کد خبر: ۲۷۳۳۹
تاریخ انتشار : ۰۳ آذر ۱۳۸۴ - ۱۳:۳۲
ایران ، چین و روسیه

بلوک جدید قدرت شکل می گیرد

آفتاب‌‌نیوز : در چنین شرایطی نگاهی واقع گرایانه به منشاء بروز اختلافات میان سه ضلع مثلث ایران – آمریکا و سه کشور اروپایی و نیز مسیر پرونده هسته ای ایران و فراز و نشیب های مذاکرات می تواند در برداشتی واقعی از «حقیقت» موجود مؤثر باشد.

ایران و آمریکا: بذرهای اختلاف
ابعاد سیاسی پرونده هسته ای ایران،‌ که مباحث فنی را تحت الشعاع خود قرار داده است عملا ناشی از اختلافات و کینه توزی های دیرینه ای است که اکنون دهه هاست فضای رابطه میان تهران و واشنگتن را متشنج کرده است. ایالات متحده در یک سوی این معادله ایران را همواره متهم به حمایت از گروه های افراطی و گاه تروریست – به زعم مقامات آمریکایی – کرده و در هر ناآرامی یا فاجعه ای که منافع واشنگتن را هدف قرار می دهد به دنبال ردپایی از تهران می گردد. ایران نیز در دیگر سوی این معادله ایالات متحده را متهم به دخالت در امور داخلی خود، ‌حمایت از گروه های تروریست معارض و تهدید منافع ملی کشور به صورت های گوناگون می کند. 

روابط میان دو کشور،‌ اما گاه به صورتی غیرمنتظره بهبود یافته است، هر چند عمر بهبود شرایط چندان طولانی نبوده است. پس از فاجعه تروریستی 11 سپتامبر، ایران در جریان جنگ افغانستان و سقوط رژیم قرون وسطایی طالبان،‌ سیاست هماهنگی با آمریکا را اتخاذ کرد. رژیم طالبان با توجه به سابقه خصومت با ایران – و قتل دیپلمات های ایرانی – از عمده ترین تهدیداتی محسوب می شد که متوجه امنیت ملی ایران شده بود. تمایل ایران به سرنگونی طالبان و روی کار آمدن دولتی مردمی و منبعث از خواست ملت افغانستان – که به دلیل پیوندهای تاریخی، سیاسی و فرهنگی مشترک با ایران می توانست منافع کشور را تضمین کند – با خواست آمریکا برای نابودسازی القاعده و حامیان آن، در چنین شرایطی بر یکدیگر منطبق شد. این انطباق آن چنان آشکار بود که رسانه های غربی در موارد متعددی از هماهنگی های صورت گرفته میان دو کشور خبر دادند. حضور فعال ایران در اجلاس «بن» و تلاش برای بازگرداندن ثبات به «افغانستان پس از طالبان» هم عملا با خرسندی کاخ سفید همراه بود چنان که آنان را واداشت در موارد متعدد از «نقش مثبت و حیاتی ایران» تجلیل کنند. 

در چنین شرایطی بود که در رویدادی تاریخی – ولو نمادین – کالین پاول وزیر خارجه وقت ایالات متحده به استقبال کمال خرازی شتافته و در مقر سازمان ملل با وی دست می دهد. حرکت نمادین دو سیاستمدار – در آن زمان با امید بهبود روابط میان طرفین، از سوی کارشناسان سیاسی مورد استقبال قرار گرفت. 

