1) ریشه های داخلی آن در ساختار قدرت درون عراق
2) بازیگران بین المللی موثر بر آن
3) بازیگران منطقه ای موثر بر آن
این نوشتار بر آن است تا ضمن مروری اجمالی بر دو موضوع اول، به عنصر سوم یعنی نقش بازیگران منطقه ای دخیل در بحران داعش بپردازد و از دل مباحث مطرح شده ،پیشنهادهایی برای آینده مسائل منطقه خلیج فارس مطرح کند.
الف) ریشه های داخلی:
برای ریشه های داخلی بحران به وجود آمده در عراق دلایل ذیل را می توان بیان کرد:
1- تغییرات سریع درسیستم توزیع قدرت از حزب بعث و نظام توتالیتر به ساختار دموکراسی: از زمان فروپاشی امپراطوری عثمانی تا سال 2003 ساختار قدرت در عراق ابتدا بر اساس سیستم پادشاهی و سپس جمهوری بوده است. جمهوری که در آن روسای جمهور مادام العمر بسان دیکتاتورها بر این کشور حکمرانی کرده اند. بواقع دموکراسی و مدنیت نه تنها میان شهروندان عراقی بلکه در میان نخبگان سیاسی نیز نهادینه نشده بود. از این رو جامعه عراق با سقطو صدام حسین شاهد تغییرات سریع مبانی قدرت در این کشور بوده است.
2- در جامعه عراق حفظ نظم بطور سنتی توسط یک منبع مقتدر غیر قابل منازع توسط حزب بعث و صدام حسین، ارتش و استخبارات عراق تامین می شد و فرد درون کشور مجالی برای عرضه پیدا نمی کردند. پس از سرنگونی صدام و حزب بعث و اشغال عراق، ایالات متحده نقش این قدرت بلامنازع را ایفا می کرد و تامین نسبی امنیت را بر عهده گرفت. پس از کاهش نیروهای آمریکایی و خروج بخش قابل توجهی از آنها از عراق، وظیفه تامین امنیت بر عهده نظام سیاسی عراق افتاد که فاقد آن سطح قدرت برتر بودند و این نبود قدرت فائقه، طمع ناراضیان اهل سنت، بعثی ها و فرماندهان سابق ارتش و عناصر استخبارات عراق از توزیع جدید قدرت در ساختار حکومت عراق مبتنی بر رای مردم را برانگیخت که به دلیل شکست رای های انتخاباتی، از راه های دیگر دست به تامین منافع خود بزنند.
3- ضعف نوری مالکی در ایجاد اتحاد بین محورهای مختلف دارای قدرت در میان شیعیان و نیز اهل تسنن به نحوی که خود را در قدرت سهیم بدانند.
4- اهمال در رسیدگی به طرح های عمرانی و رفاهی مصوب در سه استان مهم و سنی نشین الانبار، نینوا و صلاح الدین
5- عدم تصفیه کامل بعثیان از ارتش و دستگاه های امنیتی ، عدم اشراف نظام اطلاعاتی و ارتش نوری مالکی از کودتای شکل گرفته و آموزش ناکارآمد آنها در طول سالهای اشغال، و مهمتر از همه شکل نیافتن یک قدرت نظامی وفادار به نظام سیاسی جدید (همچون سپاه بدر در یک تشکل نظامی قدرتمند) برای دفاع از استقلال و تمامیت ارضی عراق و نظام سیاسی آن.
6- سیاست های دوگانه اقلیم کردستان عراق در برابر دولت مرکزی از زمان سقوط صدام حسین عملا موجب ایجاد دو قدرت مجزای بغداد و اربیل در این کشور شده بود. تلاش مقامات اربیل برای خودمختاری بیشتر و یا استقلال کامل و افزایش تنش ها میان طرفین پس از فروش نفت این منطقه بدون مداخله حکومت مرکزی زمینه بسط بحران در عراق شده بود.
ب) ریشه های بین الملل
بطور کلی به نظر می رسد منافع قدرت های جهانی اقتضا می کند منطقه خلیج فارس از صلح و ثبات و امنیت پایدار برخوردار نباشد که سه دلیل عمده دارد:
1. خلأ امنیتی که نیاز به حضور قدرت های جهانی را در منطقه توجیه می کند. هر چه این عدم امنیت بیشتر باشد، نیاز بیشتر و در نتیجه وابستگی بیشتر را در پی خواهد داشت. منابع سرشار زیرزمینی نفت و گاز را می توان دلیل تقلای قدرت های جهانی برای حضور فیزیکی در منطقه دانست.
