چه خبر از اصلاحطلبان و انتخابات؟ ظاهرا شما یکی از تصمیم گیران در این حوزه هستید.
تا این لحظه تصمیمی اتخاذ نشده است که من یکی از تصمیم
گیران آن باشم. مقدم بر من، بزرگانی هستند که نماد جریان اصلاح طلبی هستند.
آنچه من اطلاع دارم این است که به سوال اصلی که اصلاحطلبان دارند، پاسخی
داده نشده است.
چه سوالی؟
سوال این بود که آیا بالاخره دستاندرکاران انتخابات، در
نظر دارند انتخابات رقابتی که همه جریانهای معتقد به نظام و علاقهمند به
فعالیت در ذیل قانون اساسی در آن حضور داشته باشند را برگزار کنند. این
سوال اصلاحطلبان تاکنون پاسخی نداشته و نتوانستهاند از مراجع رسمی پاسخی
دریافت کنند. از برخی علائم و نشانهها از جانب جریان رقیب چنین استنباط
میشود که هنوز فضا برای همه گروهها در حد انتظار آنها مهیا نیست تا
بتوانند کاندیدا داشته باشند.
جناب لاری اما بپذیرید که شما یعنی اصلاحطلبان هم تعامل مورد انتظاری را در این سالها نداشتهاید.
تا تعامل را چگونه تعریف کنیم و نهادی که قرار است با آن
تعامل داشته باشیم را با چه مشخصاتی بشناسیم. صداهای مختلفی از ناحیه
جریانات مختلف و نظرات متفاوت به گوش میرسد و در رسانهها منتشر میشود که
تفکیک این نظرات و صداها مهمترین کار است؛ کدام نظر، نظر نظام است و
کدامیک متعلق به جناحها. جریان اصولگرا یا راست عادت کرده که وقتی صحبت
میکند از موضع نظام صحبت کند یعنی آنچه او میگوید، نظام است در حالی که
باید بین بیان نظرات و اعتقادات اعضای جناح سیاسی و بین چارچوبها،
ضابطهها و قانونمندیهای نظام تفکیک قایل شد. بنابراین اگر منظورتان تعامل
با جریان رقیب است، متاسفانه آنها خیلی اهل تعامل نیستند و از همه
ظرفیتهای قانونگذاری، اجرایی و سیاسی برای از صحنه به در کردن رقیب
استفاده کرده و میکنند.
یعنی آنها در تعامل بین شما و حاکمیت مانع ایجاد میکردند؟
وقتی جریانی اعلام میکند ما زیر چتر قانون اساسی و در
چارچوب میثاق بین مردم و حاکمیت فعالیت میکنیم، طبیعی است در مقابل حاکمیت
نیستند. مگر میشود جریانی تابلوی حضور در متن حاکمیت را در دست داشته
باشد و فعالیت زیر چتر قانون اساسی که شاخصترین چارچوب حاکمیت است را
داشته باشد، آن وقت به آنها بگویند شما با حاکمیت مشکل دارید؟ این مجموعه
هیچ وقت نگفتند ما با ساختار نظام و قانون اساسی مشکل داریم و کارکرد و
عملکرد این جریان نیز ساختارشکنانه نبوده و نیست.
اما اگر منظور این باشد
که با جریان اصولگرا مشکل داریم، درست است چون ما دیدگاههای آنها را قبول
نداریم و برنامههای آنها را برای اداره کشور ناکافی میدانیم. آنچه در این
8 سال از سوی جناح اصولگرا اتفاق افتاد را شما ارزیابی کنید و ببینید چه
اتفاقی افتاده است.
هم در داخل با مشکلات مواجه بودیم و هم در عرصه خارجی
شاهد مشکلاتی در برخی حوزهها بودیم که مشکلاتی هم برای ما پدید آورد. درست
است دشمنیهای غرب مستمر بوده اما این دشمنیها همیشه بوده، دیروز و امروز
وجود داشته و میدانیم در آینده هم خواهد بود ولی بالاخره اگر جریان
اصولگرا، مجموعه توانمندی بود که میتوانستند دنیا را با خودشان همراه کنند
یا اکثریتی از کشورها و نگاه کشورهای مختلف را به ما نزدیک کنند، این
فشارهای بینالمللی را تحمل نمیکردیم.
پس معتقدم جریان اصلاحطلب با پذیرش
عنوان اصلاح طلبی خودش را در متن نظام و حاکمیت تعریف کرده است. چه کسی
میتواند مدعی اصلاح باشد؟ کسی که اصل، شالوده و پایه را قبول دارد و نسبت
به پارهای از رفتارها و برداشتهای از قانون اساسی انتقاد دارد و آن را
نمیپسندد.
