امسال هم سریال «پایتخت» در شتاب زمانی به آنتن نوروزی تلویزیون رسید، اما به نظر می رسد در همین مدت کوتاه از پخشش ارتباط خوبی با مخاطب برقرار کرده است. از نظر شما دلیل موفقیت این سریال در سه فصل چیست؟
اگراین موفقیت که شما به آن اشاره کردید صحت داشته باشد، در وهله اول بابت همکاری تیم خوب این سریال است، در این گروه تفکیک وظایف به این معنی که هر کسی فقط باید کار خودش را انجام بدهد نیست، همه چیز بر حسب هم اندیشی و هم فکری گروه پیش میرود، به همان اندازه که من درباره بازیگری، تصویربرداری، طراحی صحنه و... نظر میدهم، تک تک اعضای این گروه هم میتوانند نظراتشان را بگویند. به نظر من تا زمانی که این سنت در گروه ما پا برجا است، مطمئن باشد فصلهای دیگر «پایتخت» هم اگر ساخته شود باهمین کیفیت خواهد بود. ولی اگراین همفکری، مشورت و با انگیزه بودن آدمها سست شود و بین ادمها فاصله بیفتد رجعت به گذشته خواهیم داشت و درجا میزنیم.
ظاهرا امسال برای دور هم جمع کردن گروه خصوصا محسن تنابنده و احمد مهرانفر پروسه تولید کمی طولانی شد؟
واقعیت این است که محسن تنابنده بنیان گذار و مغزمتفکر «پایتخت» است. علتش هم این است که نطفه اولیه «پایتخت» برگرفته از ذهن آقای تنابنده وبراساس طرحی از تورج اصلانی بود. محسن تنابنده این شخصیتها راخلق کرده و پرورانده است و با کمک سایر دوستان شخصیتهای «پایتخت» به جایی رسیده است که الان میبینید. بنابر این سهم محسن تنابنده در شکل گیری «پایتخت» بسیار زیاد است به همین میزان آقایان احمد مهرانفر، علیرضا خمسه، مهران احمدی، خانمها ریما رامین فر، نصرتی و همه به همین میزان کمک کردهاند «پایتخت» شکل بگیرد. حتما در جریان هستیدکه ما برای پیوستن احمد مهرانفر به گروه زمانی را صبر کردیم . با سریال «شاهگوش» رای زنی و هماهنگی کردیم تا بتواند در این فصل از «پایتخت» هم حضور داشته باشد. دو قلوهای ما از سوئد برای این سریال به ایران آمدند. این نشان میدهد این تیم کنار هم موفق است وسرنوشت خوبی در انتظارش است. ما کار را دیر شروع نکردیم، طرح این فصل از سریال از سال گذشته اغاز شد، منتها ما نیاز به یک جرقه و ایده داشتیم که بر اساس آن درام «پایتخت ۳» را شکل بدهیم. سفرهای زیادی کردیم و روی سوژههای زیادی متمرکز شدیم تا رسیدیم به این چیزی که الان میبینید ولی بعد از اینکه سوژه پیدا شد، سریال روال عادی خودش را شروع کرد.
دلیل منتفی شدن لوکیشنهای خارج از ایران «پایتخت» چه بود؟
دلیلش این بود که ساخت «پایتخت» با این کیفیت و امکاناتی که ما در داخل کشورمان داریم،در کشورهای دیگر برای ما تقریبا نشدنی بود. مثلا هماهنگ کردن یک سالن کشتی وهنرور که یکی از ویژگیهای «پایتخت۳» محسوب میشود قطعا در خارج از ایران وجود ندارد. از طرف دیگرقصه «پایتخت» به شدت وابسته به رویدادها و اتفاقات روز جامعه است. شاید به این دلیل است که از طرف مردم پذیرفته میشود و با انها ارتباط برقرار میکند. مثلا اگر درباره مذاکرات ژنوحاشیههایی اتفاق میافتد آن را در «پایتخت۳» میبینیم و یا اگر مراسم رونمایی از پیراهن تیم ملی است، گوشهای از آن در سریال نمود پیدا میکند. اگر یکسال پیش فیلمنامه «پایتخت۳» را میبستیم، قطعا کهنه میشد و مسائل روز جامعه را از دست میدادیم. از طرف دیگرهزینههای سر سام آورکار کردن در خارج از ایران بود که با توجه به مسائل صدا و سیما و در واقع هرینه سنگینی که فیلمبرداری در خارج از کشور داشت، دست به دست هم داد که تمام لوکیشنهای سریال در ایران باشد.
به هزینههای سریال اشاره کردید، استفاده از اسپانسر در سریال هم راهکار شما برای به سرانجام رساندن سریال «پایتخت۳» در شرایط بحرانی تلویزیون بود؟
ما این شانس را داشتیم که در لحظات آخر کلید خوردن سریال، شرکت«اطلس مال» با مدیریت روش بین و روشنفکری که داشت و علاقهای که به «پایتخت ۱ و۲» داشتند از همکاری با پروژه استقبال کردند و اگر حمایتهای آنها و شبکه نبود «پایتخت» با این کیفیت ساخته نمیشد. این سریال پروژه به شدت سنگینی است و برای ساخته شدن آن ورود و حضور اسپانسر قوی نیاز بودو «طلس مال» پیشقدم شد و به بهترین شکل از این سریال حمایت کرد.
حضور اسپانسرها در تلویزیون به نظر من اشکالی ندارد، مشکل از جایی شروع میشود که بخش اسپانسر در اکثر سریالهای ما یک چیز نچسب ار آب درمیاید، اما در سریال «پایتخت» حضور اسپانسر در قصه تنیده شده و آزار دهنده نیست و به زور کالایی را تبلیغ نمیکنیم.
سرانجام ساخت سریال «صدام» به کجا رسید؟
چند پروژه است که امیدوارم قبل از اینکه عمرم تمام شود و تا وقتی سرپا هستم بتوانم آنها را بسازم. به دو موضوع احساس دین میکنم یکی از انها پروژه «صدام» است که علیرضا نادری آن را نوشته است و متن نیاز به بازنویسی دارد و در واقع باید شرایط تولیدش فراهم شود. پروژه عظیم و بین المللی است و نمیتوان به همین سادگی برای ساختش بیگدار به آب زد و پروژه دیگر ساخت سریالی بر اساس خاطرات سید ناصر جسین پور به نام «پایی که جایی ماند» است. دوست دارم کاری برای جنگ و آزادهها انجام بدهم. بارها اعلام کردم من دوست دارم این کار را بسازم و در این مدت دوستان دیگری هم ظاهرا برای ساخت این سریال اعلام آمادگی کردند و من به نفع دوستان کنار کشیدم اما در این مدت دیدم که هیچکس کاری نکرد اما من دوست دارم این سریال را بر حسب علاقهای که به این معقوله دارم بسازم.
ظاهرا از رفتن به سینما هم که فعلا خبری نیست؟
هنوز به فیلمنامهای نرسیدیم که بگویم یک سر و گردن از فیلمنامههایی که در تلویزیون کار کردم بالاتر است، به مراتب فیلمنامههایی که در تلویزیون ساخته میشود شریفتر است.
این اواخر بار دیگر شاهد اعتراضات قومی به سریال «سرزمین کهن» بودیم و این نگرانی برای بسیاری از کارگردانهایی که سریالهایی با محوریت روایت قصهای در یک خطه خاص یا استفاده از گویشی خاص در سریالهایشان وجود دارد هست که شاید در حین پخش با اعتراض مواجه شود، این نگرانی برای شما هم وجود دارد؟
واقیعت این است که تیم پایتخت طی دو سری قبل حسن نیتش را در عمل نشان داده است و اثبات کرده اگر سراغ قومیت خاصی رفته است، هدفش احیا و بازسازی و زنده کردن ان فرهنگ بوده. شخصیتهای «پایتخت» بسیارمحبوب هستند و وقتی چنین اتفاقی برای شخصیتهای یک سریال رخ میدهد نشان میدهد که سریال توانسته است ویژگی های مثبت یک قوم را نشان دهد.در «پایتخت» ضمن حفظ حترام به لهجه، گویش و قومیت قصد داشتیم تا برخی از سنتهای فراموش شده این قوم را احیا کنیم. چیزهایی که شاید در این مدت کمی مهجور بوده است. مثلا در «پایتخت ۲» هنر و صنعت گنبد و گلدسته سازی را نشان دادیم که خاص مازندان است اما کسی از آن یاد نمیکند. یا «پایتخت ۳» بحث کشتی پهلوانی و لوطیگری و اینکه یک کشتی گیر با یک شکست نباید دنیا برایش به آخر برسد و با تلاش میتواند به قهرمانی برسد را بازگو کردیم. خوشبختانه در این سه فصل بیشترین بازخورد مثبت مربوط به هموطنان مازندرانی ما بوده است ومشتاقانه سریال را پیگیری میکنند.