چند قطره آبِ لیمو در لیوانی آب میچکاند و بعد آب را مینوشد. از ترافیک تهران ناراحت است. آلودگی هوا چشمانش را آزار میدهد. از گفتوگو کمی گریزان است. سخت حرف میزند. در 69 سالگی صلابت سخن گفتنش نشان از زندگی سالم اوست. او هنوز هم کنسرتهایی برای بانوان اجرا میکند که همواره با استقبال علاقهمندان روبهرو میشود. گوشی او که زنگ میزند، صدای زنگ گوشی، یکی از آهنگهای معروف خودش است؛ «گل گلدون من شکسته در باد». از علاقهاش به ادبیات کهن ایران و دقت در انتخاب اشعار میگوید. از محدودیت خانمها گلایه دارد و از انتشار آلبومش در صورت بهتر شدن اوضاع سخن میگوید. بعد از رفتنش به سمت موسیقی پاپ هنوز هم به موسیقی ایرانی علاقه دارد و گاهی آواز هم میخواند. آخرین بار، همین چند روز پیش در «ماهور»، چند بیتی خوانده است. هیچ رژیم غذایی خاصی ندارد اما هنوز هم صدایی رسا دارد (البته این موضوع را خانمهایی تصدیق میکنند که در چند سال گذشته به کنسرتهایش رفتهاند). سیمین غانم، خوانندهیی است که هیچ گاه و به هیچ قیمتی حاضر نشد وطنش را ترک کند. او با اینکه یکی از استعدادهای بزرگ آواز در موسیقی ایران محسوب میشود، اما با همه محدودیتها ساخت و هرگز به آن سوی آبها نرفت. با «بانوی آواز» همراه شدیم تا از فعالیتها و برخی دیدگاههای او باخبر شویم.
برای آغاز صحبتمان میخواهم که نظرتان را درباره مهمترین ابزار خواننده یعنی شعر بیان کنید. انتخاب شعر در آهنگهای شما چگونه انجام میشود؟
به گمان من خواننده هنگام خواندن ترانه یا آواز، در حال بیان کردن سخن درونیاش است. به عبارتی کلام و شعری که به کار میبرد بیانکننده روحیات و شخصیت او است. همانگونه که شاعر هم میگوید: هر چه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند؛ به طور حتم خواندن براساس حرف دل، در مخاطب تاثیر بیشتری نسبت به ترانههای سطحی دارد. به همین دلیل من در انتخاب شعر بسیار حساس و دقیق هستم..
در سالهای اخیر علاوه بر خواندن وارد عرصه آهنگسازی نیز شدهاید، برای این کار ابتدا شعر را انتخاب میکنید و بعد روی آن آهنگ میگذارید یا اینکه بعد از نوشتن آهنگ برایش شعری انتخاب میکنید؟
شعر را انتخاب میکنم و ملودی مناسبی برایش میسازم. اگر هم از شعری لذت ببرم با اجازه شاعرش نقاط ضعفش را اصلاح و بعد آن را اجرا میکنم.
گروهی که با آنها کار میکنید چقدر در تصمیمگیریهای شما سهیم هستند؟
نظر تک تک اعضای گروه برایم مهم است. خلاصه اینکه با صلاحدید اعضای گروه، ترانه را انتخاب و تمرین را آغاز میکنیم. من کاملا حس کردهام که من و اعضای گروه در همه مراحل آماده شدن برای کنسرت حس خوبی داریم. این حس خوب در هنگام کنسرت بسیار بیشتر است. اعضای گروه هم بارها به این نکته اشاره کردهاند که در هنگام اجرا و روی صحنه غرق نشاط و انرژی میشوند البته که خود من هم همین حال و هوا را دارم.
