کد خبر: ۲۵۳۰۲۴
تاریخ انتشار : ۲۵ تير ۱۳۹۳ - ۱۹:۲۳

الياس حضرتي: مخالفان جنتي يا مغرض‌اند يا بي اطلاع

در مسايل فرهنگي آقاي روحاني هيچ شباهتي به آقاي احمدي نژاد ندارد. خدا نکند چنين شباهتي وجود داشته باشد.. همانطور که در اقتصاد، بايد مقاوم سازي داشته باشيم بايد در بخش فرهنگ نيز يک حالت خودکفايي دروني، خوداتکايي، خودباوري دروني و خودنگه داري دروني - در اسلام ما از آن به تقوا ياد مي کنيم- وجود داشته باشد و اين ويژگي و شباهت عملکرد آقايان روحاني و خاتمي است.
آفتاب‌‌نیوز :
آفتاب: حوزه فرهنگ اين روزها در حالي بحث داغ روز شده است که به نظر مي رسد نهادها و ارگان هاي مختلفي در اين باره عهده دار مسووليت بوده اند و به بخشي از وظايف خود عمل نکرده اند.


به گزارش آریا، اعتراض به عملکرد بخش فرهنگ عموما متوجه سوي نهادها و ارگان هايي است که چندين برابر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بودجه مي گيرند و در اين باره نيز پاسخگوي هيچ کس نيستند. با الياس حضرتي مدير مسوول روزنامه اعتماد درباره موضوعات مختلفي همچون وضيعت عمومي فرهنگ و نهادها و ارگان هاي متولي اين کار ، وضعيت رسانه ها، منتقدان دولت، ارزيابي وي از دولت روحاني، تفاوت ها و شباهت هاي دولت تدبير و اميد با دولت هاي قبل و.... به گفت و گو نشستيم.


آقاي حضرتي ! فکر مي کنم براي شروع گفتگو بهتر باشد به حال روز اين روزهاي حوزه فرهنگ بپردازيم.واقعيت اين است که انتقادها  و مباحثات در مورد مسايل اين حوزه افزايش چشمگيري داشته است . نظر شما چيست؟ 


موضوع فرهنگ هميشه جزو زيربنايي ترين، اساسي ترين و اصلي ترين موضوعات کشور بوده و هست. به رغم اينکه انقلاب اسلامي يک انقلاب فرهنگي بود تا اجتماعي، سياسي ، اقتصادي و....زيربناي نگاه امام و ملت و رنجي که ملت مي برد و باعث انقلاب شد همه فرهنگي بودند، ماهيت و پيام انقلاب نيز فرهنگي بود. با اين وجود ما به خاطر نداشتن يک برنامه مدون به خاطر هدف گذاري نکردن ، نداشتن هدف هاي شفاف، درست و دست يافتني و متناسب با آن زمانبندي، برنامه ريزي، پرورش افراد و چينش کادر مناسب ، همواره در مقوله فرهنگ داراي حرکات سينوسي بوديم.


معتقدم هيچگاه نتوانستيم حرکت فرهنگي را منسجم و درست پي بگيريم، از ابتداي انقلاب اين مشکل وجود داشت. واقعا ؛ بزرگترين ظلمي که مسوولان و مديران مملکت به انقلاب کردند بي دقتي، کم تلاشي و نداشتن پشتکار براي موضوعات فرهنگي بود. البته دشمنان ما نيز ضربات اساسي زدند و خلاء هاي بزرگي هم ايجاد شد. زماني که گروه ضاله فرقان شهيد مطهري را به شهادت رساند، درست به هدف زد، زيرا مطهري پشتوانه فکري و فرهنگي انقلاب اسلامي بود. با شهادت مطهري، اگرچه افکار و انديشه هايش گسترش پيدا کرد, اما خلاء و شکافي که ايجاد شد به آساني جبران نشد. حوزه هاي علميه و دانشگاه هاي ما ديگر مطهري دوم را تحويل ندادند و همچنان اين شکاف عميق باقي ماند. پس از آن با شهادت آقاي بهشتي ، شکاف ايجاد شده در درون قوه قضاييه و در درون مديريت انقلاب بزرگ تر شد و باعث شد ديگر امثال بهشتي ها را نداشته باشيم.


