانه من به ديوار كوبيده شود؟ حتماً بايد بخورد توي محيط كارم؟ تازه اگر من، من رئيس خوشم نيايد بايد اعتراض كنم، بگويم آقا‌ اين عكس را جمع كن.
اين چاپلوسي‌ها باعث شده كه از من بدشان بيايد و انتقادهاي منطقي مرا نپذيرند.
ارتباط شما با دادكان چطور بوده است؟
هيچ‌وقت ارتباط تنگاتنگي نداشته‌ايم. من با بعضي‌ها رفت و آمد خانوادگي داشتم. من به شرح وظايف فدراسيون‌ها آشنا هستم. هر فدراسيوني بالاترين مرجع رسيدگي به مسائل آن دسته يا رسته ورزشي است و سازمان تربيت بدني تنها نقش نظارتي دارد و نه نقش دخالتي. شما عملاً ديديد كه تيم‌ملي اميد وقتي باخت گفتند مايلي‌كهن را سازمان كنار گذاشت. گفتم وظيفه سازمان نيست. در ضمن استعفا داده بودم. شدم سينه ‌سپر فدراسيون. فدراسيون بايد مي‌گفت، من گفتم. فدراسيون از من حمايت نكرد. در مراسم توديع سازمان گفتند، سازمان طي‌اين چند سال اجازه داده فدراسيون‌ها مستقل عمل كنند.
اين حرف تهوع‌آور بود. خدا پدر چوپان دروغگو را بيامرزد. بيچاره يك دروغ گفت تا به امروز داريم در كتاب‌هايمان او را سرزنش مي‌كنيم‌،‌ اسمش ثبت شد، هيچ كس هم ديگر حرفش را باور نكرد. ما هر روز داريم به هم دروغ مي‌گوييم و باز...
من به خاطر ميزداري حذف شدم.فدراسيون فوتبال امروز به حرف‌هاي دو سال پيش من رسيده، مي‌گويد رأي ديوان عدالت اداري تأثير‌ي در تصميم من ندارد، درست است. اما آقاي فدراسيون، من دو سال پيش گفتم شما مستقل هستيد. آقاي فدراسيون شما برانكو را برديد توي سازمان قراردادش را امضا كرد.‌اين يعني كوچك‌كردن فدراسيون.
من هميشه پاي حرفم مي‌ايستم. امروز حرف نمي‌زنم كه فردا تكذيب كنم، چون با اعتماد حرف مي‌زنم، باشهامت. آقايان امروز يك حرفي را با صراحت مي‌زنند فردا تكذيب مي‌كنند. جرأت‌ايستادگي روي حرف خودشان را هم ندارند. فدراسيون فوتبال به عنوان متولي فوتبال نبايد خودش عامل‌ايجاد اختلاف باشد. اگر اختلافي هست، حل كند، نه‌اينكه آنجا بنشيند تا مايلي‌كهن حرفي زد زود جواب بدهد و...
يكسال است كه استاديوم‌هاي ما نور كافي ندارد.
امسال ليگ را تعطيل مي‌كنيم چون نورافكن نداريم. پول نداشتيم؟ بودجه‌اينها بعد از‌هاشمي‌طبا چهل برابر شد. چطور پول داشتيم كه توي يك سري از فدراسيون‌ها تزريق كنيم كه برود توي ستاد انتخاباتي آقاي x اما پول چهارتا نورافكن نداشتيم، نه، ما فكر نداريم، فكر ما‌اين است، مايلي‌كهن امروز چي گفت؟ مصطفوي چي گفت؟ امروز صدوپنجاه نفر دارند در فدراسيون كار مي‌كنند. كار بزرگي مي‌كنند؟ يك روز پانامايي‌ها از روي آسمان ما رد مي‌شوند، زود مي‌آوريم بازي مي‌كنيم. ليگ را تعطيل مي‌كنيم و...
ما در تيم‌ملي الان كار تركيبي داريم؟ آقا دست شما درد نكند كه رفتيم جام‌جهاني. ما كه توقع هلند شدن را نداريم اما توقع داريم كه دفاع ما درست شود و...