این امیدواری اما چندان دیر نپایید. 29 ژانویه 2002 روزی است که در تاریخ روابط دو کشور از اهمیت بسزایی برخوردار است. جورج بوش، رئیس جمهوری ایالات متحده در نطقی که حتی وزیر خارجه وی هم از مفاد آن اطلاعی نداشت!، ایران و «متحدین تروریستش» را در «محوری اهریمنی» قرار داد که صلح و ثبات جهان را مورد تهدید قرار می دهند. تنها دو روز بعد، نوبت به کاندولیزا رایس، مشاور امنیت ملی وقت آمریکا رسید تا با تعابیری چون «حمایت مستقیم ایران از تروریسیم جهانی و منطقه ای و تلاش این کشور برای دستیابی به تسلیحات کشتار جمعی، مقاصد و نیات خیری را که در تهران در روزهای پس از وقوع فجیع ترین حمله تروریستی تاریخ جهان از خود نشان داده است، بی اثر می سازد»،‌ رویکرد خصمانه بوش را تکمیل کرده و تمامی امیدهایی را که سخنرانی خاتمی خطاب به شهروندان آمریکایی و اظهار تمایل او به فرو ریختن دیوار بلند بی اعتمادی،‌ اقرار مادلین آلبرایت وزیر خارجه دولت کلینتون به دست داشتن آمریکا در کودتا علیه دولت مردمی مصدق و دخالت در امور داخلی ایران و پوزش خواهی از آن، پیام کلینتون پس از مسابقه فوتبال میان ایران و آمریکا در جام جهانی 1998 و خوش بینی او مبنی بر نتیجه بخش بودن «تعقیب نیات خیر»، دیدار نمادین پاول و خرازی و ده ها مورد دیگر، ایجاد کرده بودند نقش بر آب سازد. 

ایرانی ها دلایل بسیار زیادی برای نفرت از آمریکا دارند، دلایلی که در طول تاریخ از کودتای آمریکایی علیه دولت مصدق گرفته تا حمایت از دولت شاه مخلوع یکی پس از دیگری باعث شده اند تا کاخ سفید به عنوان مانعی اصلی در برابر تحقق خواست ایرانیان تلقی شود.

 این احساس نفرت پس از پیروزی انقلاب اسلامی تشدید شده است. حمایت بی دریغ دولت آمریکا از گروه های ضد انقلاب و همزمان صدور مجوز ورود شاه مخلوع به خاک آمریکا برای درمان بیماری سرطان و تلاش برای ساقط سازی دولت انقلابی، باعث شد تا جوانان و دانشجویان ایرانی در 13 آبان 1358، سفارت آمریکا در تهران – یا به تعبیر انقلابیون «لانه جاسوسی» - را تسخیر کرده و با گروگان گرفتن 53 آمریکایی حاضر به مدت 444 روز پیامی واضح و آشکار را برای سران کاخ سفید ارسال کنند: ایران توانایی درهم شکست ابهت آمریکا را دارد. 

با قدرت گیری انقلابیون ایران و تثبیت پایه های انقلاب مردمی،‌کشورهای منطقه از تکرار تجربه موفق قیام مردم و تحقق خواست آنان به هراس افتادند. حاصل چنین هراسی،‌ تجاوز عراق بعثی به ایران بود. عراق چه پیش از آغاز جنگ و چه در دوران تهاجم به خاک ایران انبوه کمک های اقتصادی، اطلاعاتی و نظامی را از ایالات متحده دریافت می کرد. حجم این کمک ها در جریان جنگ تحمیل شده از سوی عراق آن چنان قابل توجه بود که ایرانیان رژیم بعث حاکم بر عراق را دست نشانده آمریکا تلقی کرده و تجاوز عراق را ناشی از خواست آمریکا برای نابودی انقلاب تعبیر می کردند. 
صدام حسین، دیکتاتور حاکم بر عراق، در چنین شرایطی با اتکا به کمک های غرب، در اقدامی غیرانسانی انبوه تسلیحات شیمیایی و بیولوژیک را علیه ایران به کار گرفت. ده ها هزار تن از جوانان ایران در چنین نبرد نابرابری جان باختند و ده ها هزار تن دیگر آثار جنایات صدام را هم چنان با خود دارند. ایران بدین ترتیب به اعتراف مجامع بین المللی، پس از ژاپن، دومین کشوری است که بیشترین صدمات و تلفات ناشی از تسلیحات کشتار جمعی را متحمل شده است. 

تجاوز هشت ساله عراق به ایران هر چند برای دیکتاتور عراق و غرب دستاوردی در برنداشت و با مقاومت جوانان ایرانی، ‌نقشه های آنان ناکام ماند اما به افزایش نفرت و کین شهروندان ایران نسبت به آمریکا منتهی شد. سرنگون سازی هواپیمای مسافربری ایران و قتل عام مسافران غیرنظامی آن، در این میانه باز هم آتش نفرت از کاخ سفید و سران آن را شعله‌ورتر کرد، آتشی که هم چنان علیرغم گذشت بیش از یک دهه در درون شهروندان ایرانی شعله ور باقی مانده است.

اتهامات تکراری
وزارت خارجه آمریکا در گزارش سال 2001 خود که تحت عنوان «الگوهای تروریسم جهانی» منتشر شد از ایران چنین یاد می کند: «فعال ترین دولت حامی تروریسم». 

آمریکایی ها مدت های مدیدی است که ایران را به حمایت از گروه های تروریستی متهم می کنند. این گروه های تروریستی با تعریف خاص و منحصر به فرد آمریکایی ها شامل گروه های مبارزی چون حزب الله لبنان، جهاد اسلامی و حماس می شود.
نیویورک تایمز همزمان با انتشار این گزارش از سوی وزارت خارجه آمریکا نوشت: مقامات آمریکا معتقدند که حمایت 18 ساله ایران از حزب الله لبنان و صرف ده ها میلیون دلار برای تهیه تجهیزات نظامی این گروه باعث تداوم فعالیت های حزب الله شده است. از سوی دیگر این گروه و عملکرد آن اکنون از سوی تهران به عنوان مدلی تلقی می شود که می توان آن را با موفقیت در کرانه غربی و نوار غزه هم تکرار کرد. استراتژی ایران در وهله نخست تبدیل کرانه غربی به لبنانی دیگر است. 

ایران در واکنش به این اتهامات،‌هر نوع حمایت نظامی و یا حتی اقتصادی و به صورت عام دخالت یا حمایت از اقدامات تروریستی را به شدت انکار می کند. از سوی دیگر تهران در پاسخ به اتهامات غرب همواره بر این نکته تأکید می کند که میان حمایت از تروریسم و تروریست ها وحمایت معنوی از گروه هایی که در برابر اشغال سرزمین خود مقاومت می کنند، باید تفاوتی جدی قایل شد. 

اتهامات آمریکا علیه ایران اما تنها محدود به این موارد نشده است. واشنگتن اکنون ناتوان از مقابله با حملات گروه های ناراضی و بقایای بعثیون و نیز تروریست هایی چون اعضای گروه زرقاوی، ‌بهترین راه برای توجیه ناتوانی خود را متوجه کردن اتهامات به سوی تهران می بیند. اتهاماتی که مقامات دولت عراق بارها بر کذب بودن آن تأکید کرده اند، اما در هجمه تبلیغاتی واشنگتن علیه تهران ظاهرا جایی برای منطق وجود ندارد. بدین ترتیب دخالت ایران در ناآرامی های عراق جدیدترین اتهامی است که متوجه تهران می شود. آمریکایی ها بیش از این نیز در جریان ناآرامی های افغانستان سعی داشتند انگشت اتهام خود را متوجه ایران کنند، اما عملا با توجه به آرامش حاکم بر گروه های نزدیک به ایران این اتهامات چندان مورد توجه قرار نگرفت. اکنون نیز با توجه به وضعیت حاکم بر عراق و استقرار دولت شیعی که از روابط مناسبی با تهران برخوردار است و هم چنین ماهیت حملات صورت گرفته – که عمدتا از سوی گروه های ناراضی سنی طراحی و اجرا شده و به قتل عام شیعیان می انجامد - به نظر نمی رسد این اتهامات مورد قبول کارشناسان قرار گرفته باشد. 

کارکرد این هجوم تبلیغاتی را در چنین شرایطی باید تنها در فضاسازی علیه ایران جستجو کرد، فضاسازی که گاه با ادعاهای مضحکی چون حضور ابومصعب زرقاوی و یا فرزندان بن لادن در تهران همراه می شود!

