آفتابنیوز : آفتاب: زهرا مهاجری در خبرآنلاین نوشت: این هشدارها پس از ارائه آمارهای مختلف و تکان دهنده از کاهش نرخ زاد و ولد آغاز شد. آن طور که سازمان ملل اعلام کرده، ایران شدیدترین کاهش نرخ زاد و ولد رادرمیان کشورهای منطقه به خوداختصاص داده است. طبق اعلام این سازمان، انتظار میرود در سال 2030 نرخ زایمان به ازای هر زن ایرانی به 1.9 برسد که این نرخ پایینترین عدد در خاورمیانه و شمال آفریقا خواهد بود.
آغاز سیاستهای کنترل جمعیت و تنظیم خانواده در ایران به سالهای دهه 30 برمی گردد. این سیاستها در دهه چهل هم پیگیری شد اما در سالهای پایانی دهه پنجاه که همزمان با پیروزی انقلاب و شروع جنگ بود، به طور کلی متوقف شده و جایش را به سیاستهای تشویقی افزایش زاد و ولد داد.
پس از افزایش زاد و ولد در دهه شصت، در سالهای آغازین دهه هفتاد مسئولین سیاستگزار بار دیگر کنترل جمعیت را سرلوحه برنامههای خود قرار دادند. حتماً خیلیها هنوز شعار «دوتا بچه کافی است» و «فرزند کمتر، زندگی بهتر» را به خاطر دارند. شعارهایی که با شکلهای مختلف در رادیو، تلویزیون، مطبوعات و بیلبوردها به مردم القا میشدند؛ از آن طرف هم قوانین خاص محرومیتی برای کسانی که تعداد بچه هایشان زیاد بود، سبب میشد شعارها هرچه سریعتر محقق شوند.
این روند ادامه پیدا کرد و کسی کاری به کارش نداشت تا اینکه آمارهای تکان دهندهای از نرخ زاد و ولد در سالهای اخیر منتشر شد و همزمان مقام معظم رهبری نسبت به این مورد و خطراتی که در پی می آورد هشدار دادند.
باید سیاستها را تغییر می دادیم؛ خطا کردیم
مسئله تحدید نسل، موضوعی است که در فرمایشات اخیر مقام معظم رهبری مکررا به آن تأکید شده است. اینکه ایشان عدم توجه به این مسئله را با عباراتی مانند «غفلت شده» و «خطا کردیم» بیان میکنند، نشان میدهد که این موضوع علاوه بر داشتن اهمیت ویژه، در وضعی بحرانی قرار گرفته است.
ایشان در این مورد میفرمایند: «ما باید درسیاست تحدید نسل تجدیدنظر کنیم. سیاست تحدید نسل در یک برهه اززمان درست بود؛ یک اهدافى هم برایش معین کردند. آنطورى که افراد متخصص وعالم و کارشناسان علمى ِاین قسمت تحقیق وبررسىی کردند و گزارش دادند، مادرسال 71 به همان مقاصدى که از تحدید نسل وجود داشت، رسیدیم. ازسال 71 به این طرف، باید سیاست را تغییر میدادیم؛ خطا کردیم، تغییر ندادیم. امروز باید این خطا راجبران کنیم. کشور باید نگذارد که غلبه نسل جوان و نماى زیباى جوانى در کشورازبین برود؛ وازبین خواهد رفت اگر به همین ترتیب پیش برویم؛ آنطورى که کارشناسها بررسى علمى و دقیق کردند. اینها خطا بیات نیست؛ اینها کارهاى علمى ودقیق ِکارشناسى شده است. اگرچنانچه با همین وضع پیش برویم، تا چند سال دیگر نسل جوان ما کم خواهد شد - که امروزقاعده ى جمعیت ى ماجوان است - وبتدریج دچارپیرى خواهیم شد؛ بعدازگذشت چند سال، جمعیت کشورهم کاهش پیدا خواهد کرد؛ چون پیرى جمعیت با کاهش زاد و ولد همراه است. یک زمانى را مشخص کردند وبه من نشان دادند، که درآن زمان، ما ازجمعیت فعلى مان کمتر جمعیت خواهیم داشت.»
تأکید چندباره رهبر انقلاب که برگرفته از تحقیقات و آمارهای ارائه شده است، زنگ خطر را برای مسئولین به صدا درآورد تا فکری به حال این اوضاع بکنند.
خطر؟ کدام خطر؟!
برای کسی که تا به حال آتش را از نزدیک ندیده، شاید درک پدیدهای به نام سوختن سخت باشد. مادامیکه دستش را نزدیک آتش نبرد و گرمایش را حس نکند، احساس خطر هم نمیکند.
شاید بهترین راه تبیین خطرات تحدید نسل، نگاهی کوتاه به عاقبت جوامعی باشد که در سالهای اخیر سیاستهای کنترل جمعیت را به طور افراطی در دستور کار خود قرار داده اند.
در کشورهای توسعه یافته در دهههای اخیر، افزایش رفاه و سلامت باعث تغییرات گسترده اجتماعی شد که یکی از بزرگترینِ این تغییرات را میتوان کم شدن میل عمومی به فرزندآوری دانست. در اواخر دهه 60 میلادی، کشورهای غربی و توسعه یافته از ادامه این اوضاع نگران شدند و به این نتیجه رسیدند که در صورت عدم تغییر در این روند، ساختار جمعیتیشان در دهههای آینده دچار سالخوردگی خواهد شد.
علاوه بر سالخوردگی، افزایش مهاجرت یکی دیگر از نگرانیهای کشورهایی که سیاستهای کنترلی را به طور افراطی اجرا کرده اند میتواند باشد. در بسیاری از کشورهای اروپایی، شاهد افزایش تعداد ذخیرههای مهاجرتی هستیم که این گروهها در تحولات اقتصادی و اجتماعی اروپا بسیار مؤثرند و این، در حد خودش تهدیدی برای آینده اروپا محسوب میشود و با ادامه داشتن این روند میتوان گفت که اروپا در آستانه نوعی سقط جمعیتی در هزاره سوم میلادی است.
سونامی سالخوردگی
در گزارش «توسعه جهانی» که بانک جهانی آن را ارائه داده، هشدار نسبت به سرعت بالای پیرشدن جمعیت ایران به خوبی به چشم میخورد. براساس پیش بینی این بانک، نمره ایران درشاخص وابستگی سالخوردگی تاسال ۲۰۵۰ پنج برابرخواهدشد. معنی این آمار این است که طی چهل سال آینده، تعداد از کار افتادهها نسبت به جمعیت فعال 5 برابر میشود و این یعنی فاجعه!
در گزارش موسسه یورومانیتور نیز فاجعه پیری ایران تا سال 2030 به خوبی مشهود است. این گزارش میگوید که در سال 2030 تعداد افراد بین صفر تا 7 سال و 16 تا 34 سال نسبت به سال 2010 کاهش شدید و چشمگیری پیدا خواهد کرد. این گزارش می گوید که تمامی گروههای سنی بالاتراز ۳۴ سال دربین سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۳۰ افزایش خواهندیافت که بیشترین افزایش رادرافراد ۴۰ تا ۵۰ ساله خواهیم دید.فاجعه تر اینکه افرادبالای ۶۵ سال درسال ۲۰۳۰ نسبت به سال ۲۰۱۰ به مقدار ۱۲۵ درصدافزایش خواهندداشت.
این به معنی آن است که تا چند سال آینده، باید منتظر سونامی سالخوردگی باشیم و شاید روزهایی بیایند که شغل اکثر جوانها،
مراقبت از پیرها باشد!
این افزایش سن، شاید در ظاهر خطرناک به نظر نرسد اما عواقبی دارد قابل اعتنا. علاوه بر مخاطرات سیاسی و امنیتی که در پی سالخوردگی جمعیت یک کشور پدید میاید، مشکلات اقتصادی و کم شدن نیروی کار یک معضل اساسی است.
با پایین آمدن نیروی کار، چه بسا شاهد تعطیلی بسیاری از کارخانهها باشیم و یا برای جلوگیری از این تعطیلی، مجبور به وارد کردن نیروهای مهاجر کارگر شویم که مضرات اقتصادی و یا حتی فرهنگی و اجتماعی این اتفاق شاید زیاد نیاز به توضیح نداشته باشد.
با کم شدن نیروی کار، تولید داخلی رو به کاهش میگذارد و برای مایحتاج معمولی، نیازمند واردات خواهیم شد و ارز، برای چیزهایی از کشور خارج خواهد شد که الان به سادگی در کشور تولید و عرضه میشوند.
به هم خوردن توازن جمعیتی از نظر قومی نیز پدیده ایست که بررسی آن وقت زیادی می طلبد.
چرا اینطور شد؟
نسل جوان فعلی که باید در حال حاضر کمککننده تغییر روند جمعیتی کشورشان باشند، همانهایی هستند که در دوران کودکی با شعارهای دوبچه کافیست و فرزند کمتر، زندگی بهتر مواجه بودند. همان نسلی که براساس سیاستهای تشویقی افزایش جمعیت در دهه شصت، امروز به سن کار و ازدواج رسیدهاند و با مشکلات اقتصادی زیادی مواجهند.