در کنار اين موضوع، حوزه هاي علميه ، دانشگاه ها و نهادهاي فرهنگي ما تعدادشان روز به روز زيادتر شد، اما نهادها و موسسات ظاهرساز شدند،نتوانستند محتوايي ارايه کنند. با نگاهي به بودجه ساليانه، مي بينيم تعداد نهادها و ارگان ها و موسسات غيرانتفاعي در شهرهاي مختلف زياد شده اند و به همان نسبت نيز بودجه هاي کلاني براي کارهاي تحقيقاتي، توليد فکر و انديشه و ايده دريافت مي کنند اما در زمينه توليدات فکر و انديشه تقريبا چيزي وجود ندارد.


معتقدم در مورد افکار و عقايد ديني تقريبا منبع جديدي نداريم و تنها مي توانيم در اين زمينه به کتابهاي آقاي مطهري که همگي براي دهه هاي 40 و نهايتا 50 نوشته شده است، مراجعه کنيم. از سال 47 و سخنراني ها و بحث هاي اقاي مطهري در کانون توحيد و مسجد الجواد تا به امروز 50 سال گذشته است و اما امروزه منبعي جديد در اين زمينه وجود ندارد.

معتقدم اگر در جامعه اي رهبران، مديران و مسوولان به سوالات نسل جديد خود پاسخ هاي کهنه بدهند اين ملت معلوم نيست چه سرنوشتي پيدا مي کند. ما امروزه از دادن پاسخ هاي جديد به سوالات جوانان مشکل داريم البته نه اينکه پاسخي نداريم بلکه همتي نداريم تا پاسخ ها را  با ادبيات، و ذائقه نسل جوان منطبق کنيم.


با نگاهي به ليست مراکز تحقيقات قرآني، انتشاراتي و.... مرکز تحقيقات شيعه و ائمه اطهار مي بينيم که مراکز زيادي وجود دارد ولي خروجي از آنها، متناسب با ادبيات و ذائقه نسل امروز نيست. همگي در مباحث قديمي خود باقي مانده اند. تکرار هم از مسايلي است که بر روي مخاطب تاثيري نمي گذارد.


اخيرا شنيده ام يکي از نويسندگان مي خواهد 140 کتاب بنويسد. در حاليکه يک نويسنده بايد سال ها تلاش کند و يکي دو دهه زمان بگذارد تا يک کتاب با محتوا توليد کند. اما اين کتاب عصاره تلاش ها، بررسي ها و تحقيقات نويسنده آن است.


قبل از انقلاب مرحوم شريعتي، مرحوم مطهري و آقاي مکارم شيرازي در همان زمان ها به موازات هم کتاب مي نوشتند. سوژه اصلي اين 3 بزرگوار پاسخگويي به سوالات نسل جوان بود. آنان مي دانستند در آن زمان نسل جوان با چه دغدغه هايي روبه رو بوده است. راجع به بازگشت به خويشتن، مارکسيسم و....عالم ديني و محقق دانشگاهي کاراصلي اش اگر توليد ايده و پاسخ به نيازهاي زمانه اش باشد فرصت کارهاي ديگر را پيدا نمي کند. اينطور نمي شود که کسي بيايد و 140 کتاب را در مدت کوتاهي بنويسد! اينها کپي برداري از هم است که هيچ اثر و ثمري ندارد.


ضايعه ديگري که بعد از انقلاب به وجود آمد اين بود که علما و افرادي که توانايي ارايه کار فکري داشتند درگير کارهاي اجرايي شدند. سخنراني ها، يادداشت ها و مقاله هاي رهبري قبل از انقلاب فوق العاده دقيق بود. آقاي هاشمي رفسنجاني نيز در زمان زندان خود و حتي قبل از آن کتاب هاي بامحتواي عالي، بخصوص در مورد قرآن نوشت. اما پس از انقلاب آنقدر درگير مسايل اجرايي شدند که از مسايل فرهنگي عقب مانديم.