پرونده هسته ای؛ آخرین آوردگاه
روزهای میانی بهمن 81، آژانس بین المللی انرژی اتمی،‌ تحت تاثیر تلاش ها و القائات ایالات متحده،‌بررسی پرونده فعالیت های هسته ای ایران را آغاز کرد. ایالات متحده مدت ها پیش از آغاز این روند فضاسازی لازم را برای القای این موضوع که برنامه های هسته ای صلح آمیز ایران، در واقع پوششی برای دسترسی به تسلیحات هسته ای است،‌انجام داده بود. ایالات متحده همزمان با تلاش برای اعمال فشار بر ایران، در عمل خود را در دو جبهه دچار مشکل می بینید: 

1) با توجه به افزایش سرسام آور بهای نفت در بازارهای جهانی، ایران به عنوان یکی از صادر کنندگان اصلی نفت، می تواند با اقدامات خود باعث افزایش بها و ضربه به اقتصاد جهانی شود. اغلب کشورهای جهان، ‌به ویژه کشورهای غربی که واردکنندگان عمده نفت هستند،‌ این خطر را احساس کرده و با توجه به رکود اقتصادی حاکم بر اروپا، خواهان تحمل چنین ضربه هولناکی به اقتصاد خود نیستند. هر نوع برخورد غیرمعقول با ایران، به باور اکثر کارشناسان نفتی می تواند بهای نفت را به مرز یکصد دلار (به ازای هر بشکه) برساند. تصور چنین رویدادی هم برای ربودن خواب از چشمان سیاستمداران غربی کافی است. 

2) صدور هر نوع قطعنامه‌ای در شورای امنیت نیازمند موافقت 5 عضو دایمی این شورا است. در میان این پنج عضو، روسیه و چین قطعا تمایلی به اقدام علیه ایران ندارند.

مثلث ژئواستراتژیک
حضور گسترده نظامی ایالات متحده در سرتاسر جهان، نه تنها به تثبیت موقعیت این کشور نیانجامیده است بلکه در عمل باعث نزدیکی بیشتر دولت های مخالف امریکا به یکدیگر شده است. بارزترین نتیجه این حضور نظامی و نیز سیاست خارجی تهاجمی امریکا شکل گیری مثلث ایران، روسیه و چین است. این ائتلاف نه تنها باعث تقویت اقتصاد سه کشور می شود بلکه در نهایت می تواند به عنوان ابزاری جدی برای مقابله با غلبه نظامی امریکا به کار گرفته شود. 

علایق مشترک میان سه کشور بسیار فراتر از آن چیزی است که در وهله نخست ممکن است به نظر آید. این سه کشور که از لحاظ جغرافیایی همسایه محسوب می شوند علاوه بر اختلافات دیرین سیاسی با امریکا دارای عرصه های مشترک برای همکاری اقتصادی هستند. 

روسیه در این میان با توجه به دارا بودن تسلیحات و فن آوری پیشرفته ـ که مورد نیاز دو کشور است ـ راس اصلی مثلث تلقی می شود. روابط میان این سه کشور در عمل بیش از آنکه حاصل توافقی میان سیاستمداران باشد، نتیجه طبیعی رابطه عرضه و تقاضا است. 

پکن با توجه به افزایش سر سام آور نیاز خود به انرژی، علاقه ویژ‌ه‌ای به گسترش روابط با تهران دارد. میزان نفت خام وارداتی چین، تنها در 8 ماهه نخست سال جاری میلادی بیش از 40 درصد نسبت به سال گذشته افزایش داشته است. تحلیلگران بازار انرژی به این باورند که در صورت تداوم روند فعلی ـ صرف نظر از احتمال تشدید آن ـ ذخایر نفتی درون مرزی چین ظرف 14 سال آینده به صورت کامل مصرف خواهند شد و این کشور تبدیل به وارد کننده صرف انرژی می شود. 