درست نيست كه اسم ببريم، الان يك بازيكن در تيم‌ملي هست كه فقط پاس رو به عقب مي‌دهد آقا به خدا ‌اين بازيكن،‌ ديگر بازيكن ملي نيست.
حالا مربي مي‌گويد ما احترام مي‌گذاريم. اما من نظر خودم را مي‌گويم.
دقيقاً انتقاد شما به فدراسيون چيست؟
فدراسيون ما خيلي بزرگ شده. صدوپنجاه نفر كار مي‌كنند. 10 ميليارد تومان هزينه مي‌كنند. اما علم‌گرايي ‌اين فدراسيون كجاست؟ مي‌بينيد؟
ما امروز نمي‌توانيم از دانشجويان استفاده كنيم؟ بگوييم آقا شما پايان‌نامه‌ات را پيرامون مشكلات فوتبال ما بنويس. به او پول بدهيم كار تحقيقي انجام شود. محمد فنايي‌ها، عاقلي، شاملي و خيلي‌هاي ديگر را نمي‌توانيم در مدارس داوري به كار بگيريم؟ زماني انتقاد مي‌كرديم كه چرا بعضي‌ها ماركوپولو هستند ودر هر سفري حضور دارند، خود ما الان شده‌ايم ماركوپولو. خودمان كه نه، نايب رئيس و دبيرمان هم... امروز‌اين آقايان به همه استان‌هاي ما سر زده‌اند؟ رفته‌اند زاهدان؟ بويراحمد چطور؟
هر سه‌اين آقايان به 10 استان ما رفته‌اند؟ پايشان به كردستان باز شده است؟ بپرسيد. درد مردم را چطور مي‌خواهيد بفهميد. من دارم راه‌حل ارائه مي‌دهم. آقاي متولي فوتبال! تو بايد بزرگ فكر كني. به فكر خرج انرژي فدراسيون در تقابل با مايلي‌كهن نباش.
آقاي مايلي‌كهن! شما در‌اين مبارزه به نظر خودتان برنده خواهيد شد؟
بازنده نيستم. مي‌گويند تو باخته‌اي چون تيم نداري. امسال‌اين تيم‌ها مرا مي‌خواستند. استقلال اهواز باواسطه، مس كرمان آقاي‌ايرانمنش، تراكتورسازي تبريز آقاي ابهران، شهيدقندي يزد باواسطه، پيام مخابرات مشهد، آقاي محمدي (مديرعامل)، پگاه خوزستان آقاي دهكردي، رئيس هيأت فوتبال استانشان و چند تاي ديگر.
چرا نرفتيد؟
به خاطر پرسپوليس. تا حالا هم پايش‌ايستاده‌ام. حالا من بازنده‌ام؟ من حاضرم در منافع فردي ببازم اما منافع ملي به خطر نيفتد.
شما از پرسپوليس چه شناختي داريد؟
هيچ كس مثل من پرسپوليس را نمي‌شناسد.
حتي پروين؟
حتي پروين. هرچه كه دارم از پرسپوليس دارم. منت‌ نگذاشتم روي سر‌اين تيم. پرسپوليس به ما شهرت داد.
پرسپوليس امروز به بدترين تيم تاريخ فوتبالش تبديل شده. چه بلايي سر‌اين تيم آمده است؟
خيلي بلاها. سال‌هاست كه دارد بلا مي‌آيد بر سر‌اين پرسپوليس. دست‌هايي بود كه حتي مي‌خواستند‌اين تيم را تضعيف كنند. ما با وحدت بازي مي‌كرديم صدهزار نفر مي‌آمد، جمعيت‌ها كه دو برابر شده، پس چرا تماشاگران نصف نصف شده.