معمولا برای برقراری ارتباط مناسب و ایجاد حسی پر شور در مخاطب، مهمترین گام، نخستین گام است. برای ایجاد چنین فضایی در آغاز کنسرتهایتان از چه قطعهیی استفاده میکنید؟
خستین ترانه من در هر کنسرتی همواره با ذکر نام مولا علی(ع) آغاز میشود. با ذکر نام مولا علی(ع) شور و هیجان عجیبی در سالن بر پا میشود. ارتباط ما با مخاطبان و تبادل انرژیها و حسهای مثبت از همین ابتدا آغاز میشود و تا پایان کنسرت ادامه دارد تا کنسرت ما با شور و هیجان به پایان برسد.
این هیجان با تکیه بر کدام ویژگی هنر موسیقی به وجود میآید؟ مخاطب چگونه به سمت موسیقی جذب میشود؟
به نظر من هنر نیروی برتر است و هنر موسیقی نقطه اوج و ظرافت این برتری است. زیرا با تار و پود جانها سر و کار دارد. اگر اندکی با دقت بیشتر تاثیرهای موسیقی را مشاهده کنیم؛ شما با شنیدن موسیقیهای شاد، سرزنده و شاد میشوید. در مقابل با شنیدن موسیقیهای غمگین، ناخواسته به سمت غم و اندوه میروید و دلتان میگیرد؛ شاید شما را به گریه هم بیندازد. موسیقی این گونه با مخاطب ارتباط برقرار میکند؛ در واقع موسیقی غذای روح انسانها است.
آیا مخاطبهای یک کنسرت موسیقی در شبهای مختلف یکسان هستند؟ وقتی شما کنسرتی را طی چند شب برگزار میکنید، هر شب افردی با سطح فرهنگی مختلف به کنسرت میآیند و همین تغییر افراد موجب تغییر در نوع ارتباط میشود. شما برای جلب رضایت مخاطبان مختلف کنسرتهایتان چه میکنید؟
من به این نکته چندان توجه نکردهام. شنیدهام که خیلی از خانمها به طور مکرر به کنسرتهای ما میآیند. به هر حال آنها لطف دارند، ما هم همواره در تلاش برای جلب رضایت آنها هستیم. به هر حال همه مخاطبها برای ما عزیز و محترم هستند، به ویژه آنهایی که رنج سفر را به جان میخرند و از شهرهایی چون شیراز، اصفهان، اهواز و شهرهای دیگر به کنسرت ما میآیند، قدمهای این افراد را گرامی میداریم.
نوع نشستن و اشراف تماشاگرها بر صحنه تا چه حد در برقراری حس میان مخاطب و نوازنده مهم است؟ برای مثال در جشن هنر شیراز، بسیاری از کنسرتها در حافظیه برگزار میشد و جایگاه گروه روی سکو بود و و مردم دور تا دور گروه و روی پلهها و در باغ مینشستند. در آن اجراها پشت سر گروه هم مردم مینشستند، در حالی که در کنسرتهای امروز کشورمان معمولا مردم روبه روی گروه مینشینند.
این بسیار روشن است؛ تماشاگران معمولا ترجیح میدهند که در ردیفهای جلوی سالن باشند تا راحتتر با اعضای گروه ارتباط برقرار کنند. البته بسیاری از تماشاگران با عشق و علاقه هر فاصلهیی در سالن را تحمل میکنند و ردیفهای آخر را هم پر میکنند. حتی برخیها حاضرند سرپا بایستند و اجرا را دنبال کنند. من در جشن هنر شیراز چند باری حضور داشتم. اجراهای موسیقی در آنجا در فضای باز برگزار میشد و با سالنهای سر پوشیده تفاوت بسیاری دارد. چیدمان کنسرتها در فضای باز متفاوت است. اقتضای اجراها در جشن هنر شیراز آن گونه بود. به طور حتم روبهرو قرار گرفتن تماشاگران در اجراها بهترین حالت ممکن برای اجراست.