ایران نیز به نوبه خود وارد کننده بزرگ مصنوعات چینی، همانند رایانه، لوازم خانگی و خودرو است. واشنگتن پست در تحلیلی که به بررسی روابط میان ایران و چین اختصاص یافته است، در نهایت این روابط را بدین صورت خلاصه می کنند:« دو کشور مکمل یکدیگر هستند. چینی ها صنعت دارند و ایرانی ها منابع انرژی.» 

افزایش واردات میان ایران و چین در عمل میزان تاثیر گذاری احتمالی تحریم های امریکا را به شدت تقلیل خواهد داد.
در چنین شرایطی چین می تواند به عنوان تامین کننده نیازهای ایران، در بسیاری از موارد، کاستی های احتمالی ناشی از تحریم های امریکا را بر طرف کند. 

چین در سال گذشته تبدیل به بزرگترین وارد کننده نفت ایران شد. قرار داد یکصد میلیارد دلاری میان دو کشور که از سوی بسیاری « قرار داد قرن» تلقی شد، به همراه احتمال انعقاد قراردادی دیگر به ارزشی بیش از یکصد میلیارد دلار، نشانگر میزان ادغام منافع دو کشور در یکدیگر است. چین به موجب قراردادی که با ایران منعقد کرده است ظرف مدت 25 سال 110 میلیون تن گاز مایع طبیعی از ایران خریداری خواهد کرد. قرار داد دیگری نیز در این میان برای خرید 250 میلیون تن دیگر گاز طبیعی و روزانه 150 هزار بشکه نفت از ایران ظرف مدت 25 سال منعقد شده است. 

گذشته از این قرار دادهای کلان، چین سرمایه گذاری کلانی در بخش اکتشاف و استخراج نفت و تاسیسات گاز طبیعی و پتروشیمی ایران صورت داده است. پکن در واقع هم اکنون با چنین حضور قابل توجهی در بخش انرژی ایران، به وضوح قانون فرامرزی امریکا( یا قانون موسوم به تحریم ایران ـ لیبی) را به تمسخر گرفته است. 

به موجب این قانون شرکت هایی که در بخش انرژی ایران یا لیبی بیش از 20 میلیون دلار سرمایه گذاری کنند با مجازات مواجه می شوند. بدیهی است که سیاستمداران چینی و حتی صاحبان صنایع این کشور اهمیتی به چنین قوانینی نمی دهند.
روابط روسیه و ایران عمدتا از اواسط دهه 1980 رو به افزایش گذاشت. روسیه در این دوران به عنوان فراهم آورنده فن آوری لازم برای شکل گیری مراکز تسلیحاتی ایران محسوب می شد. ایران که تجربه جنگ هشت ساله با عراق و معضلات دستیابی به جنگ افزارها را ـ با توجه به تحریم تسلیحاتی ـ تجربه کرده بود، برنامه های دفاعی خود را بر اساس رسیدن به خود کفایی تمرکز کرده بود. روسیه از اواسط دهه 80 به عنوان منبع تامین تجهیزات نظامی، انتقال دانش فنی و در مواردی تعمیر و نگاهداری تجهیزات و تاسیسات نظامی ایران محسوب می شد. 

روس ها نیز همانند همتایان چینی خود چندان اهمیتی به قوانین سیاستمداران کاخ سفید نمی دهند. در شرایطی که به موجب قانون ممانعت از دستیابی ایران به تسلیحات پیشرفته یا(INPA) که در سال 2000 به تصویب کنگره امریکا رسیده است، کشورهایی که به ایران در دستیابی به تسلیحات کشتار جمعی و یا سیستم های موشکی کمک کنند، با مجازات مواجه خواهند شد، روسیه ترجیح می دهد تا مشارکت پر سود نظامی خود با ایران را ادامه دهد ولو به قیمت ناراضی شدن امریکایی ها. 

در زمستان سال گذشته، همزمان با امضای قرارداد تامین سوخت هسته ای نیروگاه بوشهر، مقامات روسی در میان خشم و نا باوری واشنگتن آمادگی خود را برای احداث 6 راکتور هسته ای و 20 نیروگاه هسته ای دیگر اعلام کردند. 

