وی همچنین معتقد است که با با منطق امام، هیچ وقت نص ایشان از نصوص دینی معتبرتر نمیشود و در نتیجه دیدگاههای ایشان نیز مشمول پروسه اجتهاد پویا و منطبق با زمان و مکان میشود.
متن گفتوگوی علیمحمد حاضری با ایسنا، درباره اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) به شرح زیر است:
- روحانیون در یک قرن گذشته در صحنه سیاسی و اجتماعی ایران حضور پررنگی داشتند. به طور مثال آیتالله نائینی و آیتالله خراسانی در انقلاب مشروطه، آیتالله کاشانی در نهضت ملی شدن صنعت نفت حضور داشتند. همچنین روحانیون در انقلاب اسلامی نقش بسیار مؤثری را دارا بودند. با این وجود امام خمینی(ره) موفقترین شخص روحانی در طول یک قرن گذشته بود که توانست انقلاب اسلامی را رهبری و آن را به پیروزی برساند. به نظر شما امام دارای چه ویژگیهایی بود که سایر رهبران مذهبی این ویژگیها را دارا نبودند؟
از آغاز مواجهه ایران با مدرنیته و دنیای غرب، روحانیت و اسلامگرایان در یک تقسیمبندی کلان با دو خط مشی متفاوت ظاهر شدند. یک جریان، جریان اخباریگری است که تا به امروز ادامه دارد. این جریان راه حل همه مسائل را تماما در نصوص دینی جستجو میکند و پاسخ همه مسائل را عینا در سنت دینی موجود میداند و هیچگونه مسألهای را نمیخواهد با اجتهاد عقلی پاسخ گوید.
این دیدگاه که دیدگاه سلفیگرایانه است، هم در شیعه و هم در اهل سنت وجود دارد. این نگاه در قبال مدرنیته رویکردی حذفی در پیش میگیرد و نه تنها صرفا در جلوههای سیاسی بلکه در عرصه معرفتشناسی، هیچ مسألهای را بیرون از ظواهر دینی به رسمیت نمیشناسد. در مشروطیت نماد این جریان شیخ فضلالله بود که وی هیچیک از مظاهر جدید حکومت و دولت مثل مجلس، قانونگذاری، آزادی و کرامت انسانی را نمیپذیرفت و حتی در این نگاه مجعولات ظاهرا دینی را که در طول هزار سال به دین وارد شده است، جزو سنت دینی میداند. به طور مثال مشروعیت استبداد سلطنتی شاه متظاهر به دین، توسط شیخ فضلالله عین دین تلقی میشود در حالیکه این مسأله در میان شیعیان از زمان حکومت صفویه مطرح شد.
دیدگاه دوم که دیدگاه اصولی است، به دنبال فهم دین به کمک عقل نقاد است و در این دیدگاه عقل فقط به عنوان ابزاری برای شناخت و تشخیص نص دینی به کار نمیرود بلکه عقل ابزار معرفتشناسی در جهت کشف حقیقت و آشنایی با دنیاست که در کنار وحی برای طی طریق درست از سوی خداوند در نظر گرفته شده است.
این تفکر بنا دارد نص و معرفت میراث دینی را به عنوان پایه و مبدا در نظر بگیرد و شرایط جدید را با توجه به عقل و مناسبات دنیای جدید پاسخ دهد. نماد عینی این تفکر در انقلاب مشروطه آیتالله نائینی بود. وی تلاش کرد که نفی استبداد را یک ضرورت مطرح کند و سازگاری نفی سلطنت را با معرفتشناسی دینی تطبیق داد. در این دیدگاه، روشهای علمی جدید نفی نمیشود بلکه با رویکرد مناسبی از سوی این روحانیون در قبال دنیای مدرن مواجه هستیم. این دیدگاه نسلی از روحانیت نواندیش رامعرفی و ترویج میکند که آنها سلسله مراتب کمال خود را طی کرده و امام خمینی نقطه اوج این نگاه معرفتشناسی در دین است زیرا امام تلاش کرد این نگاه را تئوریزه کند تا نیازهای جامعه را پاسخ دهد.
امام خمینی معتقد بود عالم دینی نمیتواند چشم خود را بر واقعیات روز دنیا ببندد. در واقع مهمترین ویژگی امام خمینی این بود که ایشان قرائتی از دین را ارائه کرد که تقریبا همه اصول مسلم ارزشهای برتر مکاتب و ایدئولوژیهای غیردینی را در بر میگرفت. اعتنا به انسان و تعیین حق سرنوشت انسان، جوهره اومانسم و لیبرالیسم است که در قرائت امام از اسلام این اصل رسمیت مییابد و بندگی انسان در برابر خدا تعارضی با آزادگی پیدا نمیکند زیرا جوهره اولیه بندگی در برابر خدا، آزادگی و برابری انسانهاست. این قرائت از انسان در اسلام مهجور بود و هنر امام این بود که این اصل را برجسته کرد. امام، توحید را به گونهای فهمید که آزادی در آن نهفته بود؛ همین نگاه، به نفی استبداد و سلطنت منجر شد.