در علوم ارتباطات و در تقسیمبندی انواع ارتباط؛ بهترین نوع ارتباط را ارتباط «چهره به چهره» میدانند. یعنی اینکه دو طرف ارتباط همدیگر را به وضوح ببینند و حس لازم بینشان رد و بدل شود. میخواهم به نکتهیی در برگزاری برخی کنسرتهای موسیقی اشاره کنم؛ هنگام اجرای گروه موسیقی، نور تماشاگر گرفته میشود و اعضای گروه نمیتوانند تماشاگران را ببینند. شما با چنین کاری موافق هستید؟ یا اینکه دوست دارید چهره تماشاگران و عکس العملهایشان را ببینید؟
میخواهم به نکتهیی در برگزاری برخی کنسرتها اشاره کنم. با اینکه بهترین نوع ارتباط «چهره به چهره» است اما در خیلی از اجراها نوری برای چهره تماشاگران وجود ندارد و در تاریکی سالن مخاطبان دیده نمیشوند. فکر میکنم دلیل این تاریکی این باشد که اعضای گروه بتوانند بیشتر در کارشان متمرکز باشند وهنرشان را بهتر ارائه دهند ولی این امر برای همه انواع موسیقی الزامی نیست. این گونه اجراها بیشتر شامل موزیکهای سنگین و بزرگ است. من با سالنی تاریک که در آن مخاطبان دیده نشوند حس خوبی ندارم. علاوه بر نوری که به صحنه میتابد، نور ملایمی برای مخاطبان لازم است تا اعضای گروه مخاطبان را ببینند و تبادل انرژی و احساس به نحو بهتری برقرار شود.
به نظر شما میتوان موسیقی را یک زبان بینالمللی دانست؟
بهطور حتم اگر با زبان کشوری آشنایی داشته باشیم، از شنیدن موسیقی آن فیض بیشتری میبریم ولی خیلی اوقات یک موسیقی زیبا بدون آنکه بدانیم چه میگوید و متعلق به کجاست، حس خوبی به شما میدهد و روح را تازه میکند. به یاد دارم که چندی پیش کنسرتی در خارج از کشور داشتم و درست بعد از پایان برنامه، خیلی از تماشاگران که خارجی بودند و فارسی نمیدانستند، به من میگفتند؛ ما نمیدانستیم شما چه میگویید ولی با صدای شما پرواز میکردیم و لذت میبردیم.
برای موسیقیهای جدی که انسان را به تفکر وادار میکند همین گونه است، حال اینکه در موسیقیهای جدی کلام به هر زبانی که باشد، باز هم مخاطب میتواند ارتباط درونی خاصی با آن برقرار کند یعنی مخاطبانی که کلام را درک نکنند هم میتوانند ارتباط درستی با این موسیقی برقرار کنند.
پیام مهمترین بخش در موسیقی کلاسیک (موسیقی عرفانی) ما است. همین پیام است که موجب برقراری ارتباط با مخاطب میشود. اشعار عرفانی ادبیات ما جنبه تعلیماتی دارند، برای مثال حافظ میفرماید:
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی / وگر نه هر آنکه تو بینی ستمگری داند
و هزاران اشعار تعلیماتی دیگر که در آثار بزرگان ادبیات ما وجود دارد و وقتی در قالب ترانه و آواز قرار میگیرند، پیامهای بسیاری با خود دارند. البته برداشت افراد از این اشعار متفاوت است. هر کسی به قدر فهم و درکش از این اشعار و موسیقی فیض و بهره میبرد.
شعرهای کلاسیک بیشتر مورد علاقه شما هستند یا تمایل به خواندن شعرهای معاصر در شما بیشتر است؟
وقتی همه دنیا به گنجینههای عظیم عرفان ما چشم دوختهاند و از آن بهره میبرند، ما نیز نباید از این اشعار بیبهره باشیم. من کوچکتر از آن هستم که در این باره اظهارنظر کنم، ولی این را دریافتهام که دل بزرگان ما به وسعت همه هستی و کلامشان آسمانی است. علم و عشق و حکمت در اشعارشان جاری است. آنها مسیر لایتناهی خود را طی کرده و کتاب وجودی خود را به بشریت هدیه دادهاند. من در آثارم اشعار بزرگان ادبیات را در حد فهم و درکم انتخاب میکنم. البته در کنار این اشعار از شعر شاعران امروزی نیز غافل نمیشوم. از شاعران امروز آثار زیادی به دستم میرسد که اگر جذاب باشد از آنها استفاده میکنم.