چه موردی از این برداشتها که به آن انتقاد دارید در خاطرتان هست؟
مثلا در حوزه فعالیتهای سیاسی قابل قبول نیست کشوری که
انقلاب کرد تا همه مردم در صحنه باشند، یک جریان اکثریت از حضور در صحنه
محروم شود. ما با این سلیقه مخالفیم و میدانیم این سلیقه، آینه تمام نما
نیست. احزاب جریان اصولگرا حق دارند که بگویند نظر ما این است اما حق
ندارند بگویند آنچه ما میگوییم نظر نظام است. بدیهی است این نظر اگر در
چارچوب بوده و مبانی درستی داشته باشد، اکثریت جامعه میپذیرد اما اگر
مبانی آن سست باشد یا در اجرا ناموفق باشد، جامعه با نگاه نقد برخورد
میکند.
این منش اصولگرایی که به اعتقاد شما اشتباه است، چه ریشهای دارد و چطور میخواهید آن را اصلاح کنید؟
ریشه این منش در خود مطلقانگاری و تکیه بر نفی دیگران
ونه اثبات خود است. اشکال کار اینجاست که جریان اصولگرا عادت کرده به جای
اثبات خود، نفی دیگران را دنبال کند. به جای سخن گفتن از جبهه، حزب و جریان
خودش، عادت کرده که پشت سر عناوینی که آنها جزو محکمات جامعه است، پنهان
شود. اگر بتوانیم با همین امکانات اندک رسانهای روشن کنیم بین جناحی که
خودش را عین نظام میداند و بین نظام تفاوت وجود دارد، خیلی خوب است.
ما هم
قبول داریم کل جریان اصولگرا، جریانی است که در نظام تعریف میشود همانطور
که جریان اصلاح طلب هم در درون این نظام تعریف میشود و همانطور که ما
نمیگوییم حرفی که ما میزنیم حرف نظام است، آنها هم مرد و مردانه بیایند و
بگویند حرفی که ما میزنیم حرف خودمان است.
البته برخی هستند که میگویند اصلاحطلبان یک حرفی
میزنند و بعد درباره آنچه گفتند، توضیح نمیدهند. مثلا همین شرط گذاری
برای حضور در انتخابات که موجب شد رقیب از آن به نفع خود استفاده کند. چرا
اصلاحطلبان این رفتار را دارند؟
اینطور نیست. من همان روز که موضوع شرط گذاری برای حضور
در انتخابات مطرح شد، در مصاحبهای اعلام کردم که شرطی نداریم و برداشتها
اشتباه است. شرایط انتخابات مدنظر بوده و نه شرط اصلاحطلبان برای شرکت در
انتخابات.
اصلاحطلبان در تعریف از انتخابات رقابتی بر این موضوع تاکید
دارند که در چنین انتخاباتی، باید احزاب و رسانهها فعال باشد و کسی دغدغه
ابراز عقیده نداشته باشد. اینها شرایط ذاتی یک انتخابات رقابتی است و ربطی
به اصلاحطلبان ندارد. اصلاحطلبان هیچ وقت نگفتهاند که شرایط ما برای
حضور در انتخابات این موضوعات است.
آنها میگویند انتخابات رقابتی منطبق
بر قانون اساسی و قوانین موضوعه دارای شرایطی است و صفت انتخابات رقابتی را
شمردن غیر از شرط گذاشتن برای کسی است که ممکن است حاکمیت یا جناح اصولگرا
یا ... باشد. بحثم این است که اصلاحطلبان شرطی برای کسی ندارند اما به هر
حال ما رقیب یک جریان هستیم. قبول داریم رقیب ما نباید بستری برای ما
فراهم کند و فرش قرمز بیندازد چون دوست دارد در صحنه بماند.
این رقیب باید
مرد و مردانه بگوید من رقیب شما هستم و تمام نظام نیستم. چه کسی گفته جریان
موتلفه یعنی نظام که اگر به آن انتقادی کردیم، به نظام انتقاد کرده
باشیم!. اینها کسانی هستند که با ما رقابت میکنند و جمعیتهایی هستند با
سلایق خودشان.