از سوی دیگر، امام همین نگاه را نسبت به عدالتخواهی و سوسیالیسم دارد. بنیاد نظری و مدعای اصلی سوسیالیسم مقابله با شکاف فقیر و غنی و مناسبات استثماری است و امام اسلام را به گونهای معرفی کرد که در آن هرگونه استثمار انسان نسبت به انسان نامشروع بوده در عین حال که اصل مالکیت را نیز امام به رسمیت شناخت.
تفاوت مشی امام با سایر مراجع، در اصلاحات ارضی انقلاب سفیدشاه بر اساس همین دیدگاه قابل بررسی است. روحانیونِ منتقد به انقلاب سفید در آن دوره اظهار میکردند که چرا باید مالکیت اربابها نقض و غصب شود اما امام متوجه بود که از این زاویه با اصلاحات ارضی مخالفت نکند و امام هشدار میداد که روحانیون مراقب باشند که به دفاع از اربابها متهم نشوند. در سال 57 در پاریس وقتی خبرنگار سوسیالیست روزنامه فیگارو از امام میپرسد که آیا وی اراضی اربابها را که شاه از آنها گرفته و غضب کرده و به زارعین سپرده به آنها پس میدهد؟ امام میگوید که صحبت از غصب املاک اربابها جای تأمل دارد، زیرا ایشان معتقد بود باید ابتدا مشروعیت تملک اربابها بر زمینها ثابت شود. امام در آنجا اشاره میکند که بسیاری از اربابها مالک حقیقی و اصلی زمینها نبودند. ادامه این تفاوت را نیز پس از انقلاب میبینیم زیرا طیفی از روحانیون، همان نگاه خبرنگار فیگارو را داشتند و مدافع بازگرداندن زمینهای اربابها بودند اما امام و آیتالله منتظری در اردوگاه مقابل قرار داشتند.
همچنین دفاع از سرزمین و میهن در برابر قدرتهای استعماری بیگانه که یکی از اصول ناسیونالیسم است، با اتکا به اصل فقهی نفی سبیل توسط امام مطرح میشود. در واقع امام قرائتی از دین را دارد که با علم، عقل، آزادی، عدالت، پیشرفت و نفی استعمار کاملا سازگار است و مدعی درجه یک این اصول است. این قرائت از اسلام است که محور مشترک همه مطالبات مدعیان سایر ایدئولوژیها قرار گرفت و در دوران مبارزه با شاه، رهبران و پیروان سایر ایدئولوژیها زیر چتر امام قرار گرفتند. در واقع اسلامِ امام در بر گیرنده همه ارزشهای عقلانی تاریخ بشریت است.
- پس از پیروزی انقلاب، شاهد جنگ قدرت میان گروههای مختلف هستیم و به تدریج گروههای مختلف مارکسیستی، ملی و مجاهدین خلق به حاشیه رانده میشوند. طبق گفته شما، آیا این اختلافات به دلیل تفاوتهای تئوریک بود یا اختلافات صرفا سیاسی بود؟
واگراییهای پس از پیروزی انقلاب را یک پروسه دوسویه میدانم. از سویی ائتلاف شکل گرفته در دوران مبارزه با شاه، ائتلافی تمامعیار نبود و بر اساس ضرورت زمانی شکل گرفته بود. مارکسیستها، مجاهدین خلق و ملیها این دیدگاه را داشتند که روحانیت نمیتواند کشور ایران را اداره کند. آنها توانایی روحانیت را صرفا در بسیج تودهای میدانستند و بر این باور بودند که آنها از اداره جامعه پس از انقلاب عاجز خواهند بود. همچنین همه این ایدئولوژیها یک نوع تمامیتخواهی و حقانیت معرفتشناختی برای میراثداری انقلاب برای خود قائل بود.
از طرفی در میان اسلامگراها نیز همه دیدگاه امام را نداشتند. این عده حتی امروز هم مطرح میکنند که امام در آن شرایط از روی اضطرار قالب «جمهوری» را برای نظام قبول کرد. این دیدگاه هر جا حضور داشته باشد برخورد حذفی خواهد داشت و در اول انقلاب نیز با سایر جریانها برخورد حذفی میکرد.
- پس اختلافات سیاسی منشاء معرفتشناسی داشت؟
هم منشاء معرفتشناسی داشت و هم جنگ قدرت بود.
