تصور این بود که رویارویی موسی غنینژاد و هادی صالحیاصفهانی و بحث آنها در مورد اقتصاد سیاسی نفت، چالشی و بحثبرانگیز باشد. موسی غنینژاد از دیرباز نسبت به انحراف نفت از دوره محمد مصدق انتقادهای تند و تیزی دارد و آنچه از هادی صالحیاصفهانی خواندهایم، تا حدودی با دیدگاه آقای غنینژاد در تضاد است. اتفاقاً اینگونه هم بود اما از آنجا که قرار بود نحوه هزینهکرد درآمدهای نفتی را از دوره محمدرضا پهلوی تا امروز مرور کنیم، دیدگاه هر دو به شکل قابل توجهی به هم نزدیک شد. پرسش مهمی که شهروندان ایرانی در چند دهه گذشته مدام تکرار میکنند این است که میلیاردها دلار درآمد نفتی از دهه 30 تا به امروز چگونه هزینه شده و چرا انعکاسی در توسعه کشور و بهبود شرایط زندگی مردم نداشته است؟ دو اقتصاددانی که در این میزگرد مقابل هم نشستهاند، سعی کردهاند به این پرسش تاریخی پاسخ بدهند و خواننده میتواند با اشتباهات مکرر دولتها در مورد تزریق درآمد نفت به اقتصاد در دورههای مختلف آشنا شود. به این ترتیب پرسش اصلی این است که با وجود مخروبهای که از دوره محمود احمدینژاد برای دولت حسن روحانی به یادگار مانده، آیا این امکان وجود دارد که کلید معروف او نتواند قفل مشکلات اقتصاد ایران را باز کند؟ در این صورت، آیا با وجود تورم نگرانکننده فعلی، بیکاری هشداردهنده و رشد اقتصادی منفی، آیا این امکان وجود دارد که حسن روحانی به سرنوشت محمد مرسی در مصر دچار شود؟
خلاصه ای از این میزگرد در ادامه آمده است:
هادی صالحیاصفهانی: معتقدم حتی اگر نفت به معنای واقعی ملی بود، باز هم تفاوتی برای اقتصاد ایران نداشت. مناقشه اصلی بر سر نحوه هزینهکرد درآمدهای نفتی است. حتی اگر فرض کنیم یک شرکت وابسته به بخش خصوصی، متصدی فروش نفت شود، فرقی ندارد. در هردو حالت، نفت فروخته و ارز ناشی از فروش آن، توسط دولت هزینه میشود.
موسی غنی نژاد: اولین هدف ایشان( مصدق) خلع ید بود که برای این کار«هیات خلع ید» تشکیل دادند. اما این مفهوم بیشتر از آنکه اقتصادی باشد، سیاسی بود. یعنی میگفتند انگلیسیها از طریق نفت بر سیاست ایران اثرگذار هستند و سیاستمداران را آلت دست قرار میدهند.
غنی نژاد : معتقدم مصدق با دولتی کردن نفت انحراف بزرگی ایجاد کرد اما اقدام شاه در دهه 50 به مراتب وحشتناکتر و فاجعهبارتر بود. از ابتدای دهه 50 قیمت نفت رفتهرفته افزایش یافت و متعاقب آن، درآمدهای نفتی هم چند برابر شد. شاه چند اشتباه مرتکب شد که مهمترین آن تزریق بخش اعظم این درآمدها به اقتصاد ملی بود. او به حرف هیچکس گوش نداد و زمانی که در مورد عواقب این سیاست هشدار داده شد، میخواست سازمان برنامه را منحل کند. همین اتفاق در دوره آقای احمدینژاد رخ داد و همان اشتباهات تکرار شد
صالحیاصفهانی: به اعتقاد من درسی که دولت، مردم، روشنفکران و کنشگران از قضیه ملی شدن صنعت نفت باید بگیرند این است که برای انجام یا نقد هر سیاستی، باید نگاه همهجانبه داشت. باید سعی کنیم از ایدئولوژی فاصله بگیریم. مشکل اصلی، مساله استیلای ایدئولوژی بر عقل و فکر و خرد است. در ماجرای ملی شدن نفت، آنقدر ایدئولوژی مهم شده بود که مردم فرصت فکر کردن نداشتند. تحلیل فنی، اقتصادی و حقوقی جای خود را به جنگ خوب و بد داد. در این عرصه خیالی، بعضیها قهرمان ملی و بعضیها به عنوان خیانتکار معرفی شدند.
غنی نژاد: یکی از اشتباهات، اصلاحات ارضی بود. به نظر من از جهاتی، این ایده سوسیالیستی بود. در این دوره، اقتصاد ایران مبتنی بر کشاورزی و زمینداری بود و مساله اصلی این بود که حکومت میخواست از زمینداران خلع ید کند و در عین حال نمیخواست اموال آنها را مصادره کند، چون در این صورت حتماً به کمونیسم متهم میشد. به همین دلیل گفتند دولت قصد دارد زمینها را بخرد و به طور قسطی و تدریجی به کشاورزان واگذار کند اما دولت، دهات و زمینهای بزرگ کشاورزی را عملاً بدون پرداخت پول «خرید» و به جای پول، سهام شرکتهای بزرگ دولتی را واگذار کرد.
صالحیاصفهانی: من دیدم که وزیر فعلی اقتصاد، دوره آقای احمدینژاد را با دوره شاه در دهه 50 مقایسه کرده است. به نظر من این قیاس از بعضی جهات درست است، ولی از بعضی جهات هم خیلی درست نیست. در دولت آقای احمدینژاد اشتباه شاه تکرار شد و بیشتر درآمدهای نفتی را هزینه کردند، و در نتیجه بر حجم نقدینگی افزودند و تورم را بالا بردند. در کنار آن نرخ ارز را ثابت نگه داشتند و واردات را زیاد کردند. ولی به خاطر حجم بالای تقاضا، تورم ادامه پیدا کرد و دولت عاقبت مجبور شد با کاهش نقدینگی و هزینههای خود، جلوی شتاب گرفتن تورم را بگیرد. این فرآیند نهایتاً به رکود تورمی ختم شد. ولی دو دوره مورد بحث تفاوتهای مهمی هم داشتند. از همه مهمتر اینکه بر خلاف دولت آقای احمدینژاد که تاکید بر توزیع درآمد نفت میان مردم برای بالا بردن مصرف داشت، در دهه 50 هزینهها بیشتر سرمایهگذاری بود، هرچند مناسب بودن آن سرمایهگذاریها زیر سوال است.
غنینژاد: در هر دو دوره، صنایع نوپا لطمه دیدند. جالب است که شباهتهای زیادی میان سیاستهای دهه 50 شاه و سیاستهای آقای احمدینژاد وجود دارد. برجهای نیمهکاره باقیمانده از دهه 50 را میشد در دهه 60 یعنی سالها پس از انقلاب در تهران دید. این برجها یادگار افزایش قیمت نفت در سالهای 52 و 53 بودند. این برجها آنقدر بیبرنامه ساخته شدند که در اواسط کار به دلیل کمبود نقدینگی نیمهکاره رها شدند. دورهای که در آن، واردات به بالاترین حد رسید و صنایع نوپا با تشدید واردات کالاهای ارزان به ورطه نابودی کشیده شدند. درست همین اتفاق در سالهای گذشته و در دوره آقای احمدینژاد رخ داد
صالحیاصفهانی: در اوایل انقلاب، شرکت مردم در فرآیندهای سیاسی زیاد شد و تا مراحل بسیار حساس استقرار جمهوری اسلامی ادامه یافت. ایده کلی در این دوره توزیع عادلانه منابع و امکانات کشور بود و انقلابیها فکر میکردند باید به منظور جبران زحمات مردم برای استقرار نظام جدید، سهم آنها را از منابع نفتی افزایش دهند. این در حالی بود که بسیاری از متخصصان و مدیران باتجربه از کشور خارج شده بودند و در یک دوره، فضا به گونهای شکل گرفته بود که مسائل در سایه نیتهای خوب اما بدون اتکا به توان کارشناسان شکل میگرفت. در این میان، علم اقتصاد کنار گذاشته شد و جای ساز و کارهای علمی را شعارهای احساسی و امیال و آرزوهای دستنیافتنی گرفت
غنینژاد: روی کار آمدن دولت آقای احمدینژاد با آن شعارهای پوپولیستی، خواب را بر کارشناسان و اقتصاددانان در کشور حرام کرد. مبنای تفکر اقتصادی آقای احمدینژاد رابین هودی بود. گرفتن از ثروتمندان و توزیع میان فقرا. علم اقتصاد و کار کارشناسی جایی در این تفکر نداشت. در هیچ دورهای این قدر به منطق علم اقتصاد بیتوجهی نشد. شباهتهای اقدامات انجامشده در این دوره با زمان شاه جالب و عبرت انگیز است.
صالحی اصفهانی: من فکر میکنم از سال 1384 به این طرف، خیلی از تصمیمسازیهای اساسی در حوزه اقتصاد و نحوه اجرای سیاستهای اقتصادی مغایر با اصول علمی بود.
غنینژاد: فعلاً خوشبین هستم و فکر میکنم اگرچه روی کار آمدن فردی مثل احمدینژاد هزینه زیادی برای مردم و نظام سیاسی کشور داشت اما در هر حال خیلی خوششانس بودیم که این گروه سیاسی فقط هشت سال قدرت را در دست داشت. پوپولیستها در هر کشوری که قدرت را در دست گرفتهاند، حداقل سه دهه روی کار بودهاند. هنوز میراث خوان پرون در آرژانتین پس از 60 سال از بین نرفته. در ونزوئلا هم همینطور و در زیمبابوه قدرت یافتن فردی مثل موگابه تا زمان مرگ او ادامه خواهد داشت اما ما خیلی خوششانس بودیم که پوپولیستها فقط هشت سال از عمر ما را هدر دادند.
غنی نژاد: در مورد مشابهسازی آقای روحانی با محمد مرسی در مصر هم فکر نمیکنم چنین اتفاقی در ایران قابل تصور باشد. چند دلیل وجود دارد که این فرضیه را رد میکند. یکی اینکه آقای روحانی با مرسی تفاوت دارد. مردم ایران هم نشان دادهاند که از شعور بالایی در زمینه سیاست برخوردارند. کافی است رفتار مردم ایران را با مردم مصر مقایسه کنید.
صالحیاصفهانی: هنوز برای اینکه بدانیم پوپولیسم احمدینژاد از بین رفته زود است. او و عده محدودی از یاران او از دولت رفتهاند اما خیل عظیمی از طرفداران اقتصاد توزیعی هنوز در دولت و در جامعه هستند.
غنینژاد: البته این احتمال بستگی به میزان موفقیت دولت آقای روحانی دارد. اگر دولت روحانی در زمینه دیپلماسی و اقتصاد شکست بخورد، گروه احمدینژاد آمادگی حضور مجدد در عرصه سیاسی ایران را دارد و تجربه نشان میدهد از دیگر جریانهای سیاسی، برای بسیج افکار عمومی خلاقیت بیشتری دارد.
صالحیاصفهانی: همه چیز بستگی به عملکرد دولت آقای روحانی دارد. آقای روحانی باید بداند جریانهای سیاسی زیادی در کمین هستند تا دولت ایشان ناکارآمد نشان داده شود. در این صورت چهار سال به سرعت میگذرد و ممکن است جنگ مغلوبه شود. به هر حال باید امید داشت که دو اتفاق مهم بیفتد. یکی اینکه ایران در جامعه جهانی اعتبارش را پس بگیرد تا مشکل تحریمها حل شود و دیگر اینکه اقتصاد از رکود و تورم فعلی رها شود. در این صورت میتوان امیدوار بود که جریان احمدینژاد در سیاست ایران کمرنگ شود.