آدم‌هايي بودند كه بدشان مي‌آمد از پرسپوليس و استقلال. زمان آقاي درگاهي كه معاونشان آقاي سجادي بود، آن مسأله استعفاي دسته‌جمعي ملي پوشان رخ داد. پنجعلي، عربشاهي و چند تاي ديگر كه در پرسپوليس هم بودند. آمدند براي‌اينكه با ‌اينها مقابله كنند، به بنياد مستضعفاني كه اموال پرسپوليس را مصادره کرده بود گفتند اداره‌اين تيم را هم برعهده بگيريد اما نه با اسم پرسپوليس، با اسم پيروزي.‌اين يك جريان. يك جريان ديگر‌اينكه بعضي‌ها آمدند مظلوم‌نمايي كردند كه آقا ما زمين نداريم و... در صورتي كه مي‌توانستند زمين بخرند.
علي پروين در مصاحبه‌اي گفته است كه 50 گوسفند نذر مي‌كنم كه بگويند نيا.
ميان حرف تا عمل فاصله زياد است. اگر من واقعاً ‌اين طوري نذر كنم پس چرا مي‌آيم. يعني چه؟ كدام مدير بگويد نيا؟ شرايط بدتر از‌اين مي‌شود. نه،‌اينها همه ترفند است. من دنبال حذف پروين نبوده و نيستم.
اما پروين يك مانع است براي حضور شما در پرسپوليس؟
نه، آدم‌هايي كه در مقابلش قرار گرفته‌اند بزرگ نيستند. آدم‌هايي هستند كه زماني فقط دوست داشتند با پروين عكس بگيرند. وقتي عكس گرفتند تازه به فكرشان رسيده كه مدير بشوند. كار مديريتي در مقابل كسي كه زماني دوست داشتند با او عكس بگيرند. يعني چي؟ بعد از يك مدت مي‌خواهند بگويند من مديرم. نه، نمي‌شود. متأسفانه هركس كه چهار روز مي‌رسيد و چهار تا حرف ورزشي بلد مي‌شود خودش را از من كه بيشتر از بيست سال در ورزش‌اين كشور بوده‌ام بهتر و باتجربه‌تر مي‌داند.
من حرف پروين را مي‌فهمم و او هم حرف مرا. او گفته من پشت سر مايلي‌كهن نماز مي‌خوانم. من هزار و يك عيب دارم، حالا به كنار. چطور مي‌شود كه شما پشت سر من نماز مي‌خواني اما هيچ‌وقت با من كار نمي‌كني.
چرا؟ چون من نمي‌توانم جلوي او پشتك بزنم و او هم. مي‌داند كه من خريدني نيستم.
مگر ديگران را خريده؟
خريدن هميشه با پول نيست. گاهي من هر حرفي مي‌زنم شما مي‌پذيري، چون اسير يك چيزهاي ديگري هستي.
غمخوار توانست پروين را حذف كند؟
خود غمخوار از جمله كساني بود كه اوايل مي‌خواست با پروين عكس بگيرد و... بعدها رسيد به احساس مديريت. غمخوار جزو خانواده پرسپوليس بود. خطيب آدم نجيبي است. به كسي نمي‌تواند بگويد، «نه». زحمت مي‌كشد اما اگر برود حتماً با يكي،‌ دو ميليارد بدهي مي‌رود. مثل غمخوار.
آقا يكي تا امروز نيامده با من راجع به پرسپوليس صحبت كند.‌اين خنده‌دار نيست؟ عنوان شده كه با پيشكسوتان صحبت نمي‌شود. ما پيشكسوت هم نيستيم؟ من سمت كسي نمي‌روم. اگر توانايي دارم، بيايند دنبالم. خودم نمي‌روم كه بعداً مجبور بشوم كولي بدهم.
زبان پروين را مي‌فهميد.
بله. زبان همديگر را خوب مي‌فهميم. عده‌اي هستند كه پروين را دوست دارند، درست يا غلط پروين را دوست دارند. اما اگر روزي احساس كنم ‌اين رؤيا دارد پرسپوليس را دچار اختلال و بيچارگي مي‌كند‌اين رؤيا را مي‌شكنم، حرف مي‌زنم و مسائل زيادي را مطرح مي‌كنم.