روس ها برای جلب رضایت امریکاییها و یا در واقع ممانعت از دلخوری بیشتر آنها تنها به ذکر این نکته اکتفا کرده اند که برای رفع نگرانی واشنگتن سوخت مصرف شده را به کشور خود باز می گردانند. امریکا بارها ابراز نگرانی کرده است که ایران با استفاده از سوخت مصرف شده می تواند به پلوتونیوم قابل استفاده در تسلیحات هسته ای دست یابد. 

در ورای توسعه روابط اقتصادی و تجاری و حتی سرمایه گذاری های مشترک، این ائتلاف مثلث گونه باعث نزدیکی اهداف سه کشور در عرصه سیاست خارجی شده است. ایران و چین در عمل از سیاست روسیه در قبال جدایی طلبان چچن حمایت کرده و همزمان روسیه و ایران از سیاست چین در قبال تایوان و مخالفت با استقلال آن دفاع می کنند. هر دو موضوع، با مخالفت امریکا و غرب مواجه است. 

با توجه به اشتراکات فراوان سیاسی و اقتصادی، هنگامی که بحث پرونده هسته ای ایران مطرح می شود، حمایت روسیه و چین از موضع ایران نباید تعجب برانگیز باشد. 

مسکو بارها اعلام کرده است که به هیچ وجه از ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت حمایت نخواهد کرد. پکن نیز در اعلام مخالفت خود با هر نوع برخورد با برنامه های هسته ای ایران در چارچوبی به غیر از مقررات آژانس هرگز تردیدی روا نداشته است. مخالفت این دو کشور با ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت، زمانی اهمیت بیشتری می یابد که به حق وتوی این دو عضو دایم شورای امنیت توجه کنیم. 

چین و روسیه قطعا حتی در صورت ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت نیز با هر اقدامی که منافع عظیم اقتصادی و سیاسی آنها را تحت تاثیر قرار دهد، مخالفت خواهند کرد. 

گذشته از منافع اقتصادی، چین و روسیه در عرصه سیاست خارجی هرگز منافع خود را در همراهی با غرب نجسته و حتی در نقطه مقابل ترجیح می دهند در مقابل جاه طلبی های غرب قد علم کنند. 


کاخ سفید بر دوراهی
سیاستمداران نئومحافظه کار امریکایی شاید هنگامی که هجوم تبلیغاتی خود علیه ایران را آغاز کردند، هرگز تصور نمی کردند که با چنین اوضاع پیچیده ای روبرو شوند. 

شروع هجوم تبلیغاتی امریکا به ایران با پیشروی سریع آمریکا در عراق همراه بود. بوش پس از گذر از دروازه های بغداد، شاید در خیال خود از توهم گشودن دروازه های تهران لذت می برد. گذر زمان اما لذت زودگذر تصرف عراق را تبدیل به کابوسی کرده است که این روزها بیش از هر چیز رئیس جمهور محافظه کار امریکایی را آزار می دهد. افزایش تلفات نظامیان امریکا در عراق، آن چنان بر شهروندان مقدور امریکایی گران آمده است که جورج بوش پدر در بدترین وضعیت محبوبیت قرار گرفته است. محبوبیت بوش در میان شهروندان امریکایی اکنون ماه ها است که به پایین تر از 50 درصد سقوط کرده است، مرزی که بیل کلینتون در اوج رسوایی جنسی اش از آن سقوط نکرد! 

دو راهی که اکنون بوش و نئومحافظه کاران امریکایی بر سر آن قرار گرفته اند، انتخاب تعامل دیپماتیک با تهران و یا تلاش برای وخیم تر کردن شرایط و طی مسیری است که در نهایت می تواند به رویارویی طرفین منجر شود. انتخاب هر یک از این دو راه مزایا و معایب خاص خود را دارد. 