چرا اين همه مراکز و بودجه نتوانستند در کنار هم به توافق برسند تا حوزه فرهنگ شکل امروزي خود را پيدا نکند؟


آقاي جوادي آملي جزو نادر کساني است که مباحث جديد و مفيد و در عين حال عميقي را طرح مي کند، اما ادبياتش خيلي براي نسل جوان جذاب نيست. در جاهاي ديگر کارهاي کم رمقي دارد انجام مي شود. انقلاب ما چون انقلاب فکري است بايد از لحاظ فکر، مباني و مقتضيات زمان و مکان با نسل آينده حرف هاي تازه اي داشته باشيم در حاليکه هنوز در مورد مسايل ابتدايي اجتماعي و فرهنگي مانده ايم. هنوز هم نتوانسته ايم در مورد مثلا چهارشنبه سوري به نتيجه برسيم که در فرهنگ اين ملت چه جايگاهي دارد؟


مردم به اسلام، ايران و انقلاب اعتقاد کامل دارند. بايد بپذيريم ترکيبي از فرهنگ و رسوم ايراني در انديشه و تفکر مردم وجود دارد و نمي توان به آساني آنرا پاک کرد. عيد نوروز يک واقعيت است و اسلام هم با اين نوع واقعيت ها مخالفتي ندارد. مسايل مربوط به اسلام، عاشورا، ائمه اطهار و مباحث ديني هم در انديشه و فکر مردم جامعه جاري است و اين هم در کنار فرهنگ و رسوم ايراني، اجتماع ايران را شکل داده است. کساني که آمدند ملي گرايي و توجه به آيين ها و فرهنگ ايراني را ناديده گرفتند و صرفا به اسلام و دين پرداختند و در مقابل عده اي هم که تنها به آيين ها و فرهنگ ايراني توجه کردند و اسلام را کنار گذاشتند هر دو گروه واقعيت را نتوانستند درک کنند.


انقلاب اسلامي اصولش را بر اين دو پايه استوار کرده و نمي توان هيچکدام را ناديده گرفت. اما در مورد خرافات، آن بخش هايي از مباحث ديني و مباحث ملي که درگير خرافات شده است را بايد از اين دو مقوله اصلي که مبناي اصول انقلاب اسلامي را تشکيل داده اند، جدا کرد. وقتي آيين ها و رسوم مي تواند به پيوستگي يک ملت کمک کند ما چرا نبايد تعريف درستي از آن داشته باشيم؟ در يک بلاتکليفي و در يک حالت آواره گي، يک سال چهارشنبه سوري را مفصل برگزار مي کنيم و شهردار در اجراي آن کمک مي کند و در سالي ديگر در برخي از پارک ها سنگر مي گيرند تا اگر فردي از روي آتش پريد دستگيرش کنند. 35 سال است که راجع به برخي از مسايل در يک بلاتکليفي عميق به سر مي بريم.


اين بلاتکليفي را چطور مي توان از بين برد؟


ما به دليل نداشتن استراتژي درست از موضوعات ، نداشتن مرحله بندي، و طبقه بندي شفافي از موضوعات ، برنامه هايي که تدوين و اجرا مي کنيم نيز جابه جا مي شود. معتقدم بحث فرهنگ بحثي نيست که تنها به سال 93 مربوط باشد اما نامگذاري اين سال به عنوان سال فرهنگ که اتفاقا اتفاق مبارکي هم هست، به لحاظ اينکه ، مردم در منازعات، مشاجرات و مذاکراتي که با کشورهاي خارجي داريم به توانايي هاي داخلي خود توجه کنند. اين توانايي ها در بخش فرهنگ خيلي مهمتر از مباحث مثلا اقتصادي است. زيرا فرهنگ به جامعه جهت مي دهد که مثلا به توليدات داخلي اهميت دهد و حتي اين طرز فکر را در جامعه هم جا مي اندازد. براي اينکه در مقابل ديگران ابرو خم نکنيم، منت نکشيم و به ذلت نيفتيم، وابستگي نداشته باشيم و شمشير دشمن را قوي تر نکنيم هيچ راهي جز اتکا به داخل نداريم اين يعني اقتصاد مقاومتي که در تاکيد رهبري است و مهم تر از آن علايق فرهنگي است که ما را به اين اراده برساند که مي توانيم خودمان روي پاي خود بيايستيم. باور افراد بايد در سايه کار فرهنگي درست تعريف شود. اين وظيفه نيز برعهده صدا و سيما، مهمتر از آن آموزش و پرورش، فرهنگ عمومي، مساجد، علما، مطبوعات و رسانه هاست همه اينها باورهاي عمومي را زياد مي کنند.

منتقدان دولت معمولا در دو حوزه اعتراضات و انتقادات خود را مطرح مي کنند يکي در مباحث سياسي و ديگري در مباحث فرهنگي، فکر مي کنيد چرا تا اين اندازه فرهنگ مهم شده است؟ آيا اتفاق خاصي افتاده که فرهنگ تا اين اندازه براي همه طيف ها مهم شده است ، اين همه توجه به فرهنگ چرا در دولت آقاي روحاني شکل گرفت؟


ما در جامعه از ديرباز با دو تفکر مواجهه بوديم. يک تفکر مبني بر اين بود که مسايل فرهنگي را بايد به زور به ملت تحميل کرد. بايد با زور و استفاده از گشت ارشاد، بگير و ببند، محدوديت ها، برخوردهاي توام با خشونت، ايجاد رعب و وحشت، فضايي ايجاد کرد که افراد جرات نکنند غير از آنچه که حکومت در نظر گرفته رفتار کنند. در واقع اين خشونت، زور و فضاسازي، عمدتا از طريق حکومت اعمال مي شد که بخشي از آن با فشارهاي حکومتي و بخشي نيز توسط گروه هايي از جامعه حزب اللهي و موتورسواران و.... و بخشي نيز توسط خود مردم انجام شود و نتيجه اين شود که مردم يکديگر را در خيابان مورد ضرب و شتم قرار دهند. اين سه لايه در ديد اين گروه وجود دارد که هدف آنها نيز ايجاد رعب، وحشت و ترس در اقشار مختلف جامعه است. آنان اعتقاد دارند اگر مرده را هم به حال خودش بگذاريد کفن خود را پاره مي کند. آنها همچنين معتقدند مردم به مثابه خمير هستند و حکومت مي تواند آنرا به هر شکلي که مي خواهد درآورد.


جريان دومي نيز وجود دارد که معتقد است خيلي از مسايل به دولت و حکومت ارتباطي ندارد. دولت و حکومت يک سري وظايف اداري دارد که بايد انجام دهد و در اين بين هم مردم خودشان تکليف سرنوشت خود را مي دانند، جريان ليبراليسم معتقد است به حکومت ربطي ندارد مردم چه مي کنند. البته در دولت فعلي اين جريان فکري وجود ندارد اما رگه هايي از آن در برخي از افراد در دوردست هاي بعد از انقلاب وجود داشت.


اما جريان سومي هم هست که معتقد است وظيفه حکومت و دولت اسلامي، بسترسازي درست، ايجاد مقدمات درست، و فراهم کردن شرايطي است که مردم به بهشت بروند! مردم بايد به سعادت برسند، مردم بايد امنيت پيدا کنند، مردم بايد اشتغال،و آرامش پيدا کنند و بنده درست خدا باشند. رسيدن به اين اهداف نه با زور و نه با بي تفاوتي که با يک احساس مسووليت و ايجاد و فراهم کردن بسترهاي مناسب ايجاد مي شود. بايد شرايطي فراهم شود تا ضمن حل شدن مشکلات دنيايي مردم، اين امکان نيز براي آنها فراهم شود تا به سعادت خود نيز فکر کنند. اينجا هيچ زوري نيست. بلکه يک حرکت درست و حساب شده است بدون اينکه هيچ زوري باشد. 