از میان شاعران کلاسیک، اشعار کدام یک از شاعران بزرگ ایران را میپسندید؟
اشعار همه قدما برای من جذاب است؛ شعرهای مولانا، شاه مقصود عنقا (عارف قرن بیستم)، ابوسعید ابوالخیر، حافظ و سعدی را دوست دارم. هر شعری که زیبا باشد و بدانم میشود آن را در قالب موسیقی هم گنجاند، مورد استفاده قرار میدهم.
از میان شاعران معاصر، آثار کدام شاعر را دوست دارید؟
روی چند ترانه از فریدون مشیری آهنگ ساختهام و شعرهایش را دوست دارم. برخی شعرهای فروغ فرخزاد را هم دوست دارم و برای چند شعر از ایشان نیز آهنگ نوشتهام.
شما در صحبتهایتان به همخوانی شعر با روحیه و دیدگاههایتان تاکید کردید. آیا حاضرید در اجراهایتان شعری را بخوانید که مطابقت چندانی با احوال شما ندارد؟
هر کسی خصوصیات خاص خود را دارد، من هم این گونهام. اگر ترانهیی مورد علاقه و با روحیهام سازگار نباشد، آن را نمیخوانم، حتی اگر از نظر مالی سود آنچنانی داشته باشد. در گذشته نیز که بسیار جوان و کم تجربه بودم این کار را نکردم. چندی پیش دیداری با فرهاد شیبانی، شاعر ترانه «گلگلدون» داشتم. ترانههای ایشان لطافت و زیبایی بسیاری دارند. در این دیدار دوستانه به او گفتم: با اینکه سالهای زیادی از خواندن ترانه «گلگلدون» میگذرد اما من هنوز هم بخشی از این ترانه یا بهتر است بگویم یک کلمه از آن را نمیپسندم؛ «من شدم رودخونه، دلم یه مرداب». به ایشان گفتم اجازه دهید به جای «مرداب» از «دریا» استفاده کنم. ایشان گفت: چرا این گونه میگویی؟! با این کار تابلو و شکل شعر به هم میخورد. گفتم: آخر دلم مرداب نیست! دلی که عشق خداوند درآن موج میزند؛ این ناسپاسی است که آن را با مرداب تشبیه کنیم. البته من در گذشته از واژه «مرداب» استفاده کردهام اما امروز حال و هوایم فرق میکند. به هر حال آقای شیبانی موافقتی نشان ندادند. من میدانم که کلمه «دریا» لطمهیی به شعر ایشان نمیزند به همین دلیل در کنسرتهایم، در اجرای قطعه «گلگلدون» از واژه «دریا» استفاده میکنم. یکی از خوانندههای جوان ما شعری را خوانده که اینچنین آغاز میشود: نه بستهام به کس دل نه بسته کس به من دل / چو تخت پاره بر موج رها رها رها من. خب این شعر به هیچوجه با روحیات من سازگار نیست. من هم به کسی دل بستهام و هم کسی به من دل بسته است، ضمن اینکه من تخت پاره نیستم! پس من حاضر نیستم این شعر را بخوانم. به همین دلیل است که در انتخاب شعر بسیار دقت میکنم و از شعری استفاده میکنم که مطابقت کاملی با روحیات من داشته باشد.