دولتمردان امریکایی اگر تعامل دیپلماتیک با تهران را انتخاب کرده و در واقع اجازه دهند تا پرونده هسته ای ایران فارغ از جنجال های سیاسی، از لحاظ فنی مورد بحث و بررسی قرار گرفته و همزمان از اعمال فشار بر شورای حکام خودداری کنند با تبعاتی چنین روبرو خواهند شد: 

1- واگذاری ابتکار عمل در عرصه جهانی به نهادهای بین المللی، امری که با توجه به سیاست یکجانبه گرای کاخ سفید و نیز نقشی که سران کاخ سفید به عنوان پلیس جهان و یا به عبارت صریح تر« نجات دهنده» و « آزادگر» برای خود قایل هستند، در تضاد خواهد بود. 

2- به رسمیت شناختن مشروعیت جمهوری اسلامی به عنوان نظامی بر‌آمده از رای مردمی، این امر با توجه به رویکرد سیاست خارجی واشنگتن در قبال تهران، عملا گامی جدی به عقب محسوب می شود. به عبارت دیگر به مشروعیت شناختن جمهوری اسلامی به معنای باز پس گیری تمامی اقدامات و سیاست های خصمانه در ربع قرن اخیر محسوب می شود. 

3- تثبیت نقش ایران به عنوان قدرتی منطقه ای و امکان ایجاد محور شیعی تهران ـ بغداد. افزایش نقش تهران در منطقه هر چند غیر قابل اجتناب به نظر می رسد، اما در نهایت با توجه به الگویی که ایران از مقاومت در برابر امریکا ارائه میدهد، به سرعت می تواند فراگیر شده و به تغییراتی جدی در منطقه بیانجامد، تغییراتی که با توجه به فضای عمومی در اغلب کشورهای عرب و نارضایتی جامعه از سرسپردگی حکام عرب به واشنگتن، به سرعت از بطن جامعه پاگرفته و صحنه سیاسی را متاثر از خود خواهد کرد. 

4- تقویت محور ایران ـ روسیه ـ چین. این محور هر چند هرگز از نگاه محافظه کاران امریکایی« اهریمنی» تلقی نشده است، اما در نهایت با توجه به ظرفیت اقتصادی و نظامی خود می تواند به عنوان قطبی جدید، فضای تک قطبی کنونی را متاثر از حضور خود کند. به عبارت دیگر در شرایطی که اروپا به دلایل متعدد نتوانسته است تبدیل به بدیل اتحاد جماهیر شوروی در عرصه جهانی شود این مثلث می تواند نقش قطب مخالف را در برابر ایالات متحده ایفا کند. 

از سوی دیگر هرنوع تلاش احتمالی برای برخورد غیر دیپلماتیک با ایران می تواند به عواقب زیر بیانجامد: 

1- بالا رفتن و جهش سرسام آور قیمت نفت. در شرایطی که عراق هنوز به بازار نفت نپیوسته و همزمان وقوع حملات متعدد تروریستی و احتمال تکرار آن در مناطق نفتی عربستان و سایر کشورهای عرب نفت خیز منطقه هم چنان وجود دارد، هر نوع برخورد با ایران، شوکی جدی به بازار نفت امریکا وارد می‌کند. طوفان کاترینا که مناطق جنوبی امریکا را درهم نوردید با توجه به تمرکز غالب پالایشگاه‌ها و مراکز ذخیره نفت در این بخش، خسارات قابل توجهی را به ایالات متحده وارد ساخت. 

امریکا اکنون بیش از هر زمان دیگری به نفت نیازمند است. از سوی دیگر حضور غول‌های گرسنه انرژی چون چین و هند نیز باعث افزایش تقاضا نسبت به عرضه شده است. در این شرایط فشار بر ایران، بلافاصله بازار نفت منتقل شده و باعث خواهد شد تا اقتصاد در حال رکود و بیمار اروپا بیش از پیش دچار ضربه شود. بدیهی است اروپا تمایلی به دست و پنجه نرم کردن با معضلات اقتصادی دیگر را ندارند. 