براي برون رفت از بحران چه بايد‌ كرد؟
به جاي‌اينكه هيأت مديره تزريق كنيم و عوض كنيم. رديف بودجه بگذاريم، جاري و عمراني. آدم‌هاي با فكر را بگذاريم. مي‌گويند‌اين تيم مربي بزرگ خارجي مي‌خواهد. به‌خدا مشكل‌اين تيم فقط مربي نيست. تيمداري و باشگاه‌‌داري حلقه‌هاي زيادي دارد. داشتن مربي بزرگ، بازيكن خوب، عدالت حلقه‌هايي هستند كه كارسازند. عدالت آقا، عدالت. اگر مي‌گويم غيرت. از خودم شروع كنم. اتفاقاً ‌اين بازيكنان خيلي باغيرتند كه دو تا گل مي‌خورند، اگر بي‌غيرت بودند بايد شش تا مي‌خوردند. محمد پروين آينده خوبي دارد من معتقدم. اگر نان پدرش را نخورد، چوب پدرش را نخورد. اما اگر الان مي‌خواهد بيايد كنار تيم بايد يك مبلغي را هم بپردازد، نه‌اين كه يك مبلغي هم برايش درخواست شود. متوجه هستيد؟ بي‌غيرتي يعني چي؟ تيم به شموشك مي‌بازد. بازيكنان مي‌شوند بي‌غيرت، بعد هم شما مي‌آيي براي خودت جشن تولد مي‌گيري. بچه گريه كند تو بخندي، آن وقت مي‌خواهي غيرت هم تزريق كني. اگر در كارگران به بازيكنان مي‌گويند بي‌غيرت بايد اسم مربي را هم بياورند. نمي‌شود امروز به بازيكن گفت چهار بيا و خودت پنج بروي سر تمرين. نمي‌شود هزار و يك مشغله داشته باشي و آن گوشه‌هاي ذهن هم يك تيمي‌مثل پرسپوليس را جا بدهي. امروز همه كارهاي ما بي‌اصول شده. هيأت مديره را سازمان انتخاب مي‌كند، مديرعامل را هم باز سازمان انتخاب مي‌كند. يعني چي؟ آقايان مثلاً دارند وقت مي‌گذارند. از دوازده تا دو. درست موقع ناهار در مورد پرسپوليس مي‌خواهند حرف بزنند و به‌نتيجه هم برسند. خنده‌دار نيست؟
تعريف شما از پروين چيست؟
اجازه بدهيد براي اولين بار محافظه‌كار باشم. به‌نفع پرسپوليس نيست.
آيا او همه را قرباني منافع شخصي‌اش مي‌كند؟
اينكه خيلي جاها اتفاق افتاده، اما اجازه بدهيد رؤياي دوستداران پروين را به‌هم نريزم.
به شما برنخورد كه رفتند دنبال آقاي جلالي؟
آمدند به من رودست بزنند.(مي‌خندد) خواسته خود من بود. آقا مجيد را قبول دارم. با آقا مجيد چند ماه پيش در مورد پرسپوليس حرف زدم و در مورد خيلي از مسائل. اما متأسفانه آقا مجيد‌اينجا هم ما را كمي‌ارزان فروخت، كه بعد به‌اينجا خورد. مسير طبيعي را طي نكرد و‌اينطوري هزينه شد. آقا مجيد باز هم من را قال گذاشت.
آدم بايد با فكر برود توانير، با فكر. آقا مجيد عجله كرد.
كادر فني دلخواه شما را چه كساني تشكيل مي‌دهند؟
انصاري‌فرد، پنجعلي و درخشان. و حتي مجتبي محرمي. اگر خودش سر به راه باشد و دلسوز چرا كه استفاده نكنيم. او پرسپوليسي است. نياز به كمك دارد. حالا نه همه‌اينها. اما همه
‌اينها حق دارند. حضور آقا مجيد عاملي براي كسب موفقيت نمي‌شد. شايد كار از‌اين بدتر نمي‌شد. تيم بايد پشت تيم باشد، متوجه هستيد. كار يك نفر نيست.
درهرم قدرتي كه مايلي‌كهن ترسيم مي‌كند پروين كجا قرار مي‌گيرد؟
پروين آن بالاست. اما با شرح وظايف. من نه غمخوارم نه خطيب. من مايلي‌كهن هستم.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین