آفتابنیوز : آفتاب: او در بخشی از گفت و گویش با ماهنامه «آزما» به یکی از شب های زندانش در سالهای پیش از انقلاب پرداخته و گفته: «زندان شلوغ بود و ما جزو گروههایی بودیم که همیشه صبر میکردیم دیگران جایی برای خوابیدن پیدا کنند بعد هر جا که مانده بود و میشد ما میخوابیدیم آن شب هم باغچه نصیبمان شده بود تقریباً نصف شب بود که دستی به شانهام زد که بیدار شو. دیدم پورمختار است که کمی هم لکنت زبان داشت. گفت: آنها را بردند، من هنوز درست بیدار نشده بودم. گفت نگاه کن دیدم دور تا دور حیاط سربازهای مسلسل به دست ایستادهاند که مثلاً ما شلوغ نکنیم که خبرش به بیرون درز کند وبرای رژیم بد شود. هر شش نفر را بردند من گفتم اینها را میبرند لشکر زرهی و همانجا اعدام شان میکنند و صدای تیر را ما میشنویم میخواستیم به محض شنیدن صدای تیر سر و صدا کنیم و شعار بدهیم، اعدامیها در حالی که سرود میخواندند رفتند.»
به گزارش خبرآنلاین؛ نودو هشتمین شماره ماهنامه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی «آزما» با مدیر مسئوولی ندا عابد روانه پیشخوان روزنامه فروشیها شده است.