- شما اشاره کردید که حق تعیین سرنوشت در لیبرالیسم وجود دارد. رأی دادن در لیبرالیسم به عنوان یک حق شناخته میشود؛ آیا در دیدگاه امام نیز رأی دادن یک حق است یا تکلیف؟
در نگاه امام، این تقابل دیده نمیشود زیرا در این دیدگاه انسان هیچ "حقی" ندارد که با خود "تکلیف" ایجاد نکند و هیچ تکلیفی هم بدون حق وجود ندارد. اگر قرار باشد انسان به عنوان بخشی از عبودیت الهی موظف به تعیین سرنوشت خود باشد، این مسأله هم برایش حق ایجاد میکند و هم تکلیف. زیرا پذیرش بندگی خدا به معنای پذیرش نفی بندگی دیگران است. بر اساس این منطق شما هم به عنوان بنده خدا حق دارید عبودیت خداوند را بپذیرید و هم مکلف هستید که عبودیت دیگر انسانها را بر خودتان نفی کنید.
- رئیسجمهور اخیراً اظهار کردند که ما نمیتوانیم کسی را به زور به بهشت ببریم و این صحبت رئیسجمهور با واکنشهایی از سوی ائمه جمعه مطرح شد و حتی گفته شد که با این جمله که مردم حق انتخاب دارند، مخالفیم. به نظر شما دیدگاه امام در مورد این جمله رئیسجمهور چیست؟
این تفاوت دیدگاهها در واقع تفاوت معرفتشناسی در اسلام است، زیرا یک قرائت از دین، حق آزادی انسان را به رسمیت نمیشناسد. در این دیدگاه، انسان برای بندگی خدا در مسیر بندگی دیگر انسانها تحت عنوان نماینده خدا قرار میگیرد.
- در واقع این دیدگاه محافظهکارانه معتقد است که انسان توانایی تشخیص راه صحیح را ندارد و باید از یک پیشوا یا رهبر تبعیت کند.
درست است. در این دیدگاه، انسان به یک قیم نیاز دارد اما دیدگاه دوم نمیگوید انسان اشتباه نمیکند ولی معتقد است که اشتباه انسان را از طریق پیروی کورکورانه از انسان دیگر که جایگاه چوپانی پیدا میکند نمیتوان جبران کرد. امام مسلماً مخالف هدایت انسانها با زور بود. ما حتی در تاریخ اسلام میبینیم که امام علی (ع) بدون پذیرش مردم، تشکیل حکومت نمیدهد. امام هیچگاه به دنبال استیفای حق خود به زور و با اتکا به شمشیر نبود.
- عدهای معتقدند نظارت استصوابی شورای نگهبان در تأیید صلاحیت نامزدهای انتخاباتی به معنای تعیین تکلیف برای مردم و زیر سوال بردن حق تعیین سرنوشت مردم است. بر اساس صحبتهای شما، امام باید با این دیدگاه مخالف باشند.
نظارت استصوابی، آنگونه که هماکنون انجام میشود، در دوره امام هیچگاه مطرح نشد. در مجلس سوم 99 نماینده منتقد و مخالف برخی از نظرهای امام خمینی بودند، در حالیکه صلاحیت آنها از دید امام هیچگاه نفی نمیشد. در واقع در دیدگاه امام چنین نظارتی وجود دارد که این 99 نفر در دورههای بعد هم هیچگاه ردصلاحیت نشدند، در حالیکه اکنون بحث احراز صلاحیت افراد مطرح میشود که یکی از بارزترین نشانههای آن، اثبات همسویی با ولیفقیه است که مسلماً امام با آن موافق نبود.
- از دیدگاه "ولایت فقیهِ امام" مدل حکومتی جمهوری اسلامی استخراج شد اما عدهای از همان ابتدا معتقد بودند که امام هیچ اعتقادی به جمهوریت نداشت و در پاریس مدل حکومتی جمهوری بوسیله نیروهای ملی - مذهبی به ایشان پیشنهاد شد. در مقابل هم عدهای معتقد بودند که امام تعارف داشت و هیچگاه به دنبال جمهوریت نظام اسلامی نبود. آیا در سال 57 امام حقیقتاً در نظریه خود قالب جمهوریت را برای حکومت اسلامی برگزیده بود؟
در جوهره معرفتشناسیِ امام، عقلانیت به رسمیت شناخته شده است و در نگاه امام شرایط روز جامعه بسیار مهم است. امام هیچگاه به دنبال سلفیگری نبود و اقتضائات زمانه را در نظر میگرفت. در سلفیگری تمام پاسخها بر اساس نص داده میشود اما امام نص را پایه و مبنا میدانست و بر اساس عقل به دنبال پاسخگویی به شرایط روز جامعه بود. در دیدگاه امام، دستاوردهای بشر در نوع حکومت به رسمیت شمرده میشود.