دولتمردان در چنين شرايطي به اين فکر مي کنند که چه کنند تا مردم براي ثانيه، ساعت، روز، ماه و سال هاي زندگي خود برنامه داشته باشند برنامه اي که مزرعه آبادي بشود و اين مزرعه مقدمه صعود به سعادت اخروي گردد.


براي رسيدن به سعادت زندگي مردم، حرکت در مسايل عمراني، آباداني، فراهم کردن تسهيلات زندگي مرتب و منظم توام با آرامش ، و در نهايت ترويج معنويت در جامعه ، ترويج اخلاقيات در جامعه است. به چنين جايگاهي قطعا از طريق ترس و ارعاب نمي توان دست پيدا کرد، بلکه بايد با همت دولتمردان به اين هدف رسيد.


چقدر پاسخگويي شفاف مسوولان در بهبود شرايط موثر مي افتد؟

گفته مي شود وقتي علما و حاکمان يک ملت فاسد شوند آن ملت هم فاسد مي شود. اگر علما و مسوولان و مديران يک ملت صالح شدند ملت هم صالح مي شود. بنابراين وقتي دولت هاي مختلف انقلاب را که از زمان نخست وزيري ميرحسين موسوي تا رياست جمهوري آقاي روحاني است از نظر بگذرانيم مي بينيم وقتي دولتمردان تنها به دنبال منافع ، سود و مباحث مالي خود رفتند طوريکه تنها اطرافيان خود را در مجموعه مديريتي و غيرمديريتي پذيرفتند و هيچکس هم از مناسبات و روابط آنها اطلاعي نداشت فقط تصور بي اطلاعي مردم را با خود داشتند، مردم نشان دادند که متوجه موضوع هستند.  عملکرد دولت ها و تاثيري که مي گذراند براي مردم اهميت دارد، نه فقط حرف ها و سخناني که عملي ندارد.

زمانيکه يک وزير و يک مسوول دنبال کار خلاف باشد خود به خود زيرمجموعه اش نيز دنبال مناسبات خلاف مي رود. عده اي مي گويند به ما ربطي ندارد در حاليکه اتفاقا اين مساله به همه مربوط مي شود. هدف در زندگي رسيدن به خداست و بخشي از آن نيز تشکيل حکومت است و شعار همه حکومت ها هم اين است که مي خواهند جامعه را به سعادت برسانند. انسان انتخابگري آزاد است و بستر اين انتخاب نيز حکومت ها هستند که با ايجاد زمينه ها و بسترهاي مناسب و حرکت صالحانه و درست و با به کارگماردن مردان صالح مسير رسيدن به سعادت دنيا و سپس بهشت را براي مردم خود فراهم کنند.


در حوزه فرهنگ، عملکرد آقاي روحاني چقدر شبيه به آقاي احمدي نژاد است؟ و چقدر به آقاي خاتمي شبيه است؟


در مسايل فرهنگي آقاي روحاني هيچ شباهتي به آقاي احمدي نژاد ندارد. خدا نکند چنين شباهتي وجود داشته باشد.. همانطور که در اقتصاد، بايد مقاوم سازي داشته باشيم بايد در بخش فرهنگ نيز يک حالت خودکفايي دروني، خوداتکايي، خودباوري دروني و خودنگه داري دروني - در اسلام ما از آن به تقوا ياد مي کنيم-  وجود داشته باشد و اين ويژگي و شباهت عملکرد آقايان روحاني و خاتمي است. البته اين به آن معنا نيست که بايد از برون غافل باشيم، دولت ها وظايف بسترسازي دارند. آقاي روحاني در استفاده از نيروهاي اصولگرا شايد نمره بهتري نسبت به آقاي خاتمي دارد.

