آفتابنیوز : آفتاب: جناب آقای رییس جمهور، صادقانه عرض کنم که وعدههای امیدبخش شما در عرصه اقتصاد و سیاست، هم در کمیت و هم در کیفیت بیش از وعدهها و برنامههایتان در عرصه فرهنگ و هنر، به چشم میآمد و چهره مینمود. از آخرین جملهی شما در نخستین نشست مطبوعاتیتان یاد میکنم که فرمودید عرصه فرهنگ و هنر را به اصناف و صاحبانش میسپارم و دولت تنها نقشی نظارتی بر عهده خواهد داشت.
توجه و تدبر شما رییس جمهور محترم به عرصه علم و اندیشه، با ملاحظهی مدیریتتان در مرکز بررسیهای استراتژیک؛ یکی از شاخصهای انتخاب شما از جانب مردم به ویژه نخبگان و روشنفکران بود. تنفس در فضای آزاد فرهنگی با آزادی بیان (که وعده فرمودید)، از نیازمندیهای غفلت شده در سالهای گذشته است. اما این فضا بدون تولید و توزیع آسان و ارزان آثار فرهنگی و هنری، در بلند مدت جز گرد و غبار یاس و ناامیدی مجدد عایدی دیگری نخواهد داشت.
نگرانی آنانکه دغدغه فرهنگی دارند، کم گذاشتن شما و کمتر دیده شدن عرصهی فرهنگ و به ویژه عرصهی هنر در نگاه مدیران آینده شماست. در این مقال و چند مقالهی آتی سعی میکنم تا به عنوان شهروندی علاقمند به این حوزه، نکاتی را مشخصاً در عرصهی فرهنگ و هنر یادآور شوم که تا هنوز کشتی دولتتان را به آبهای "تدبیر و امید" نیانداختهاید، بر زمینههای تحقق جامعهای به واقع فرهنگی و هنرمندپرور تامل فرمایید.
1) مدیران فرهنگی و هنریِ دولتی
ترس از انتشار کتابی با اندیشهای مخالف، ترس از ترسیم یک تابلوی نقاشی از زیباییهایی غریب و پنهان، ترس از گرفتن یک عکس و ثبت لحظاتی در شرایطی خاص، ترس از نوشتن مقالهای هشداردهنده و یا افشاگر در یک نشریه، ترس از ساختن فیلمی اسطورهساز و قهرمانپرور، ترس از اجرای نمایشی روشنگر و بیدارباش، ترس از تولید محصولی فرهنگی که به جوانان جرات و جسارت میدهد، ترس از آنچه که به نام فرهنگ باعث تشویش اذهان عمومی میشود، و بالاخره ترس از ربودن صندلی صدارت و ریاست بر کرسیهای فرهنگ و هنر جامعه.
ریشهی این همه ترس از کجاست؟ چرا مدیران عرصهی فرهنگ و هنر در حالی آهسته میروند و میآیند که ظاهراً ملاحظاتی نانوشته و پنهان بر عملکردها و تصمیماتشان سایه افکنده است؟ بدون تعارفات و پردهپوشیهای زیانبار، ضمن وقوف و احترام بر انواع و اقسام برنامهها و چشماندازهای کلان و بلندمدت کشوری، به برخی از مشکلات مدیریت در زمینههای فرهنگی با رویکردی واقعبینانه، اشاره میکنم:
1. شایستهسالاری عنوانی است که در بحث مدیریت در کشور ما بارها و بارها شنیده و گفته میشود اما کمتر از مختصات و ویژگیهای کاربردی آن، به خصوص در حوزهی فرهنگ و هنر، تبیین درستی عرضه میگردد، تا به عنوان یک استاندارد تکلیف همگان را معلوم نماید.
2. اما عدم شایستگی، به خوبی میتواند صاحبش را لو دهد؛ آنهم با نتایج عملکرد هر مدیر در گذر زمان. هرچند در تعیین معیار برای سنجش کارآمدی یک مدیر فرهنگی کمک گرفتن از معیارهای کارآمدی مدیر یک بنگاه اقتصادی معمول و متداولتر است! ارزشیابی و سنجش ثمرات و حتی مضرات مدیریتهای فرهنگی در کشور به دور از دستهبندیهای سیاسی و با تکیه بر مصالح جامعه کمتر دیده و شنیده شده است.
3. مواجههی یک مدیر فرهنگی و هنری با این حوزه، مواجههای است امنیتی و حراستی، هم در لفظ و هم در محتوا. تصور مدیران فرهنگی از دنیای فرهنگ و هنر، تصوری است تقلیلگرایانه. به عبارتی ایشان برای نشستن بر کرسی ریاست، که خود مرتبهای است بالاتر از سایر مراتب؛ لاجرم باید به زیردستان (هم کارمندان و هم تولید کنندگان محصولات فرهنگی) از موضعی فراتر بنگرند تا بتوانند احساس اشراف و احاطه بر ایشان را در خود تقویت کنند. زیرا به خیال خود، متولیان تولید و توزیع فرآوردههای فرهنگی و هنری، زیرکانه از خلاءهای قانونی و کمسوادی ناظرین سوء استفاده کرده و حرف و نظر و هنرشان را با کمترین هزینه، به مخاطبین منتقل میکنند و دردسرآفرین میشوند!
4. در آغاز انتصاب مدیری فرهنگی، کمتر پیش آمده که وی واجد سابقهای در تولید محصولات فرهنگی و هنری و یا صاحب فکر و اندیشهای بوده باشد. اما زمانی که میخواهد از میز ریاست خداحافظی کند، سابقهای کم نظیر از نوشتن کتاب و مقاله و دریافت انواع مدارک تحصیلات عالیه دارد. اینکه تا چه اندازه تلاشهای فردی و شخصیت حقیقی وی موجبات این فرآوردهها را فراهم آورده و تا چه اندازه شرایط حقوقی وی زمینه و امکان را موجب شده، به وجدان وی و زیردستانش وامیگذاریم. چون هیچ سیستم نظارتی و سنجش دیگری در کار نیست.
5. ناآشنایی مدیر منتصب، به زمینههای فرهنگی و هنری و به تبع آن عدم شناخت از تواناییها و بضاعت نخبگان این میدان، با هر طیف و جریانی، باعث میشود تا کسانی به کارها گمارده شوند و اختیارها در دست گیرند که در طی یک سال قدرت خواندن کامل یک رمان عامهپسند را هم ندارند. نه نشریه میخوانند و نه فیلم میبینند و نه به تئاتر میروند و نه با فضای کنسرتهای موسیقایی آشنایند و حتی نمیتوانند نام دو نقاش و یا عکاس معروف ایرانی و خارجی را به زبان آورند. تحلیل از نیازمندیها و فضای فرهنگی رایج و گذشته این آب و خاک هم پیشکششان.
6. هر مدیری در هر منصب و مقامی که قرار میگیرد، ابتدا ملاحظهی عوامل و پدیدههایی عموماً غیرفرهنگی را میکند که ممکن است زمینههای عزل او را سبب شود. بنابراین بخش زیادی از انرژی و توانش صرف جاخالی دادن و یا مقابله با آن عوامل میشود. حال هر چه مدیر فرهنگی ناآشنا به این حوزه و ناتوان از درک آثار باشد، مرارت و سختیهایی که در این راه میکشد افزونتر بوده و روشهای مقابلهای را انتخاب میکند که قربانی آتش آن، سوختن فضای امیدبخش فرهنگی است که تا سالها کسی را جرات سر برون آوردن از زیر خاکسترهای آن نیست.
7. توسل مدیران فرهنگی و هنری ناشایست به قدرتهای مدیریتی مافوق خود و آنان که او را منصوب کردهاند، یکی دیگر از ابزارهایی است که تصور میکنند با چنگ اندازی به آن، از آسیبها و نارساییهای گوناگون مبرا خواهند بود. جالب آنکه مدیران مافوق نیز برای آبروداری هم که شده با هر شیوه و شگردی حتی توسل به قانونگذاری و آییننامهسازی، او را حفظ و حراست میکنند. تثبیت و نگهداری یک مدیر ناتوان، ارزشمندتر از زحمات هزاران هنرمند و صدها سال برباد رفتهی فرهنگی مردم این سرزمین است!
8. سیاستبازی و سیاستزدگی روزمره و حقیرانه، بیش از همه، آفرینش و خلاقیت در عرصهی فرهنگ و هنر را زمینگیر کرده است. بخشی از معضلات اشاره شده در بالا، نتیجه جولان دادن اسب رام نشده و افسار گسیخته سیاست در این وادی است.
9. تلقی عامیانه از مدیریت فرهنگی، سوق دادن فرهنگیان و هنرمندان است به سمت ساخت و آفرینش محصولات سفارشی و دیکته شده با تلقی سطحی از منافع ملی و مذهبی. این نگرش سنتی و منسوخ شده در جهان کنونی و خروش جریان سیلآسای خلاقیتها و نوآوریهای متنوع و متکثر خارج از مرزها که در رسیدن به دست مخاطب حد و مرزی نمیشناسد، جز با فراهمسازی فضای خلق و آفرینندگی آزادانه و رقابتآمیز، به دست نخواهد آمد.
10. تجربه ثابت کرده است که پشتیبانی بیحساب از یک سری افراد همعقیده که تاییدکنندهی تفکری رسمی و دولتی هستند، جز رشد غیرتخصصی و نامتعارفِ طیفی خاص در فضایی غیررقابتی و تولید محصولاتی بیکیفیت و مخاطبگریز، پیامد مطلوبی در پی نداشته است. با وجود این، اکثر مدیران فرهنگی و دولتی در دولتهای پیشین، برای جمع کردن اعوان و انصار بیشتر، همیشه از طیفی جانبداری و حمایتهای مادی و معنوی کردهاند که ترجمان تفکرات و نگرشهای مطالعه نشده و سادهانگارانهشان بودهاند. زیرا نگرشهایی والا و روشنگرانه، خود را در یک گونه سلیقه و ذهنیت سطحی، محدود و محصور نمیسازد.
11. همهی ترسها در مدیران و انتصابات ناصحیح، سالهاست که جامعه و به خصوص صاحبان و مولدان محصولات فرهنگی و هنری را در منگنه قرار داده و تخم نامیمون "خودسانسوری" در اغلب فرآوردههایشان را به بار نشانده است. میوهای که به مرور زمان و از فرط ناچاری و حجب و حیای فرهیختگان و روشنفکران به خوردشان داده شد و آنقدر عادت کردند که گویی هوایی است که در اطرافشان تنفس میکنند. حاصل، کیفیت نازل محصولات و عدم اقبال مصرفکنندگان به آن است.
12. گشادهدلی و روشنبینی در نگرش به محصولات فرهنگی و هنری به واقع مبرمترین نیاز مدیران جوامع در حال توسعه است. مدیری که از تنوع و تعدد حجم بالای آثار فرهنگی و هنری دچار رعشه و نگرانی میشود و احساس میکند که فراوانی بسیار در تولید فیلم، نشریه، کتاب و ... از توان و قدرت کنترلی او خارج میشود، نه تنها از توقیف و ممیزی فراوان محصولات به بهانهی ایجاد فضایی پاستوریزه و کاملاً یک دست و هماهنگ لذت میبرد، بلکه در ارائه انواع مجوزها در عرصه تولید و حتی توزیع، تعلل و وقتکشیهایی را روا میدارد که تاثیر آن در کند کردن روند رشد فرهنگی و به قهقرا رفتن هنر و خانهنشین ساختن اندیشمندان و هنرمندان، کمتر از ممیزیهای نوشته و نانوشته نیست.
13. دیگر آسیب رایج در ذهنیت و تلقی بعضی مدیران این عرصه، احساس برتری در زهد و تقوا نسبت به آحاد جامعه است. این برداشت ایشان را مکلف میسازد تا همچون مسئولی خودرأی بدون مشارکت جدی و فعال جامعه در صحنه، احساس و سلیقهی خود را بر هر چیز دیگری ترجیح داده و از وجود یک جمله و یا پارگراف در یک کتاب و یا صحنهای در یک فیلم و با دیالوگی در یک نمایش و ... جامعه را از دست رفته و رو به انحطاط اخلاقی ببیند.
14. مهمترین و ارزشمندترین سرمایهی فرهنگ و هنر هر جامعه نیروهای مولد و متولیان آفرینش آثار فرهنگی و هنری هستند. هنرمندان و فرهنگمداران، انسانهایی به غایت لطیف و پراحساسند. وجود ایشان نعمتی است که جامعه را در برابر آسیبهای ناشی از زندگی روزمره و سرشار از زمختیها و خشونتهای روحی و جسمی، مصون میسازد و به انسانها در رسیدن به عشقهای پاک یاری میرساند. کم نیستند هنرمندان و نویسندگان و سازندگان آثار هنری که برای یک ملاقات ساده ساعتها پشت در اتاقهای مدیران فرهنگ و هنر این دیار عمری را به تحقیر و توهین سپری کردهاند.
منبع: خبرآنلاین/ زعفرانلو، شهرام