آفتابنیوز : آفتاب: اندیشکده نومحافظه کار ˈامریکن اینترپرایزˈ که بسیاری اعضای آن مانند جان بولتون از جمله معماران سیاست جنگی دولت جرج دبلیو بوش بودند، نوشت: دولت اوباما تنها منبع نیرو و مشارکت راهبردی پایدار در منطقه - اسرائیل - را وبال گردن می داند. با حساب های مختلف ، اسرائیل امروز امن تر از هر زمان دیگری است اما دوری فزاینده آن از آمریکا - یا دستکم از کاخ سفید - می تواند این نیروها را مخدوش کند. این رویداد طعنه آمیز بطور خاص در مورد برنامه هسته ای ایران بخوبی مشهود است؛ آنچه واشنگتن بیش از هر چیز از آن هراس دارد، اقدام یکجانبه اسرائیل است. بر عکس ، هراس اسرائیل از اینکه دولت اوباما ممکن است با یک ایران هسته ای شریک شود، انگیزه اسرائیل را برای اقدام یکجانبه افزایش می دهد .
امریکن اینترپرایز افزود: تا یک دهه پیش قابل تصور نبود که ایران در مرکز توازن قدرت جدید خاورمیانه قرار گیرد. تعبیر غلط دولت آمریکا از مذاکرات هسته ای این بوده که فشار تحریم ها تهران را به بررسی محدود کردن برنامه هسته ای خود مجبور کرده است اما یک ارزیابی واقع بینانه تر این است که جمهوری اسلامی امیدوار است که دستاوردهای خود را تثبیت کند. ایران بدون هزینه جانی یا مالی بیش از حد، مهره (client) خود را در دمشق نجات داده و شبه مهره (semi-client) ایران در بغداد نیز جای پایش محکم شده است. حتی دورنمای مذاکرات هسته ای به ایرانی ها اجازه داده که ادعای معتبرتری از مشروعیت را مطرح کنند و مهم تر از همه اینکه آمریکا - شیطان بزرگ -ظاهرا آماده است تا برتری ایران را در منطقه به رسمیت بشناسد.
بطور خلاصه ، نظام دولت ها که تا حد زیادی از زمان جنگ دوم جهانی به این سو توازن قدرت را در خاورمیانه تعریف می کرد ، در حال دگرگونی است.
این اندیشکده آمریکایی با بررسی فعالیت های القاعده در خاورمیانه نوشت: مقاله ˈدیوید کرکپاتریکˈ در نیویورک تایمز مبنی بر اینکه هیچ گروه تروریستی بین المللی در حمله 11 سپتامبر 2012 به کنسولگری آمریکا در بنغازی شرکت نداشته است ، شاهدی است بر این مدعا که 12 سال پس از حملات 11 سپتامبر هنوز دشمن را نمی شناسیم.
بدتر اینکه پس از هفت دهه تعامل و درگیری مستقیم در خاورمیانه هنوز ماهیت جنگ را نمی شناسیم.
در ادامه این مقاله که در هفته نامه تندروی ˈویکلی استانداردˈ نیز منتشر شده، آمده است: القاعده ممکن است فعلا یک بازیگر غیر دولتی باشد (هر چند ˈامارتˈ در غرب عراق و شرق سوریه به یک دولت می ماند) ، اما نگاه کردن به القاعده در انزوا ، دیدگاه ما را منحرف می کند. یک شکست و ناکامی بزرگتر، ناتوانی در برقراری منافع پایدار و تعریف پیروزی بوده است. از این رو ، پرزیدنت باراک اوباما تلاش می کند تا جنگ خاورمیانه را به چیزی بیگانه با ماهیت آن تبدیل کند: جنگی که آمریکا بسادگی بتواند از آن خارج شود.
القاعده اکنون قوی تر از دهه 1990 است. نگاهی به فهرست کشورها و مناطق متاثر از خشونت های مرتبط با القاعده ناامیدکننده است: الجزایر ، تونس ، لیبی ، مصر ، مالی ، نیجریه ، سومالی ، کنیا ، یمن ، سوریه ، عراق ، قفقاز ، پاکستان، افغانستان ، و برمه همگی به دلیل فعالیت جنگجویان مرتبط با القاعده متحمل هزاران تلفات شده اند. بطور خاص، گسترش شورش های مرتبط با القاعده هشدار دهنده بوده است.
ممکن است وسوسه شویم که این شبکه را با گروههای جهادی دهه های 1980 و 1990 - گروههایی مانند جماعه الاسلامیه در مصر یا گروه اسلامی مسلح در الجزایر - مقایسه کنیم ، اما چنین قیاسی گمراه کننده است . القاعده بر خلاف شورشیان محلی سابق ، دیدگاه و هدف های جهانی دارد که مرزها را نادیده می گیرد.