2. فروش اسلحه یکی از پر سودترین تجارت ها با تولید ثروت ماندگار برای قدرت های جهانی می باشد. رقابت ها، چالش ها و مشکلات امنیتی در منطقه، بزرگترین فرصت را برای کارتل های تسلیحاتی قدرت های بزرگ و رسیدن منابع سرشار ثروت را فراهم می آورد.
3. ایجاد امنیت پایدار برای رژیم صهیونیستی
بحران داعش را نیز در همین چارچوب می توان بررسی کرد. لذا شاهد یک دوگانگی متضاد در مواضع اعلامی و اعمالی آمریکا در مورد داعش هستیم. با وجود قانونی و دموکراتیک بودن دولت نوری مالکی، در عمل آمریکا کمک جدی به مالکی برای کنترل بحران داعش نکرد و پس از حدود سه هفته حتی مواضع اعلامی اش نیز در یک تحلیل گفتمانی، نقطه ثقل پیامش از محکوم کردن حرکت داعش، به مواضع عربستان مبنی بر اینکه ظهور داعش به واسطه اشتباهات مالکی است، متمایل شد. گزارش اخیر اسنودن از افشای حمایت آمریکا از داعش نیز دلیلی بر این مدعاست.
پ) نقش بازیگران منطقه ای
مهمترین مسئله در بحران داعش، نقش بازیگران منطقه ای در آن است. عقبه فکری و عقیدتی داعش توسط سلفی گری تغذیه می شود، نهادهای امنیتی و اطلاعاتی عربستان، پشتوانه داعش برای جذب نیرو و حرکت تاکتیکی در عراق هستند. بسیاری از نیروهای داعش در اردن آموزش دیده اند. شبکه های الجزیره و العربیه به نحو هوشمندانه ای به مخاطبان القا می کنند داعش علت نیست بلکه معلول است. نکته مستتر و گاه آشکار در گزارش های این شبکه ها تاکید اغراق آمیز بر اشتباهات مالکی و به نوعی القای این مطلب است که حکومت شیعیان به حقوق دیگر گروه های عراق ظلم کرده و حرکت داعش به نوعی تظلم خواهی اقلیتی است که از طرف شیعیان مورد اجحاف واقع شده.
همانطور که اشاره شد، نوری مالکی اشتباهاتی داشته اما مسئله تاکید بیش از اندازه و گاه اغراق آمیز بر اشتباهات او توسط رسانه های کشورهای عربی منطقه به عنوان عاملی برای مشروع جلوه دادن اقدامات داعش، استفاده می شود. حال آنکه اصولا ریشه بحران داعش در عوامل متعددی است که ضعف مالکی در رده های چندم آن می آید.
از سوی دیگر دلارهای نفتی سرشار عربستان و قطر به عنوان پشتوانه ای محکم در قدرت گیری داعش ایفای نقش می کند.
مسئله اصلی در بحران داعش این است که منطقه ی خلیج فارس و آسیای جنوب غربی در مرحله ی گذار ژئوپلیتیکی قرار دارد.
نکته اصلی مقاله حاضر این است که: داعش حاصل رقابت های بلوغ نیافته ی استراتژیک بین قدرت های منطقه ای است. مانند هر نقطه دیگری در دنیا، کشورها به دنبال تامین منافع ملی در منطقه ی زیستی خود هستند ولی در منطقه ی خلیج فارس این وضعیت، پیچیده شده است. بطور خلاصه دلایل گره پدید آمده از قرار ذیل است:
1. رقابت های ایدئولوژیک در منطقه و رقابت قدرت در منطقه.
2. وجود پول سرشار و بی زحمت حاصل از نفت که سطح مطالبات و درخواست های دولت های فعال منطقه را بالا برده و دست آنها را برای صرف هزینه های گزاف در جهت رسیدن به خواسته های بعضاً جاه طلبانه باز گذاشته است.
3. القای تفکر شیعه هراسی و ایران هراسی بین اعراب توسط گروه های ذی نفوذ.