در بحث رسانه اي عملکرد آقاي روحاني را چطور ارزيابي مي کنيد؟


در بحث رسانه اي ما هنوز استراتژي مشخصي در جمهوري اسلامي نداريم. تکليف ما با رسانه و موضوع رسانه مشخص نشده است.  همانطور که تکليف ما در مورد احزاب در حوزه سياسي مشخص نيست. هنوز نمي دانيم که بايد از آن نگه داري کنيم، حذفش کنيم يا تقويتشان کنيم؟ به خاطر همين هم در انقلابي که آوازه و اهداف بلندش به گوش دنيا رسيده است، با داشتن رهبر و ملتي بي نظير، هنوز به بحث رسانه و حتي به بحث افکار عمومي چندان نپرداخته ايم.


 تاکيد مي کنم؛ هنوز تکليف ما با رسانه مشخص نيست. مثلا در جايي مثل ژاپن آنقدر افکار و وجدان عمومي قوي است که يک مسوول با يک اشتباه از ملتش عذرخواهي مي کند و استعفا مي دهد. حتي در مرحله خشن تر، خودکشي مي کند زيرا معتقد است که به ملتش خيانت کرده است! استراتژي توجه به افکار عمومي و به تبع آن رسانه در ايران گنگ است. اين مساله تنها شامل روزنامه و خبرگزاري ها نيست بلکه تلويزيون را نيز دربر مي گيرد. اينکه تلويزيون چقدر موفق است با توجه به اينکه رقيبي ندارد به نظر من از عدم توجه ما و استراتژي ما به بحث رسانه نشات مي گيرد و ما به خاطر همين متناسب با اندام و قد و قواره جمهوري اسلامي، رسانه نداريم. قد و قواره جمهوري اسلامي حداقل داشتن 10 روزنامه بالاي 10ميليون تيراژ، داشتن رسانه هاي فراملي و فرامنطقه اي است تا بتواند در دنيا حرفي براي گفتن داشته باشد. در حاليکه روزنامه هاي ما در شرايط فعلي تيراژشان به يک ميليون هم نمي رسد.

چقدر رسانه ها تاثيرگذارند؟

مردم دنبال اين نيستند تا اثر و ايده خود، و حتي جهت گيري فکري شان را از رسانه بگيرند. ما کاملا شکست خورده ايم. حتما بايد تجديدنظر صورت بگيرد تا ببينيم جايگاه رسانه کجاست؟ اگر کسي لياقت و شايستگي رسانه داري را ندارد بايد بتوانيم اين مسووليت را از وي بگيريم. بايد کساني را پيدا کنيم تا اينکار را انجام دهند. براي مثال کشوري مثل عربستان که به تحجر معروف است و زنان در آن کشور اجازه رانندگي ندارند، تا چه برسد به اينکه نماينده مجلس شوند اما در بخش رسانه، روزنامه الشرق الاوسط را در انگلستان منتشر مي کند که براي عربستان است روزنامه بين المللي اثر گذار است. روزنامه هاي داخلي عربستان نيز خيلي پرتيراژند.


شبکه NBC ، العربيه و .... هم خيلي فعال و پرمخاطب هستند. معلوم مي شود کشوري که خيلي متحجر است به بحث رسانه بسيار اهميت مي دهد. در پاکستان روزنامه جُنگ 8 ميليون تيراژ دارد. در دنيا رسانه جزو مسايل جاافتاده است. ولي در ايران در ميدان اجرا زمينه ها فراهم نيست.


در بحث رسانه ها چقدر امانت داري در جذب مخاطب و اعتماد مردم نقش ايفا مي کند؟


در رسانه هاي کشور، قالب رسانه ها رعايت امانت داري را مي کنند. اما اين اواخر رسانه هاي ايجاد شدند که کارشان رسما تهمت زدن است. قبلا يک روزنامه بود و همه هم مي دانستند که صبح بايد صفحه 2 آن روزنامه را ورق بزنند تا ببينند به چه کساني تهمت زده، و چه کساني را جاسوس و فاسد خطاب کرده است. بقيه روزنامه ها به اين سمت و سو نمي رفتند. اما اخيرا خبرگزاري ها و سايت هاي بي رمقي ايجاد شده که تنها کارشان دروغ گفتن و تهمت زدن است. 

