۱- به دلایلی گاهی سر و کاری با برخی بخش های بیمارستان امام خمینی دارم. البته کاملا شخصی و بدون ارتباطات رسمی. روزی شنیدم جوانی بیست و چند ساله در بخش اورولوژی بیمارستان امام خمینی بستری شده است تا کلیه اش را بفروشد. دلیل؛ مهیا کردن هزینه های ازدواج.
پی جویی ها نشان داد این جوان اتفاقا خانواده ای دارد که دستشان به دهانشان می رسد و مشکلی برای کمک به پسرشان ندارند. اما مخالف ازدواج پسرشان با دختر مورد علاقه او هستند. خلاصه داستان عشق و عاشقی بود. اما به یکی از تلخترین شیوه های ممکن این وصال حاصل شد.
برای گفت و گویی با این جوان و دختر به بخش اورولوژی بیمارستان امام رفتم. پرس و جو کردم، متاسفانه مرخصی چندساعته ای گرفته بود و در بیمارستان نبود. اما پیگیری وضعیت او کم کم دستگیرم کرد یکی از راحتترین راه های رسیدن به اندکی پول و سرمایه، کلیه فروشی است.
روش کلی کار در همین یکی دو خط خلاصه می شود؛ می روید پشت در بخش دیالیز بیمارستان امام منتظر می مانید، خانواده هایی که بیمار دیالیزی دارند و می خواهند پیوند کلیه انجام دهند را پیدا می کنید، با آنها چانه می زنید، به توافق مادی، معنوی و خونی که رسیدید حداقل ۱۲ میلیون تومان در کمتر از یک هفته بدست می آورید.
همین می شود که می شنوید ایران یکی از بالاترین درصد پیوند کلیه در دنیا را دارد. یعنی خرید و فروش کلیه. قبلا هم حتما گزارش هایی درباره خرید و فروش کلیه در خبرآنلاین و رسانه های دیگر خوانده اید. هرچند تاسف بار است، اما راهی است سریع و البته حلال برای رسیدن به سرمایه کوچکی برای زخم های عدیده زندگی. حتی بهمعافیت از سربازی هم منجر می شود!
۲- درباره اوضاع بازار خودرو حتما بسیار شنیده اید. شاید هم تجربه ای از آن دارید. می گویند اوضاع خوبی نیست. بازار راکد است و ... اما اگر سروکارتان به بازار بیفتد، حتما اوضاع را بدتر می بینید.
یک ماهی می شد که قصد فروش ماشینم را داشتم. شاید باورش سخت باشد، اما نتیجه دوبار آگهی کردن در نیازمندی های روزنامه همشهری و دو سایت فروش خودرو، نهایتا ۴۵ تماس تلفنی بود. یعنی هر تماس حدود هزار تومان. از زنگ اول تا زنگ آخر قیمت ماشین ۳ میلیون تومان افت کرد. اما کسی مشتری نبود.
ناگفته نماند قیمت اولیه هم ۵۰۰ هزار تومان زیر قیمت بازار بود. اما کسی نمی خرید. اگر پرس و جو نمی کردم، مطمئن می شدم ایراد از ابوتیاره بنده است، اما نبود.
چند ماه پیش ماشین یک مشتری داشت که حاضر بود نقد بخرد. اما چون واسطه بود و به چند دلیل دیگر نفروختم. در همان روزهایی که منتظر مشتری بودم با او تماس گرفتم. گفت باور کن الان ۱۵ تا ماشین دارم که کسی نمی خرد. پارکینگ حکیمیه هم می برم، اما کسی نمی خرد. مشتری نیست. بازار خوابیده است. همه فکر می کنند ارزان می شود. نمی خرند.
بالاخره به هر راهی بود، ماشین را فروختیم رفت و جایگزینش را خریدیم. بماند که چقدر ضرر کردیم و دلالان ماشین چقدر توی سرش زدند. آن هم ماشینی که ایران خودرو به دلیل قطع ارتباط پژو نمی تواند تولید کند و خاطرخواه هم زیاد داشت.
۳- ماجرا زیادی شخصی است. اما شاید بخشی از واقعیتی است که در جامعه وجود دارد. شاید هر کسی دیگری هم در این شرایط بود به این نتیجه می رسید کلیه فروشی، راحت تر از ماشین فروشی است. شاید هم نه!