4. عدم شکل گیری فضای گفتگو بین نخبگان در سه سطح حکومتی، دانشگاهی و دینی در منطقه فضای ذهنی هر سه گروه را از یکدیگر به شدت دور کرده است و انباشت های ذهنی متخاصم را تقویت کرده و روز به روز بر رشد آن می افزاید.
نتیجه گیری:
مسئله ی داعش را می بایست در بطن تنازع بزرگ ژئوپلیتیکی شکل گرفته در منطقه تحلیل و ارزیابی کرد. دیوارهای قطور بی اعتمادی و نیز عطش سیری ناپذیر برخی قدرت های نفتی منطقه برای بسط حوزه نفوذ خود که به طور طبیعی واکنش طرف دیگر را در پی خواهد داشت، در کنار پول هنگفت و بی دغدغه حاصل از نفت، از مهمترین عوامل شکل گیری وضعیت موجود در منطقه از جمله بحران داعش است. اگر وضعیت بر همین منوال پیش برود، اثر وضعی بحران داعش در عراق و سوریه ایجاب می کند قدرت هایی که داعش منافع آنان را تهدید می کند رفته رفته از حالت دفاعی خارج شده و شاهد تسری ناامنی نه فقط در سوریه وعراق بلکه به کشورهای دیگر منطقه باشیم؛که البته این نه مطلوب کشورهای منطقه است و نه به نفع جهان اسلام.
با روند تحولات کنونی مشکل بتوان چشم انداز دلگرم کننده ای را پیش روی دولت ملت های مسلمان جهان متصور شد. بنابراین به نظر می رسد منافع ملی کشورهای منطقه ایجاب می کند ساز و کارهایی برای همکاری با مکانیسم تقسیم منافع از طریق دیپلماتیک جایگزین وزن کشی های میدانی شود.
چالش های بین دولت های منطقه ی آسیای جنوب غربی، عمیق تر از چالش های میان دول اروپایی در سیصد سال گذشته نیست. مدل رسیدن به تفاهم گسترده سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، می تواند از یک همکاری اقتصادی مورد بهره برداری قرار گیرد. بواقع برآوردی از بافت اجتماعی منطقه خاورمیانه نسبت به سایر مناطق جهان نظیر آمریکای لاتین، اتحادیه اروپا و کشورهای آسه آن، حاکی از اشتراک های گسترده تری است که محصول صدها سال زیست این ملت ها در کنار یکدیگر بوده است. البته این بحث نیاز به شکل گیری زیرساخت اولیه تبادل افکار در میان سه سطح نخبگان میان کشورها دارد که این محتاج به یک فرهنگ کلامی قابل فهم برای یکدیگر در پرتو نوعی اعتماد نسبی است.
پیشنهادها
برای رسیدن به این بستر کلامی قابل فهم پیشنهاد می شود:
در پله ی اول گفتگوهای انتقادی غیر رسانه ای در سطوح بالای تصمیم گیری استراتژیک میان کشورها ایجاد شود. شفاف سازی اختلافات و پالایش آنها از سوء تفاهمات حاصل این فعالیت می تواند باشد.
در گام بعدی اختلافات در هیأت های کارشناسی رتبه بندی می شوند و مکانیسم همکاری مبتنی بر تقسیم منافع جایگزین وضع فعلی تنازع می شود. این بستر نیازمند سعه صدر، بخشش و روشنگری، از تبعات ادامه ی روند موجود و محسنات اتخاذ راه حلی جدید در منطقه برای رسیدن به منافع ملی و منطقه ای تک تک کشورهای آسیای جنوب غربی و خلیج فارس است.
لجاجت، عصبیت و منیت و در مقابل خردورزی، اعتدال و منفعت طلبی متعارف از وجوه شخصیتی انسان هاست که سه سطح نخبه ی تصمیم گیر و تاثیرگذار جوامع اسلامی نیز از آن مستثنا نیستند. بنابراین در سایه استمرار گفتگوها و عزم طرفین برای حصول به یک نتیجه متمرکز و مثبت، قسمت دوم وجوه شخصیتی نخبگان امکان تعالی یافته و مبنای تصمیمات صحیح قرار خواهد گرفت که در این صورت نیز امکان اعاده منافع عده کثیری از مردم در سایه ائتلاف فراهم می شود.