امام خمینی تشکیل حکومت اسلامی و شکل و ساختار مدرن آن را یک اصل میدانست. البته باید به این نکته توجه کرد که نظریه ولایت فقیه در دیدگاه امام، سیر کمال و تحول دارد که این تکامل تدریجی از دهه بیست و کتاب کشفاسرار آغاز شده و به سال 47 و مباحث ولایت فقیه میرسد و تا آخرین روزهای زندگی امام ادامه دارد.
در سالهای آخر، اندیشه امام در قبال جمهوریت بسیار شفافتر میشود و نسخه نهایی امام در باب جمهوری اسلامی در نامه ایشان به آیتالله مشکینی در دوره اصلاح قانون اساسی مطرح میشود. در آن نامه امام تصریح میکند که فقیه واجد شرایطی که از جانب مردم با واسطه، مقبولیت یافته است، حق شرعی تشکیل حکومت را دارد یعنی مشروعیت تشکیل حکومت از سوی فقیه پس از موافقت و رضایت مردم است. امام هیچگاه از موضع اضطرار جمهوریت را مطرح نکرد.
- در حال حاضر شاهد هستیم که گروههایی با نقض قانون، به خیابانها میآیند و اعتراض خود را به مسأله حجاب مطرح کرده یا با فشار بر فرمانداری اجازه برگزاری یک جلسه کاملاً قانونی را نمیدهند که البته مشابه چنین رفتارهایی در دوران اوایل انقلاب و در زمان حیات امام هم وجود داشت. به نظر شما قانون در دیدگاه امام خمینی چه جایگاهی داشت و امام در برابر قانونشکنان چه واکنشی نشان میداد؟
شرایط دوره امام با شرایط امروز متفاوت است. البته وضعیت دوره اول پیروزی انقلاب تا استقرار نظام را باید با سایر انقلابها در همین دوران مقایسه کرد. انقلاب ایران در این دوره در مقایسه با سایر انقلابها بسیار نظمپذیرتر بود و خسارات این دوره بسیار کمتر از سایر انقلابها بود. البته در آن مقطع شرایط غیرعادی به دلیل انقلاب و جنگ تحمیلی هم وجود داشت. در آن دوره عدهای از نمایندگان مجلس سوم به امام خمینی نامه نوشتند و مطرح کردند که در مواردی از قانون اساسی تخلف شده است. در پاسخ این نامه، امام دیدگاه یا اعترض آنها را متواضعانه میپذیرد و مطرح میکند که به خاطر شرایط جنگ، عدولهایی از قانون اساسی داشتیم. امام مطرح نمیکند که فوق قانون اساسی هستند بلکه اظهار میکند که بنا داریم پس از جنگ به قانون برگردیم و البته عمر امام دیگر کفاف نمیدهد. امام خمینی برای خود حق فراقانونی قائل نبود و با این تفسیر که قانون اساسی کف اختیارات فقیه است، همآوایی نداشت.
- شما مطرح کردید که دیدگاه ولایت فقیه امام بر اساس نص، عقل و متقضیات زمانی مطرح شده است. به نظر شما میتوان در اندیشههای امام نیز بر اساس نص، عقل و مقتضیات زمان اجتهاد کرده و آن را بهروز کرد؟
بله، زیرا نظر امام از نصوص دینی، نصتر نیست. در بهترین فرض، آن هم یک نص است. البته من ادعا نمیکنم که اندیشه امام یک نص در برابر نصوص دینی است. طبیعتاً با منطق امام هیچ وقت نص امام از نصوص دینی معتبرتر نمیشود و این دیدگاه هم مشمول پروسه اجتهاد پویا و منطبق با زمان و مکان میشود.
- اکنون عدهای که به دنبال حذف جمهوریت از نظام اسلامی هستند، بسیار بیشتر و قویتر از کسانی هستند که به دنبال حذف اسلامیت از نظاماند. به نظر شما راهکار حفظ دو عنصر جمهوریت و اسلامیت در مقطع کنونی چیست؟
اگر اسلامیت را در تعارض با جمهوری ندانیم، مسلما جمهوری اسلامی حفظ میشود اما مشکل جایی ایجاد میشود که اسلام با جمهوریت ناسازگار فرض شود. ما اگر اسلام را دموکراتیک بفهمیم، حتی دموکراسیخواهان نیز چنین نظامی را تحمل میکنند. البته گروههایی هستند که برداشت دموکراتیک از دین ندارند و اگر آنها معتقد باشند که برای تحقق حکومت اسلامی باید دست به شمشیر برد، دیگر نمیتوان حقی برای انتخاب مردم قائل بود.