چندی پیش که گفتوگویی با محمد رضا لطفی داشتم، ایشان درباره آهنگسازی میگفت: آهنگسازی مراحل خاص خود را دارد و هر کسی برای رسیدن به این مرحله باید اصول آن را پشت سر بگذارد. حال اینکه شما خودتان آهنگ کارهایتان را مینویسید. آیا آهنگسازیهای شما توانسته رضایت مخاطبان را جلب کند؟
پاسخ این پرسش را باید زمانی داد که وضعیت مناسب باشد و ما هم بتوانیم کارهایمان را برای همه جامعه ارائه کنیم! تا همه آثار به گونهیی یکسان در معرض قضاوت قرار گیرند. به اعتقاد من وقتی انسان روی یک شعر زیبا متمرکز شود و اطلاعات موسیقی هم داشته باشد آهنگ به گونهیی آسمانی سرازیر میشود یعنی فرستنده خداوند است. بعد از انقلاب تماسها و ارتباطهای بسیاری قطع شد و من جور آهنگسازی کارهایم را خودم کشیدم. خوشبختانه از این وضعیت هم راضی هستم و مردم هم از کنسرتها و قطعههایی که ارائه میکنیم استقبال میکنند، دلیلش هم این است که من بیش از هر چیزی، شعر را حس میکنم و جای آهنگ را تشخیص میدهم و آنچه ارائه میکنم با روحیهام بیشتر تطبیق دارد.
سالهای بعد از انقلاب چرا از آهنگسازهای مرد استفاده نکردید؟ آیا بهتر نبود برای بالا بردن کیفیت کارهایی که برای بانوان ارائه میکنید، از آهنگسازهای دیگر هم استفاده کنید؟
من سعی کردم که بیشتر در خودم بجوشم و زیاد به اطرافم توجهی نکردم. از این اوضاع هم راضی هستم. نیازی نیست به کسی بگویم برای من آهنگ بسازد. در این مورد کمبودی احساس نکردهام. من کارم را خودم انجام میدهم و این کارها را بیشتر دوست دارم. البته اگر شرایط طوری باشد که بتوانیم آلبومی را به صورت همخوانی منتشر کنیم آن زمان از حضور آهنگسازهای توانا استقبال میکنم ولی در حال حاضر برای برگزاری کنسرتهایم کمبودی از نظر آهنگسازی احساس نمیکنم.
اینکه شما کارهایتان را در محدوده آهنگسازی خودتان ارائه میکنید، نوعی محدود کردن خودتان به نظر میرسد. آیا بهتر نیست که فضاهای تازه را تجربه کنید؟
من قصد محدود کردن خودم را ندارم. خانمها چه بخواهند و چه نخواهند شامل این محدودیتها هستند. من هم دوست دارم فعالیت بیشتری انجام دهم. انشاءالله اگر روزی فرصت و شرایط اجازه دهد، حتی به صورت همخوانی فضاهای تازه را تجربه و از آهنگسازان بزرگ استفاده میکنم ولی در حال حاضر همین که میتوانم، به لطف خدا از عهده کارهایم برآیم و کنسرتهایم موفقیتآمیز بوده برایم کافی است. همین الان هم چند آهنگ ساختهام که شاید کسی باورش نشود این آهنگها کار خود من است. تهیه یک آلبوم عالی با حضور آهنگسازان بزرگ بیش از 100 میلیون تومان هزینه در بر دارد. حال اینکه به علت محدودیتها نمیتوان آن را منتشر کرد، آیا به نظر شما تهیه چنین آلبومی در چنین شرایطی عاقلانه است. به هر حال آثار خوبی در دست دارم که اگر خدا بخواهد این آثار را در موقعیت مناسبی به صورت همخوانی منتشر میکنم.