با وجود افزایش شواهد و مدارک ، واشنگتن دلبسته تصورات اولیه خود از القاعده است.
اما برای القاعده ، حمله به آمریکا و کشتن آمریکایی ها همواره بیش از آنکه یک هدف باشد ، یک وسیله بوده است. القاعده خود را ˈدولت در تبعید کل جهان اسلامˈ می داند و این بلندپروازی را دارد که روزی قدرت را در جهان اسلام در دست داشته باشد. ما با تمرکز بر یکی از تاکتیک های القاعده - تروریسم علیه آمریکا و آمریکایی ها - هدف ژئوپلتیک القاعده را تحریف می کنیم. از این رو جای تعجب نیست که راهبرد ما بی تاثیر است. ما اسامه بن لادن را گرفتیم اما القاعده در حال پیروزی در جنگ است. ما اعلام پیروزی کردیم و در حال بازگشت به خانه ایم در حالی که آنها تلاش های خود را احیا کرده و در حال پیشرفت هستند.
دلیل دوم برای موفقیت های اخیر القاعده ، رژیم های قدیمی شکننده یا در حال فروپاشی در خاورمیانه هستند. این فروپاشی بخصوص در کشورهای عربی مشهود بوده و از مصر بزرگترین و مهمترین کشور عربی آغاز شده است.
در این حال ، حتی اگر القاعده هم همراه با جسد بن لادن در دریا دفن شده بود ، این تغییرات کافی بود تا هیزم یک مناقشه منطقه ای را فراهم سازد. اکنون شرایط موجود فرصت های بسیاری برای گروهی (القاعده) فراهم می کند که زمانی تصور می شد در آستانه یک ˈشکست راهبردیˈ است.
جنگ خاورمیانه در حال تبدیل شدن به یک فاجعه منطقه ای و جهانی است. رئیس جمهوری آمریکا ممکن است آمریکایی ها را متقاعد کرده باشد که آنان از خاورمیانه و مشکلاتش خسته شده اند، اما خاورمیانه هنوز برای جهان بسیار مهم است. جهان به منابع انرژی این منطقه نیاز دارد. مهم تر اینکه جهان نمی خواهد شاهد گسترش خصومت های سیاسی و فرقه ای جهان اسلام باشد.
در نهایت اینکه این جنگ تبدیل به یک فاجعه اخلاقی شده است. روگردانی اوباما از جنگ خاورمیانه تنها یک اشتباه راهبردی برای آمریکا نیست بلکه لکه ننگی بر دامان آمریکا هم هست. بقیه جهان اکنون در حال ارزیابی عقب نشینی آمریکا از خاورمیانه است. در ماه نوامبر ، شاهزاده بندر بن سلطان سعودی با بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل و فرانسوا اولاند رئیس جمهوری فرانسه برای بحث درباره تاثیر مذاکرات هسته ای آمریکا - ایران دیدار کرد. بطور خلاصه ، جهان از خلاء ایجاد شده بر اثر خروج آمریکا نفرت دارد و در نهایت تلاش می کند این خلاء را به نوعی پر کند که البته این روند احتمالا اوضاع را بدتر می کند.
رئیس جمهوری بعدی آمریکا یک فرصت بسیار کوتاه و گذرا برای بازسازی خاورمیانه به شکلی که برای ما و بقیه جهان قابل قبول تر باشد خواهد داشت. انجام این کار البته مستلزم کاربرد نیروی نظامی خواهد بود چرا که این کار تنها از عهده دیپلماسی و ˈقدرت نرمˈ ساخته نیست. رئیس جمهوری بعدی باید با نیرویی نظامی که به ارث می برد وارد جنگ شود که البته این نیروی نظامی کوچکتر و کمتر آموزش دیده خواهد بود.
به گزارش ایرنا، اما رئیس جمهوری بعدی تنها در صورتی موفق می شود که کار خود را با یک ˈقضاوت فراگیرˈ آغاز کند تا ماهیت جنگ را دریابد ، شبکه القاعده را به درستی بشناسد ، معمای متغیر کشورهای خاورمیانه را حل کند و مسیری بر اساس منافع و اصول آمریکا تعیین کند. کل منطقه درگیر یک رقابت دو وجهی قدرت است: رقابت بر سر اینکه چه کسی آینده منطقه و چه کسی آینده اسلام را کنترل خواهد کرد. ما می توانیم وانمود کنیم که این رقابت تاثیری بر ما ندارد ، اما اگر دشمن پیروز شود ، او قول داده است که جنگ را بار دیگر به خانه ما بیاورد. ما ممکن است علاقه خود را به خاورمیانه از دست داده باشیم اما خاورمیانه علاقه خود را به ما از دست نداده است.