2- امریکا به صورت معمول ترجیح می‌دهد از کنار موضوعاتی که موجب رویارویی مستقیم با چین و روسیه می شود عبور کند. برخورد با ایران به دلیل عمق روابط میان تهران و این دو کشور صاحب وتو در شورای امنیت، قطعا باعث تیره شدن روابط میان طرفین می شود. از سوی دیگر امریکایی‌ها حتی در صورتی که احتمال برخورد با وتوی و یا روسیه را بدهند، ترجیح خواهند داد تا از ارجاع پرونده به شورای امنیت خودداری کنند. 

در دو دهه گذشته هیچ قطعنامه ارائه شده از سوی امریکا در شورای امنیت با وتو مواجه نشده است، بنابراین طبیعی است که کاخ سفید هم‌چنان تمایل به تداوم این وضعیت داشته باشد.
3- آژانس‌های امنیتی غرب و سازمان سیا بر این باورند که ایران در صورت هر گونه مواجهه با اقدامی غیر دیپلماتیک، از عوامل خوددر عراق، فلسطین، لبنان و افغانستان برای حمله به منافع امریکا استفاده خواهدکرد. کاخ سفید اگر به تحلیل کارشناسان امنیتی خود باور داشته باشد (هر چند این تحلیل‌ها عموما بر پایه ادعاهای واهی و اتهامات بی اساس شکل می گیرند)، با توجه به شرایط نا مساعد افغانستان دولت و فشار افکار عمومی امریکا در اثر افزایش تلفات نظامیان این کشور از یک سو و تلاش برای به ثمر رساندن طرح صلح خاورمیانه از سوی دیگر، تمایلی با رویارویی و به آزمون گذاشتند توانایی‌های ایران نداشته باشد.
4- توانایی‌های دفاعی ایران که به رغم کارشناسان غربی دارای قوی‌ترین نیروی دفاعی منطقه است از یک سو گستردگی نیروهای امریکا، که در نقاط مختلف درگیر شده‌اند، از سوی دیگر، می تواند هر نوع برخورد نظامی با تهران را تبدیل به کابوس آمریکایی کند، کابوسی که نمایی کوچک از آن در عراق مشاهده شده است. 

5- هر نوع ناامنی در ایران با توجه به موقعیت استراتژیک کشور،‌باعث ایجاد ناامنی و آشوب در سرتاسر منطقه خواهد شد. بدین ترتیب کشورهایی چون افغانستان،‌ پاکستان، ترکمنستان،‌ عراق،‌ ترکیه و ... نیز که متحدان آمریکا محسوب می شوند،‌ از ناآرامی های احتمالی ایران به شدت متاثر خواهند شد. 

6- شکل گیری مثلث تهران، پکن و مسکو و از هم اکنون باعث سرگیجه مقامات کاخ سفید شده است، تأکید آمریکا بر تداوم سیاست خارجی یکجانبه گرای فعلی خود باعث رانده شدن کشورهای دیگر به این سمت و سو و شکل گیری بلوک قدرتی دیگر در برابر آمریکا خواهد شد. بدین ترتیب می توان انتظار داشت که در شرایط فعلی با توجه به ناتوانی اتحادیه اروپا در عرض اندام در قبال آمریکا، حضور این بلوک قدرت بتواند جهان را از شکل یک قطبی خارج کند. 

در چنین شرایطی به نظر می رسد ایالات متحده درگیر بازی باخت – باخت شده است. گذر از اتهامات متعدد علیه ایران و در نهایت عقب نشینی از مواضع خصمانه سابق، که پیش شرط تعامل دیپلماتیک محسوب می شود، اقتدار آمریکا را در اذهان جهانیان فرو خواهد ریخت. 

از سوی دیگر کوبیدن بر طبل های تعارض و مخاصمه با تهران هم تبعات ناخوشایند بسیاری را متوجه این کشور خواهد کرد، تبعاتی که بوش و بیش از او جمهوری خواهان در سال های پایانی ریاست جمهوری خود با توجه به روند هم چنان نزولی محبوبیت سیاست ها و سیاستمداران کاخ سفید هرگز خواهان آن نیستند.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پربحث ترین عناوین
پرطرفدار ترین عناوین