شما سالهای زیادی از عمر خود را به هنر آواز اختصاص دادهاید. طی این همه سال برای حفظ صدای خود و قابلیتهای آوازیتان چه کردهاید؟ برای مثال پرهیزهای غذایی خاصی داشتهاید؟
من تمرینهای همه روزهام را دارم چون آواز خواندن به تمرین نیاز دارد، درست مانند ورزش که نباید از آن غافل بود. علاوه بر این زندگی آرام و بیدغدغه و دور از شبزندهداریها صدا را تازه و زنده نگه میدارد. درباره تغذیه باید بگویم که سیستم حنجره افراد با هم متفاوت است. من پرهیز غذایی چندانی ندارم. تقریبا هر غذایی را که برای بدنم لازم باشد مصرف میکنم. البته غذای چرب نمیخورم چون دوست ندارم. از فلفل و ترشی هم پرهیز میکنم ولی غذاهای عادی چندان اذیتم نمیکند. کسی ممکن است حنجرهاش ضعیف یا آلرژی داشته باشد، در کل فرق میکند. گاهی هم هوای آلوده تهران حنجره را اذیت میکند.
آب یخ هم میخورید؟
آب خیلی خنک نمینوشم. معمولا از آب ولرم استفاده میکنم.
هوای آلوده چه تاثیری در صدا دارد؟ هوای آلوده تهران شما را آزار داده است؟
خوشبختانه هوای آلوده تهران به حنجرهام صدمهیی نزده، ولی چشمانم را کمی آزار میدهد. البته هوای آلوده تهران به همه کمابیش صدمه زده است، حداقل اینکه اکسیژن پاک و سالم را از ما گرفته و باعث اختلالات تنفسی و بسیاری از امراض شده است.
در صحبتهایتان به حضور در جشن هنر شیراز اشاره کردید. در آن اجراها در کنار کدام گروه بودید؟
در جشن هنر شیراز با گروه شادروان استاد جلیل شهناز برنامهیی داشتیم. که در این گروه علی اصغر بهاری و حسین تهرانی هم حضور داشتند. من خیلی کم سن و سال بودم ولی سه بار برای حضور در جشن هنر شیراز دعوت شدم و برنامه اجرا کردم.
شما در دوران مدرسه هم در مسابقههای هنری مدارس کشور در رشته آواز شرکت کرده و رتبه نخست را به دست آورده بودید. موفقیت در آن مسابقه چه تاثیری در پیشرفت هنری شما داشت؟
این موفقیت در فعالیت هنری من تاثیر زیادی داشت و راه را برایم هموار کرد. پس از آن بود که در هنرستان موسیقی نزد شادروان استاد محمود کریمی با ردیف و دستگاههای موسیقی اصیل ایرانی آشنا شدم. البته خانوادهام در ابتدا مقداری با خوانندگی من مخالفت داشتند. مخصوصا مادرم که میگفت: «اول ازدواج کن بعد به سراغ کار هنری برو». من هم باید میگشتم و همسر مناسبی پیدا میکردم. خواستگارهایم بعد از اینکه میفهمیدند میخواهم هنر آواز را ادامه دهم پشیمان میشدند. به هر حال مشکلات بسیاری بود و خدا را شکر که حل شد. همسرم هم با ادامه راه خوانندگی من موافقت کرد.
ادامه راه خوانندگی را چگونه طی کردید؟
عد از آشنایی با ردیفهای موسیقی ایرانی به تلویزیون و رادیو دعوت شدم و به فعالیتم در این زمینه ادامه دادم و زیرنظر شادروان استاد حنانه سلفژ و تکنیکهای خواندن را آموختم. همچنین با استادانی چون شادروان تجویدی، شادروان همایون خرم و شادروان فرامرز پایور و بسیاری از استادان دیگر افتخار همکاری داشتهام.