الان، پارامترهای اقتصادی و معیشتی، یکی از بهانههای مهم و اساسی مردم برای بیتوجه شدن به مسئله فرزند آوری است. نباید از انصاف گذشت که مسائل اقتصادی یکی از عوامل بیمیلی جوانان به تشکیل خانواده، بالارفتن سن ازدواج و بیانگیزگی برای بچه دار شدن است.
پای صحبتشان که بنشینی، میگویند دلشان نمیخواهد در شرایطی که اوضاع خودشان ناپایدار است و معلوم نیست چه آینده اقتصادی پیشرو دارند، بار سنگین دیگری را به خود تحمیل کنند.
بنابراین، اولین و مهمترین مسئلهای که باید برنامه ریزان و سیاستگزاران جمعیتی، برای متمایل کردن جوانها به مسئله فرزندآوری به آن توجه کنند، همین مسائل معیشتی است.
با این حال نمیتوان گفت مسائل اقتصادی دلیل صددرصدی و قطعی برای کاهش نرخ زاد و ولد است. چراکه در بسیاری از جوامع پیشرفته که توسعه بالای اقتصادی دارند و مردمشان در رفاه کامل اقتصادی به سر میبرند هم شاهد بحران جمعیتی هستیم. حتی اگر دقیقتر به کشور خودمان هم نگاه کنیم، میبینیم تک فرزندها و یا کسانی که تمایل به آوردن فرزند ندارند بیشتر از قشر مرفه جامعه هستند و اتفاقاً کسانی که وضع اقتصادیشان ممانعتی برای فرزندآوری ایجاد نمیکند، میل به بچه دار شدن ندارند. پس نتیجه میگیریم که ورای مسائل اقتصادی، مسائل فرهنگی و اجتماعی نیز در این بحران به شکل جدی دخیل است.
فرزند کمتر، کلاسِ بیشتر!
دقیق نمیشود گفت این تفکر از کجا نشأت گرفته اما چیزی که الان شاهدش هستیم این است که بین جوانها بچه نداشتن و یا تک فرزند بودن یک جور «کلاس» به حساب میآید. اینکه زوج جوان تا سالها بعد از ازدواج سراغ بچه نمیروند و اگر هم بروند به یکی رضایت میدهند، ریشه در همان مسائل فرهنگی که گفته شد دارد.
اگر در گذشته نهایت آرزوی یک زن جوان مادر شدن بود، امروز مادر شدن را آن پایین پایینهای لیست آرزوهایش قرار می دهد و جالب اینکه موارد بالایی، چیزهای نه چندان مهم مثل رسیدن به علایق و تفریحات و احیاناً شغلی و تحصیلی است. این فرهنگ اگر تغییر نکند، با حل شدن مشکلات اقتصادی و معیشتی نیز شاهد تغییرات زیادی در روند جمعیتی فعلی نخواهیم بود.
خداحافظی با خاله، دایی، عمه و عمو
هر چقدر هم که تغییر کرده باشیم، باز هم جان به جانمان کنند ایرانی هستیم و یک چیزهایی در وجودمان نهادینه شده. هنوز هم دلمان لک میزند برای جمعهای فامیلی و نشستن کنار پدر بزرگ و مادربزرگ و خاله و دایی و عمه و عمو. هنوز هم وقتی موقعیتی پیش میاید، دلمان دور هم بودن میخواهد و شلوغی. هنوز هم همه دلخوشیمان این است که عیدی شب یلدایی چیزی پیش بیاید که بهانه باشد برای رفتن به خانه بزرگترها و دیدن اعضای دیگر خانواده بزرگ که شاید همیشه فرصت برای دیدنشان نیست.
برای نسل ما، چیز غریبی نیست که توی یک خانه سی چهل نفر دور هم جمع شوند و همه شان با هم نسبت داشته باشند اما این صحنه، شاید برای نسلهای بعدی ما تبدیل بشود به آرزو. بچههایی که خواهر و برادر ندارند و بچه هایشان بی خاله و بی عمو و... میمانند، هیچوقت لذتِ بودن در جمع و لحظات شادی که میشود با دور هم بودن داشت را نخواهند چشید و شاید بعدها، دلشان بگیرد از تصمیمی که ما جوانها امروز گرفته ایم. تصمیمی که مثل آتش است. آتشی که روشن کرده ایم و دودش را میدمیم به سمت نسلهای بعد...