*
تصور کنین نامبرده به دادستانی برگردد و یک روزنامه نگار دستگیرشده را روبروی خود بنشاند برای تفهیم اتهام:
قاضی: خجالت نمی کشی ریمیل میزنی؟ اونم تو محل کار؟ خاک بر سر.
متهم: من؟ اشتباه می کنین...
- ببند دهانت را! تو کار لاک هم که هستی! صبح تا شب لاک می زنی که چی بی تربیت؟ عقده ای.
- لاک؟
- مارمولک برای رد گم کنی می نویسی لایک کردم؟! لایک زدنیه، نهایت مالیدنیه. ببین من خودم ختم روزگارم تا تهش رفتم...برو خودتو سیاه کن عمو!
- ولی...
- زهر مار و ولی. تانگو رو از کی یاد گرفتی رقاص؟
- آهان سایت تانگو...
- واسه من لفظ نیا. راستشو بگو با خردادیان رابطه داری؟
- کی؟
- بیا این کاغذ. تا کسی نیومده جرمت سنگین تر بشه، اعتراف کن که گول زیادی خوردی باقیش با من. ولش کن وقت تنگه! اینو من قبلا نوشتم تو فقط امضا کن. مشکل حمل «وی چت» بدون مجوز رو هم گزارش ندادم که اذیت نشی!
- اون یه اپلیکیشنه سلاح گرم که نیس...
- دوباره پر رو شدی. نذار بگم ایستا گرامتو پلمب کنن بی آبرو شی.
- پلمب؟!
- ضمنا بنویس که فیس بوکتو کجا گذاشتی، دیشب همه خونه تو زیرو رو کردیم پیداش نکردیم. طفره نری که خودم تا ته داستان رو می دونم؛ فیس بوک به لب تاب وصل میشه و از فتوشاپ هم بدتره... بنویس تا بازداشتگاه ها پر نشده بفرستمت بری وگرنه مجبور میشم (...)
توضیح: باقی مکالمه به شکل خودجوش پاک شده است!
***
نکته روز:
شعار تشویقی برای ازدیاد جمعیت:
بچه دار شوید، قایق و دوچرخه چند نفره با ما! همراه با هندوانه رایگان.
محسن حدادی