آفتابنیوز : آفتاب: 19 آبان 60 سال پیش فاطمی در حالیکه فقط 37 سال داشت شهید شد و رژیم شاه با شتاب بسیار دستور اجرای تیرباران را داد و حتی منتظر درمان بیماری اش نشد.
فاطمی با تجربه همکاری با روزنامه «ستاره»، «دوستی» و همراهی با محمد مسعود مدیر روزنامه «مرد امروز» پس از اخذ دیپلم در اصفهان برای تحصیل عازم فرانسه می شود و پس از نیل به دکترای حقوق سیاسی و همچنین کسب دیپلم روزنامه نگاری سال 1327 به وطن باز می گردد و دوره جدید روزنامه «باختر امروز» را که به عنوان ارگان جبهه ملی شهرت یافت، با نوشتن سرمقاله «خدا- ایران- آزادی» منتشر می کند.
فاطمی از حدود 20 سالگی به کار مطبوعاتی مشغول بود و نخست در روزنامه باختر به صاحب امتیازی برادرش نصرالله سیف پور فاطمی فعالیت می کرد که ابتدا در اصفهان منتشر می شد و سپس به تهران انتقال یافت.
نوشته های فاطمی همگی در حمایت از آزادیخواهان و ملیون و ضددیکتاتوری بود.
بسیاری مقاله شهید فاطمی در شماره3 117 روزنامه باختر امروز (26 مرداد 1332) با تیتر «خائنی که می خواست وطن را به خاک و خون بکشد فرار کرد» دلیل این کینه جویی شاه می دانند که به شهادت وزیر خارجه شجاع دولت مصدق منجر شد.
بسیاری معتقدند که شاه پس از کودتای 28 مرداد و بازگشت به ایران شخصا پیگیر تیرباران فاطمی بود که پس از کودتای 28 مرداد مخفی شده بود.
متن سرمقاله روزنامه نگار و وزیر شهید:
« قرار کودتاچیان با فرزند عاقد قرارداد 1933 [ رضاشاه ] این بود که اگر در خفه کردن صدای ملّت و در نابود کردن حکومت ملّی توفیق پیدا کردند و توانستند بر دست و پای افراد وطن پرست و آزادی خواه زنجیر بگذارند، رادیو تهران در ساعت مقرّر برنامة معمولی خود را شروع نکند تا 'سر دستة خیانتکاران' [شاه] خود را از کلاردشت پس از چند دقیقه با هواپیما به تهران برساند و 'مزد فروش وطن' و 'تجدید عهد اسارت و مرگ استقلال و محو حاکمیت مملکت' را از انگلستان بستاند.... صدای تنفر ده ها هزار مردم تهران که دیروز در بهارستان برضد کودتای خائنانة 'فرزند قرارداد 1933' بلند بود، غریو و شادی که از شنیدن خبر فرار او از جمعیت برخاست نشان داد که ملت ایران در راه به ثمر رسانیدن نهضت مقدس خویش تا چه حد مصمم و ثابت و پایدار است. دکتر مصدق از روز نخست می دانست که فرزند رضاخان هرگز نمی تواند با ملّت هم قدمی کند، می دانست که تمام عناصر ضد ملّی نقشه ها و توطئه های شان را از 'دربار منحوس' می گیرند و آنجا نیز جز لندن کلمة دیگری نمی شناسند. در طول 28 ماه زمامداری خود مصدق، هر روز با این پایگاه استعمار خارجی در کشاکش بود ولی از آنجایی که نمی خواست از کوچکترین شکاف، اجنبی استفاده کند دندان به جگر گذاشت و تمام حوادث گذشته را تحمل کرد و حتّی با علم به اینکه می دانست روز نهم اسفند مستقیماً موجبات قتل او را دربار چیده بود، تنها به این اکتفا کرد که از مجلس هفدهم بخواهد گزارش [هیأت] هشت نفری را [ هیأتی که مرکب از وکلای مجلس برای تعیین حدود وظایف سلطنت در قانون اساسی تشکیل شد.] تصویب کند و همین امر را 'شاه فراری' حمل برضعف ملّت و تقویت جبهة سفارت شمرد و دیدید که تا کجا بی شرمی و وقاحت را اقلیت وابسته به او جلو بردند. دکترمصدق در این جریان شاید گمان می کرد کسانی ممکن است در میان مردم باشند که هنوز به خیانت کاری و سرسپردگی 'شاه فراری' واقف نیستند، او می خواست عامة ملّت از کوچک و بزرگ، در هر صف و هر طبقه هستند، بفهمند که 'این جوان' تا چه پایه برای 'محو و نابودی تمام افتخارات وطن' تلاش می کند. دکترمصدق به قدری در این رویة خود حسن نیت به خرج می داد و اکراه داشت از اینکه قسمتی از اوقات گران بهای مملکت را به یک مشکل دیگر صرف کند که روشن و آشکار (فراری بغداد) دست به کار کودتا شد. هیچ فراموش نمی کنم آن اوقاتی را که 'فراری بغداد' به عنوان مسافرت و سرکشی به خوزستان می رفت. من یکشب در روزنامه های درباری برنامة پذیرایی مسافرت را خواندم و دیدم مثل اینکه فاتحی وارد 'سرزمین مسخر شده اش' می شود.
بعد از جلسة دولت پیش دکترمصدق رفتم و نظریات خود را در این خصوص بیان کردم و اضافه نمودم که این خوزستان سرزمینی است که پدر این 'آقا' برای شصت سال دیگر در سال 1339 به انگلیس ها فروخت و بر اثر مبارزات و فداکاری های متوالی مردم و همچنین مقابله با کارشکنی های مدام و شبانه روزی دربار از صورت دوک نشین انگلیس بیرون آمده است حالا ایشان به چه عنوان می خواهند به خوزستان بروند، با کدام قیافه به روی مردمی که در راه وصول به آمال ملّی شان این همه سنگ اندازی کرده است نگاه می کند؟
دکترمصدق که نمی تواند باور کند کسی ممکن است به وطنش 'خیانت' کند، اگر چه آن را مکرّر شنیده باشد، دکتر مصدق که در راه پیشرفت مقاصد ملّت عزیز خود حاضر به قبول هر گونه خفت و دشنام شده و بر احساسات شخصی خود همیشه غلبه می کند روی مصلحت اندیشی ای مختلف که همیشه جلو چشم دوربین اوست، آن شب به شدت تمام به من جواب داد و شاید در طول این مدت که افتخار خدمت گزاری در کنار او را دارم، اولین دفعه ای بود که دکترمصدق با آن تندی با من حرف زد. مطلب دیگری به حرف های گذشته ام نیفزودم فقط وقتی از اطاق بیرون می رفتم، اضافه کردم که اگر 'این جوان' از سفر 'خوزستان فروش رفتة پدرش' برگشت، رویة مداخله در امور را دنبال خواهد کرد و 'تملّق و یاوه گویی افکار مالیخولیایی' را در دماغ او قوت بیشتری خواهد داد. نخست وزیر نمی توانست قبول کند که در مقابل صمیمیت و صداقت او و همکارانش 'فراری بغداد' از تحریکات و توطئه چینی دست برنخواهد داشت و تا پای هستی و استقلال وطن ما نشسته است. به هر حال امروز مملکت در برابر وضعیت موجود قرار دارد. مردم در قطعنامة میتینگ با شکوه بی سابقة دیروز تهران خواستار شده اند که وظایف 'فراری بغداد' به یک شورای موقتی واگذار شود. خدای بزرگ ایران خواسته است که ملّت ما پس از قرن ها محرومیت و ناکامی امروز که فرصت به دست آورده در راه سعادت و ترّقی کامیاب شود، هر کس با این خواستة او از در جنگ درآید مقهور و شکست خورده و منکوب می شود. وظیفة امروز مردم سنگین تر از همیشه است، به هیچکس، به هیچ دستة سیاسی نباید فرصت سوء استفاده از 'جهاد' خود را بدهند زیرا هرگز نباید فراموش کنند که همة این مبارزات برضد نفوذ اجنبی است و اجنبی برای ما هر کسی است که خارج ایران باشد.»