اینها بیایند حرفها و دیدگاههایشان را در جامعه مطرح کنند و
ما هم دیدگاههایمان را به اطلاع جامعه برسانیم تا جامعه داوری کند؛ البته
ما و آنها این داوری را بپذیریم اما متاسفانه این امر با مشکل روبرو است
چون جریان مقابل ما نمیتواند خودش را معرفی کند و کارنامه قابل ارایه
ندارد یا چون خودش را حق مطلق میداند نیازی به این کار نمیبیند. در هر
صورت آنها به جای اثبات خود، به حذف رقیب میپردازند.
در همین راستا، آقای ولایتی در اواخر سال گذشته گفت که
اگر ریاستجمهوری در دست اصولگرایان نباشد، مصیبت خواهیم داشت. تحلیل شما
از این اظهارنظر چیست؟
بله. این مطلب را در رسانهها دیدم و هر چه فکر کردم که
ایشان این سخن را از چه موضعی مطرح کرده است، به نتیجه نرسیدم. آیا این
مصیبت برای ملت ایران است؟ برای کشور ایران است؟ برای جناح خودشان است؟
برای جناح رقیب است؟ برای کاندیداهای خودشان است؟ این مصیبت واقعا برای
کیست؟
اگر مصیبت برای ملت ایران باشد کارنامه 8 ساله دولت احمدینژاد که
دولت برآمده از متن اصولگرایی است، کارنامهای نیست که ملت ایران نبود این
جریان را برای خودشان مصیبت بداند. در عرصه اقتصادی که امروز شرایط مورد
انتظار را نداریم و در عرصه بینالمللی هم وضعیت به همین نحو است که
میبینید. از نظر اشتغال و تورم وضعیت خوبی نداریم و قدرت خرید مردم به
گفته کارشناسان، کاهش پیدا کرده است.
هیچ جا نماند که نبض کار در اختیار
جریان اصولگرا نباشد. در این فضایی جریان اصولگرا، ٰکارنامهای که پس از 8
سال ارایه میدهد چیست؟ در سال 84 نرخ دلار 830 تا 840 تومان بوده و الان
به نزدیک 4 هزار تومان رسیده و نوسان نرخ ارز و دلار بگونهای است که هیچ
کس نمیتواند بر اساس 3 هزار و 3 هزار و 700 تومان تصمیم بگیرد. از نظر
اشتغال ببینید که اشتغال ما امروز با استناد به گزارشهای رسمی و گزارش
عالمانه آقای دکتر نیلی در سال 90 نه تنها رشد اشتغال نداشته و فرصت شغلی
جدید ایجاد نشده بلکه منهای 600 هزار شغلی داشتیم که در گذشته وجود داشت
اما بر اساس تعطیلی کارخانهها کم شد.
در حوزه مناسبات بین المللی وضعیت ما
چطور است. در حوزه مسایل فرهنگی چطور؟ هتاکیها و افشاگریهای پشت سر هم و
اختلاسهای چند هزار میلیاردی و.... پس جریان اصولگرا چه کارنامه مثبتی
دارد که رفتنش برای جامعه ما مصیبت است.
اگر منظور آقای ولایتی این است که
نبود اصولگرایان برای ایشان یک فاجعه است، خب این میتواند صحیح باشد. این
وضعیتی است که آقایان دارند. در جریان انتخابات هم همچنان با همه فشارهایی
که در داخل و خارج وجود دارد، باز جریان اصولگرا به حذف رقیب فکر میکند
تا به اثبات خودش.
دنبال بردن فضا به سمتی هستند که اگر کاندیدایی آمد و
تایید هم شد، موضوعی برای مطرح کردن نداشته باشد. این کارنامه جریان
اصولگرایی است. به نظر من با این کارنامه آقای ولایتی و دوستانشان باید از
مردم عذر خواهی کنند نه اینکه ایشان بگوید نبود این جریان مصیبتی برای
کشور است.
قبل از سال نو، آقای باهنر هم درباره این گفته آقای ولایتی پاسخی نداشت و حاضر به پاسخگویی نشد.
حق با آقای باهنر است، این کارنامهای که اصولگرایان
ارائه کردهاند نه باهنر و نه فرد دیگری میتواند در مورد آن، جواب بدهد.
باهنر در جریان اصولگرا واقعیتهای جامعه را میداند و اگر به کارنامه دولت
و مجلس نمره مثبت بدهد، میداند خلاف واقع است و جامعه نمیپذیرد لذا
برایش گران تمام میشود.
باهنر به عنوان آدمی شناخته میشود که عدد و رقم
میداند و نمیتواند بیحساب و کتاب حرف بزند. اگر هم او بخواهد با شما
همراه شود و بگوید حرف ولایتی مبنا ندارد، در محذوریت اخلاقی با ولایتی
قرار میگیرد.
فکر میکنید عملکرد اصولگرایان که شما آنها را نامطلوب میخوانید ، سبب افزایش گرایش جامعه به جریان اصلاح طلب خواهد شد؟
البته بیتاثیر نیست هر چند اصلاحطلبان بین خودشان و
مردم حائلی نمیبینند. مشکل اصلاحطلبان در مقدمات کار است. مشکل اصلاح
طلبان، مردم نیستند همانطور که مشکل اصولگرایان مشکل مقدمات از قبیل آزادی
عمل احزابشان یا نوع نگاه دستگاه اجرا و نظارت بر انتخابات نیست.
ما در
مقدمات کار مشکل داریم و مشکل ما این است که رقبای ما در مسیر حضور
اصلاحطلبان در انتخابات سنگ اندازی میکنند.
جریان اصولگرا مشکلی برای
ورود ندارد اما نگران مردم هستند چون شعارها و کارنامه هایشان برای مردم
جاذبه ندارد و به سمتشان نمیآیند.
ما اگر از مرحله اول عبور کنیم با مردم
مشکل نداریم. اصولگرایان که از آن مرحله چشم بسته عبور میکنند، همیشه پشت
دروازههای مردم میمانند. هر جا انتخابات رقابتی بین دو جناح باشد، اکثریت
جامعه یعنی اصلاحطلبان هستند که مردم به آنها رای میدهند. چون دیدگاهها و
کارنامه و کارکرد آنها برای مردم روشن است.
8 سال دولت اصولگرا با معادل
یک قرن درآمد ارزی سر کار بود اما دولت اصلاحات با هر بشکه نفت 8 تا 10
دلار شروع کرده و در 2 یا 3 ماه پایانی این دولت بود که به رقم بشکهای 35
تا 36 دلار رسید.
این در حالی است دولت اصولگرای احمدینژاد کارش را با
فروش نفت 140 دلاری آغاز کرد. ببینید که این مجموعه یعنی اصولگرایان، و
اصلاحطلبان اگر کارنامه خود را ارایه دهند، مشخص میشود که کارنامه
اصلاحطلبان روشنتر است.
اگر اصلاحطلبان بیایند و چهره هایشان را مطرح
کنند، آنها ریشه در انقلاب با پیشینههای روشن دارند. آن طرف برخی افرادی
آمدند که اعتراف دارند در انقلاب سهمی نداشتند و در دوران جنگ هم یک
گوشههایی بودند؛ البته اینطور نیست که بگوییم هیچ کدامشان نبودند اما نسبت
آنها به نسبت حضور و تاثیر اصلاحطلبان بسیار محدود است.
طیف دولت را تا چه اندازه رقیب جدی برای اصلاحطلبان میدانید؟
معتقدم طیف دولت مشکل جریان اصولگرایی است. اصولگرایان به
2 دلیل با طیف دولت مشکل دارند. یکی اینکه طیف دولت بخشی از جریان
اصولگرایی است و آنها نمیتوانند منکر این واقعیت شوند چون با تمام وجود در
پیدایش و شکلگیری این دولت نقش داشتند.
اکنون هیچ یک از احزاب حامی
احمدینژاد در سالهای 84 و 88 نمیتوانند از کارنامه دولت دفاع کنند.
از
سویی این دولت به جریان اصولگرایی وصل است و از همان روشهایی استفاده
میکند که تمام جریان اصولگرا به آن مستمسک میشوند بنابراین نمیدانند
چطور باید برخورد کنند چون خودشان هستند بنابراین مساله طیف دولت مساله
آنها است.
مساله ما یعنی اصلاح طلبان، جریان اصولگرایی است؛ حالا چه در
قالب احمدینژاد و طیفش باشد و چه موتلفه وجبهه پایداری. اینها در زیر چتر
اصولگرایی با اصلاحطلبان رقیب هستند.
برخی میگویند که طیف دولت در حال چراغ سبز نشان دادن به جریان اصلاح طلبی است.
اینها که شوخی است. آنها با هم هستند یعنی این حرف، حرف
جریان اصولگراست. جریان اصولگرا چون نمیتواند از عملکرد دولت دفاعی داشته
باشد، میخواهد خرج خودش را از دولت جدا کند اما مگر میتواند این کار را
بکند؟
اینها 7 سال در عزا و عروسی دولت حضور داشتند حالا میخواهند در
آستانه انتخابات بگویند ما این دولت را نمیشناسیم!
شوخی میکنند، این
حرفها چیست؟ همین الان حرفهای آقای احمدینژاد و مشایی مشابه همین حرفهای
اصولگرایان دیگر است اما با نگاه و قرائت خودشان. معتقدم دعواهای آنها،
دعواهای درون گروهی است نه بر سر مبانی؛ چون مبانی اینها یکی است و کارنامه
هایشان را در همین مدت عرضه کردند.
این ها یکی هستند و تفاوتی با هم
ندارند ؛ جریان اصولگرایی حالا که میخواهد وارد انتخابات شود، چون
نمیتواند از این کارنامه دفاع کند، میگوید جریان دولت به اصلاحطلبان
نزدیک است و باز هم میگویم این یک شوخی است.
جالب اینجاست که اصولگرایان همانطور که اشاره کردید،
هرگونه حمایت از آقای احمدینژاد را منکر میشوند؛ مثلا آقای باهنر میگوید
ما ایشان را نمیشناختیم و آقای مرتضی نبوی هم حرفهای مشابه میزند.
باهنر عامل اصلی روی کار آمدن این دولت است. باهنر و
خواهرزاده اش یعنی همان ثمره هاشمی فکر میکردند دولت در دستشان است. با
آنها هماهنگ است.
پس حالا که ظاهرا باید در قبال حمایتهایشان به مردم پاسخگو باشند، اینگونه تحلیل میکنند. درست است؟
دقیقا همینطور است چون الان هر آنچه را آنالیز کنند،
میبینند نمیتوانند دفاع کنند. لذا فرار به جلو میکنند. اما فرار به جلو
در مقطع انتخابات را کسی از آنها نمیپذیرد. جریان اصولگرایی باید بپذیرد
که جامعه ما به یک داوری قاطع راجع به کارنامه اصولگرایی رسیده و نمره منفی
داده شده است. یک زمانی به اینها گفتند که توان اداره یک نانوایی را
ندارید. اصولگرایان در آن زمان خیلی ناراحت شدند. بیست و چند سال خودشان به
این نتیجه رسیدند که آن جمله خیلی حکیمانه بود.
به همین دلیل من میگویم
برخی سران اصولگرایی به جای اینکه بگوید نبود اصولگرایان مصیبت است، باید
چشم مبارک را باز کند و بابت این کارنامه از مردم عذرخواهی کند، نه اینکه
خودش را جدا کند .
از ابتدای گفتوگو انتقادات زیادی به دولت کنونی مطرح
کردید یعنی میخواهید بگویید که در دوران اصلاحات اختلافات وجود نداشت؟
اصولگرایان میگویند اصلاحطلبان به بن بست رسیدند و پروژه عبور از رئیس
دولت اصلاحات را مطرح کردند.
نه. اختلافی وجود نداشت. وقتی که در گرگان بچههای تندرو
دفتر تحکیم وحدت بحث عبور از رئیس دولت را مطرح کردند، هیچ یک از احزاب،
گروهها، تشکلها و عقبه جامعه با آنها همراه نشد بنابراین دیگر بحث آن
مطرح نشد چون دیدند طنینی در جامعه ندارد و دیگر تکرار نکردند.
همین امروز
رئیس دولت اصلاحات بار دیگر به عنوان کاندیدای ریاستجمهوری مطرح شود، چند
درصد به او رای میدهند؟
آقای باهنر که پختگیهایی هم پیدا کرده است اعتراف
میکند بالاترین رای برای اصلاحطلبان است چون کارنامه دولت اصلاحات مثبت
است.
بحث عبور از خاتمی را برای این مطرح کردند که میگفتند باید مطالبات
حداکثری را دنبال کرد. مطالبات حداکثری در جامعه متکثر که گرایشهای مختلف
در آن حضور دارند، اتفاق نمیافتد و همانطور که من اجازه دارم دیدگاه خودم
را مطرح کنم، رقیب من هم این اجازه را دارد. دولت اصلاحات با شیب ملایم
صحیح و منطبق بر قانون اساسی مطالبات جریان اصلاح طلبی را دنبال میکرد
البته با احترام به مطالبات جریان رقیب.
دولت اصلاحات به دنبال حذف جریان
رقیب نبود بلکه به دنبال اثبات خود بود، حرف خودش را مطرح میکرد و اجازه
میداد رقیب هم مواضع خودش را بیان کند.
برسیم به انتخابات شورای شهر. فکر نمیکنید این انتخابات میتواند آغازی مجدد برای ورود دوباره اصلاحطلبان به کرسیهای قدرت باشد؟
انتخابات شوراها و ریاستجمهوری به هم تنیده شده است و
نمیشود آنها را تفکیک کرد. اگر انتخابات شوراها جدا از ریاستجمهوری
برگزار میشد، شاید حرف شما صحیح بود و انتخابات شوراها میتوانست فرصتی
باشد برای تعدیل فضای کنونی اما وقتی دو صندوق داریم که یکی برای شورا و
یکی برای ریاستجمهوری است و بستر از سوی برگزارکنندگان انتخابات به یک شکل
ترسیم میشود، نمیشود بگویید احزاب برای انتخابات شوراها اجازه فعالیت و
میتینگ و گردهمایی دارند اما برای انتخابات ریاستجمهوری طور دیگر باید عمل
کنند.
بالاخره بهتر نبود اصلاحطلبان از اول وارد شورای شهر شوند و بعد به ریاستجمهوری سال 96 فکر کنند؟
چطور؟ دوباره تاکید میکنم مشکل اصلاحات مردم نیست بلکه
عرصه انتخابات است. اگر عرصه فراهم باشد اصلاحطلبان هم در شوراها و هم
ریاستجمهوری میتوانند حضور داشته باشند. در بستر و عرصه انتخابات، باید
عرصه برای رقابت همه جریانات رقیب به صورت برابر باشد؛اگر اینچنین نباشد،
چطور میتوان وارد عرصه شد؟
یک تفاوت بین شوراها و ریاستجمهوری وجود دارد
که که در اینجا من به شما حق میدهم. در انتخابات ریاستجمهوری فعالیتها
ملی و در سطح کشور است اما در انتخابات شوراها، رقابت محلی و در سطح شهر و
روستا است.
در انتخابات محلی ممکن است برخی با عناوین دیگر نه با عناوین
اصلاح طلبی و اصولگرایی شرکت کنند.
مثلا در شیراز 20 نفر میخواهند رقابت
کنند که در این صورت میرویم به سراغ کسانی که در محلات شیراز مورد وثوق و
شهرت هستند.
انتخابات طیفی و جناحی نیست بلکه انتخابات شوراها میتواند
محلی و صنفی و قومی با گرایشات متفاوت باشد. ممکن است عناصر و چهرههای
اصلاحطلبان نه با اتیکت اصلاح طلبی بلکه به عنوان همشهری فلان آقا و یک
استاد دانشگاه و بازاری مورد اعتماد مطرح شوند و مردم رای دهند. آنجا عرصه
رقابت اصولگرایی و اصلاح طلبی نیست.
الان شرایط به گونهای است که بسیاری منتظر اعلام نظر آیتا... هاشمی هستند. این انتظار درست است؟
سران اصلاحات نظرشان در مورد آقای هاشمی مثبت است. آقای
هاشمی به عنوان یک چهره سابقه دار و ریشهدار در نظام و انقلاب شناخته
میشود.
او در بحرانها به نظام خدمت میکند بنابراین حضورشان میتواند
برای عبور از مرحله افراطی گری موثر باشد. تا آنجا که من میدانم آقای
هاشمی داعیه کاندیداتوری ندارد. طبیعی است که اگر آقای هاشمی اعلام آمادگی و
اعلام حضور کند، جریان اصلاحطلبی با اقای هاشمی با نگاهی متفاوت از گذشته
برخورد خواهد کرد.
نگاه آقای هاشمی یا موضع اصلاحطلبان نسبت به آقای هاشمی تغییر داشته است؟
فکر میکنم آقای هاشمی و اصلاحطلبان هر دو به یک نقطه
مشترک رسیدهاند که وضعیت کشور به وضعیتی رسیده که باید به حداقلها بسنده
کرد. فکر نمیکنم آقای هاشمی به عنوان کاندیدا به صحنه بیاید ولی قطعا
اگرایشان امروز بگوید من کاندیدا هستم، جریان اصلاح طلب ایشان را رقیب خودش
تلقی نمیکند.
آنها فراموش کردند که آقای هاشمی در زمان اصلاحات از همین افراد چقدر صدمه دید و اهانت شنید !!!
فراموش کردند که در سال 88 همه گروه ها در انتخابات شرکت کردند و نتیجه هم حضور 85 درصدی مردم در آن دوره بود و افسوس که با نپذیرفتن قانون آن همه افتخار را به یک تهدید برای کشور تبدیل کردند !!!