چه شد که به سمت موسیقی پاپ رفتید؟
من در نزد محمود کریمی یک دوره کامل ردیفهای آوازی ایران را کار کردم. آقای کریمی صدای من را بسیار دوست داشت و چندان علاقهمند نبود که به سراغ موسیقی پاپ بروم. ولی من به تغییر و تحول علاقهمند بودم و دوست داشتم کاری تازه ارائه کنم. استاد حنانه که من افتخار همکاری با ایشان را داشتم، روزی پشت پیانو نشست و صدای من را در گامهای مختلف امتحان کرد. ایشان صدای من را تایید کرد و گفت: صدای بسیار وسیعی داری و میتوانی در هر سبکی که دوست داری موفق باشی. بعد از صحبتهای استاد حنانه و با اینکه در موسیقی ایرانی کارهای خوبی ارائه داده بودم، دوست داشتم کارهای متنوعی انجام دهم. با آشنایی که از زیر و بم صدایم داشتم تصمیم گرفتم اجراهایی در موسیقی پاپ داشته باشم. نخستین قطعهیی که در قالب موسیقی پاپ اجرا کردم «قلک چشات» بود. ترانه این قطعه از سعید دبیری و ملودی آن از فریبرز لاچینی بود. این آهنگ تحول بزرگی برایم بود و تا مدتها رکورد ترانههای روز را شکست و بهترین ترانه بازار موسیقی شناخته شد. بعد از آن هم ترانههای دیگری مانند
«مرد من»، «گل گلدون» در پاپ اجرا کردم که هر یک در نوع خود کم نظیر بود.
هنوز هم آواز ایرانی میخوانید؟
بله.
آخرین آوازی که خواندهاید چه بوده است؟
در دستگاه ماهور کمی «مرادخانی» خواندم.
یکی از دلایلی که برای حضور شما در عرصه موسیقی پاپ بیان میشود؛ شباهت صدای شما با صدای خانم «دلکش» است. در واقع برخیها این گونه بیان کردهاند که شما برای گریز از این شباهت و بیرون آمدن از سایه «دلکش» وارد موسیقی پاپ شده اید! آیا این نکته واقعیت دارد یا اینکه دلیل دیگری برای ورود شما به موسیقی پاپ وجود دارد؟
شروع کار هر هنرمند با الگوبرداری است. هر خوانندهیی قبل از فرم گرفتن صدایش و پیش از آنکه صدای خودش را پیدا کند، به گونهیی ناخواسته برای خودش الگویی میگیرد. من هم در اوایل کارم آهنگهایی که میساختند را میخواندم. شاید از نظر قدرت صدایی، شباهتهایی بین صدای من و خانم دلکش وجود داشت البته خودم احساس نمیکنم شباهتی وجود داشته باشد. به هرحال من همیشه به دنبال تجربههای تازه بودم. نخستین قطعهیی هم که در قالب پاپ اجرا کردم «قلک چشات» بود و صدای من را در قالب واقعیاش ارائه کرد. این قطعه تا مدتها هم بهترین قطعه بازار موسیقی بود.
در حال حاضر جامعه ما با تغییرهایی روبهرو شده و امید و نشاطی در سراسر جامعه شکل گرفته است. به نظر شما این تغییرات در برگزاری کنسرت و انتشار آلبوم از سوی شما تاثیری دارد؟
در همه جای دنیا این گونه است که هر خوانندهیی، نخست آلبوم خود را در قالب سیدی به بازار ارائه میکند و بعد کنسرت همان آلبوم را برگزار میکند. ما در ایران بدون انتشار آلبوم، کنسرتهایمان را برگزار میکنیم و خوشبختانه با اعتباری که مردم برای ما قایل هستند، از کنسرت هایمان استقبال میکنند. انتشار سیدی لازم است و هر زمانی که به ما مجوز بدهند کارهای زیادی دارم که منتشر کنم حتی به صورت همخوانی.
انتظار شما برای بهتر شدن وضعیت موسیقی بانوان چیست؟
امیدوارم که وضعیت بهتر شود. انتظار داریم سالنهای خوبی داشته باشیم. امیدواریم زمینهیی فراهم شود تا کنسرتهای بیشتری برگزار کنیم. در خیلی از کنسرتها مردم از ما تقاضا میکنند که کنسرتهای بیشتری برگزار کنیم. دوست داریم فضایی برای انتشار آلبوم هایمان هم فراهم شود.