از اوايل آغاز به کار دولت يازدهم، چندين مورد خبر را خودم پيگيري کردم که وجود نداشت اما آن دروغ را به يک وزير، وکيل و مدير نسبت دادند که از صفر تا صدش دروغ بود. اين فاجعه است و کساني که اثرگذارند بايد تذکر بدهند. البته هرکس مي تواند نظر و تحليل خودش را داشته باشد در هر طيفي که باشد مثلا اصولگرا، اصلاح طلب، ميانه رو، اعتدال گرا و.... ولي دروغ و تهمت چيزي است که حتي در دين ما هم نسبت به آن توصيه شده ايم. اينکه بياييم و در برابر عموم مردم آبروي يک نفر را ببريم و تهمت بزنيم گناهي نابخشودني است.


آقاي جنتي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي را چطور وزيري مي دانيد؟ با توجه به اينکه آقاي جنتي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در شرايط متفاوتي عهده دار مسووليت وزارت فرهنگ شد و به نظر مي رسد شخصيت متفاوتي از وزراي قبلي اين وزارتخانه اي که همه طيفي در مورد آن اظهارنظر مي کنند، دارد.


شناخت من پيش تر و قبل از اينکه وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي تعيين شود از آقاي جنتي بسيار کلي بود. اما با عهده دار شدن اين مسووليت، و در اين يک سال گذشته جزو وزرايي بود که فوق العاده عالي درخشيد. من به آقاي روحاني، اهالي فرهنگ و هنر و همچنين رسانه انتخاب آقاي جنتي را به عنوان وزير فرهنگ تبريک مي گويم. ديدگاه و تحمل او در مسايل مختلف فرهنگ و هنر نگاهي متفاوت و والاست. زواياي ظريف نگاهش به هنر، کتاب و مطبوعات فوق العاده است از اين جهت خيلي خرسندم.


اما نکته اي که وجود دارد و حتما آقاي جنتي بايد جزو دستورکارهاي ويژه اش قرار دهد اين است که اولا مراکزي دلسوز، علاقمند و موثر وجود دارند که آقاي جنتي بايد بخشي از انرژي و توان خود را بايد روي آنها بگذارد تا مشکلات، مسايل و تنگناهاي اهالي فرهنگ و هنر را حل کند. وي اما اگر به اين مسايل توجهي نکند و راه خودش را برود قطعا برخوردهايي به وجود مي آيد و جلوي کارش را هم مي گيرند و از سياست هايش جلوگيري مي شود. آقاي جنتي بايد 50 درصد از وقت خود را براي توجيه کردن، دادن تصوير درست، بيان واقعيت ها، ارايه گزارش هاي واقعي با مستندات به گروه هايي که دلسوز هستند بگذارد. بخشي از کارهايش را هم بايد از طريق افکار عمومي و رسانه ها با عموم مردم در ميان بگذارد چون افرادي که مخالف آقاي جنتي هستند دو دسته اند. 


عده اي فوق العاده دلسوز و علاقمند به اسلام و فرهنگ ملت اند اما اطلاعاتي که به آنها مي رسد اطلاعاتي کاناليزه شده است. بولتن هاي خاصي تهيه و به آنها ارايه مي شود. آقاي جنتي بايد وقت اختصاصي بگذارد براي اين گروه و جريان  تا عملکرد او براي آنها روشن شود. اما يک گروهي هم هستند که اصولا مغرض اند چه در بحث سياست خارجي، چه در بحث فرهنگ و....براي آنها بايد وقت به صورت عمومي بگذارد بايد سم پاشي مغرضانه اين افراد را با بيان راهکارها و عملکرد شفاف اين وزارتخانه بي اثر کند. اين توضيحات در راستاي همسو کردن افکار عمومي، دلگرم کردن اهالي فرهنگ و توجيه و رساندن اطلاعات دقيق، مستند و روشن شدن حقيقت بسياري از اعتراضات فعلي را برطرف مي کند. بهرحال معتقدم کار آقاي جنتي خيلي دشوار است.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین