به گزارش ایسنا، در ادامه مقاله خاویر سولانا در شرق آمده است: پیروزی
غیرمنتظره حسن روحانی در دور اول میتواند درهای دیپلماسی و اقتصاد ایران
را بگشاید. گشایش جدید البته مهم است، اما توان تغییری که همراه با پیروزی
روحانی بهوجود آمده است بههیچوجه، نه بیانتهاست و نه قطعی. رییسجمهور
تنها تصمیمگیرنده کشور نیست. با اینحال، نتیجه انتخابات دارای علامتهای
روشن و امیدوارکنندهای است؛ شرکای مذاکرهکننده با ایران باید توجه
ویژهای به آن داشته باشند و به همان تناسب واکنش نشان دهند. در ایران
همانند همه جای دنیا، خیابانها بهترین فشارسنج اجتماعی شهروندان است که
بهخاطر نتیجه انتخابات، دلیل خوبی برای شادمانی پیدا کردند.
مقامات
ایرانی، با هوشیاری انتخابات را چنان برگزار کردند که مردم حرف خودشان را
بزنند. شکل پیروزی روحانی هم شایسته توجه است. 18میلیون و 600هزار رای از
36میلیون و 700هزار رای به این معنی است که مذاکرهکننده سابق هستهای
یکتنه توانسته است تمام نامزدهای محافظهکار را بهطور قطعی شکست دهد. اما
او تا ایفای نقش دونده نفر اول، فاصله زیادی دارد.
در جریان مبارزات انتخاباتی، محورهای اعتدالگرا و اصلاحطلب با زمانبندی دقیق بههم نزدیک شدند. یک هفته پیش از رایگیری، خاتمی و هاشمی آشکارا از روحانی حمایت کردند و محمدرضا عارف تنها نامزد اصلاحطلب بهدنبال درخواست خاتمی از رقابت کنارهگیری کرد. با ائتلاف دو جناح اصلاحطلب و اعتدالگرا پیروزی روحانی قطعی شد.
در مناظره ریاستجمهوری که من از نزدیک دنبال میکردم، روحانی از برقراری توازن مجدد در روابط بینالملل و مدیریت اقتصادی بهتر در داخل حمایت کرد.
با رای به روحانی مردم ایران پیام محکمی را برای حمایت از یک دستور کار عملگرایانه به بیرون فرستادند. در کنفرانس خبری بعد از پیروزی، روحانی باز بر قول خود مبنی بر بازسازی روابط خارجی و موقعیت بینالمللی ایران و شفافیت بیشتر برای کسب اعتماد بینالمللی تاکید کرد. بهطور واضح در مورد پرونده هستهای، بازگشت به وضعیت سال 2003 عملا غیرممکن است. اما با پیروزی او در انتخابات، ایران گامی به پیش برداشته است و دیگر وظیفه طرفهای مذاکره تهران است که این شانس را بهعنوان بهترین فرصت برای پیشبرد تحرکات دیپلماتیک در چهارسال اخیر در نظر بگیرند. در عین حال طرف ایرانی هم تصمیم دشواری باید بگیرد و گویی روی لبه تصمیمات باید حرکت کند. ظاهرا نادیدهگرفتن نقش ساختارهای تعیینکننده در فرآیند تصمیمگیری اشتباه است. اما با قبول پیروزی روحانی این پیام بهطور تلویحی داده شده که راه برای تغییر موردنظر او هموار است.
البته باید منتظر ماند و دید که شرایط در عمل چه سمتوسویی خواهد یافت.
سوال اصلی درواقع این است که روحانی در سیاست خارجی چه اندازه قدرت مانور
خواهد داشت. بهویژه در پرونده هستهای که تقریبا برتمامی مسایل سیاست
خارجی ایران تقدم دارد. روحانی باید روی مرزهای ظریف سیاسی حرکت کند.
باید به آرامی و البته با اطمینان خطوط ارتباطی میان ایران و آمریکا برقرار شود. پنجرهای برای این روابط برای هر دو طرف بهوجود آمده است. با بهکارگیری دیپلماسی هوشمندانه و اقدامات تشویقی دقیق در بعضی حوزهها ترمیم روابط ممکن است. این فرصت بهندرت دست میدهد و با توجه به حساسیت پرونده هستهای نباید آن را از دست داد. اما پرسشهای مهمتر بینالمللی نمیتواند بدون پاسخ باقی بماند و آن مساله حامیان منطقهای ایران است.
اگر روحانی تنها درصدد تصمیمگیری درمورد پرونده هستهای باشد، باید
مستقیما به این موضوع بپردازد. سوالهایی که روحانی باید به آنها جواب دهد
این است: رسالت ایران چیست؟ آیا ایران برای ایفای نقش بازیگر منطقهای مصمم
است؟ آیا ایران برای پیگیری منافعاش قاطعیت خواهد داشت؟
من روحانی را
سیاستمداری خردمند و عاقل میشناسم. امیدوارم گفتوگوهای بینالمللی ثمربخش
شروع شود. تلاشهای دیپلماتیک برای ترسیم یک مسیر جدید گفتوگو مطمئنا با
مخالفت تندروها روبهرو خواهد شد، جامعه بینالمللی باید به مردم ایران
اعتماد کند و باید به پیام آنها گوش دهد.
امروز فرصت فرستادن جواب پیام به مردم ایران از طریق کانالهای ارتباطاتی و تشویق سازنده است؛ اینکه جامعه بینالمللی بتواند به راهحل مطمئنی در مورد پرونده هستهای برسد و رهبران ایران هم بتوانند بر بازسازی اقتصاد کشورشان و رشدی که مردم ایران انتظار دارند، تمرکز کنند.