صادق زیباکلام، استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل سیاسی و بینالملل در مطلبی اختصاصی به بیان خاطرات خود از دوران دانشجویی، اعتراضات دانشجویی، خاطراتش از 16 آذر بعد از انقلاب و بسیاری از نکات جذاب و خواندنی دیگر پرداخته است که در ادامه متن کامل این یادداشت میآید:
دوران دانشجویی من متاسفانه داخل ایران نبوده و در خارج از کشور تحصیل کردهام. خانوادهام وقتی من 17 یا 18 سالم بود، مرا به کشور اتریش برای تحصیل فرستادند، 7 الی 8 ماه در اتریش بودم و بعد به انگلستان رفتم. لیسانس و فوق لیسانسم را قبل از انقلاب در همان انگلستان گرفتم. اما مدرک دکترا را بعد از انقلاب. در سالهای بعد از انقلاب یعنی در دهه 1360 که من برگشته بودم انگلستان برای دکترا باید خدمتتون عرض کنم که با اینکه تعداد دانشجویان ایرانی کم نبود و در مناسبتهای مختلف مثل دهه فجر، راهپیمایی روز قدس یا 22 بهمن کاملا شرکت می کردند اما در سالروز 16 آذر هیچ خبری نبود.
سالهای قبل از انقلاب
در رابطه با آن سالها باید عرض کنم که این روز بیشتر یک بهانهای بود برای تشکلهای مختلف مخالف رژیم شاه، که بتوانند مخالفت خود را هرچه باشکوهتر نشان دهند. در اواسط دهه 40 که به اروپا رفته بودم انجمنهای اسلامی فعال نبودند یا اصلا هنوز به وجود نیامده بودند و بیشتر کنفدراسیون که تشکیل شده بود از انجمنهای دانشجویان ایرانی در شهرهای مختلف اروپا و آمریکا فعال بودند. خیلی خوب به یاد دارم که در آن سالها مراسم 16 آذر در هر کجا که دانشجویان ایرانی تعدادشان قابل توجه بود بسیار بزرگ و باشکوه برگزار میشد. به صورتی که 2 الی 3 روز مراسم 16 آذر برگزار میشد و خیلی هم جذاب و باشکوه بود. در مراسمی که برگزار میشد سخنرانیهای متعددی صورت میگرفت مخصوصاً رهبران جبهه ملی و حزب توده سخنرانیهای خوبی میکردند. در مراسم شعرخوانی میشد، به صورتی که اشعار شعرایی که در زندان بودند یا کشته شده بودند خوانده میشد و همچنین در اتریش هم به یاد دارم که تئاتر و نمایشنامهخوانی برای 16 آذر ترتیب داده میشد که بیشتر تئاترهای سیاسی برگزار میشد.
در انگلستان البته تشکلهای دانشجویی کنفدراسیون و انجمنهای اسلامی مانند اتریش قوی و فعال عمل نمیکردند و تعداد دانشجویان ایرانی و فعال هم در آنجا به نسبت اتریش خیلی کمتر بود.
ما سعی میکردیم از 16 آذر نهایت بهرهبرداری را علیه رژیم شاه انجام بدهیم. سعی میکردیم دانشجویان جدید و غیر ایرانی را با 16 آذر و ماهیت پلیسی و دیکتاتوری رژیم شاه آشنا کنیم. لذا با این وجود میتوان گفت 16 آذر بهانه ای بود برای اینکه آتش مبارزه علیه رژیم شاه خاموش نشود و به همین دلیل همه گروههای سیاسی دست به دست هم میدادند تا مراسم با شکوه و تاثیرگذار برگزار شود.
البته به غیر از مراسم 16 آذر ما سعی میکردیم از مناسبتهای دیگر هم استفاده کنیم، مناسبتهایی چون 30 تیر، سالگرد کودتای 28 مرداد، سالگرد انقلاب مشروطه و غیره اما گل سر سبد همه این روزها و مناسبتها مراسم 16 آذر بودکه نهایت بهرهبرداری را از این روز سعی میکردیم ببریم و از جان و دل برای این مراسم وقت و انرژی میگذاشتیم.
فعالیتهایی غیر از کار سیاسی
من خودم جدا از فعالیتهای سیاسی، در نمایشنامهخوانی و شعرخوانی هم شرکت میکردم. سعی میکردیم در مراسم 16 آذر افرادی را دعوت کنیم که از افراد برجسته اپوزیسیون در خارج از کشور بودند. حتی سعی میکردیم غذا هم تهیه کنیم و در تلاش بودیم که درآمد هم برای کنفدراسیون تهیه کنیم به این صورت که غذا میپختیم و در مراسم مبلغی را برای شام از افرادی که دعوت شده بودند میگرفتیم و بعضاً به عنوان همت عالی بود که ایده خوبی بود برای کمک مالی به کنفدراسیون.
در زمان تظاهرات علیه شاه در ایران نبودم متاسفانه در مراسم های 16 آذر و تظاهرات علیه رژیم شاه من در ایران نبودم اما اولین باری که 16 آذر را تجربه کردم سال 1353 در زندان قصر بود و در این روز به یاد دارم که فشار امنیتی هم در زندان خیلی بالا بود، ولی با این وجود زندانیان با هم توافق کرده بودند راس ساعت 9.30 صبح لحظه تیراندازی به دانشجویان دانشکده فنی به یاد سه شهید کشته شده 1 دقیقه سکوت کنند.
وقتی من از زندان آزاد شدم به من اجازه کار دادند و در دانشکده فنی استخدام شدم. اولین بار 16 آذر را به صورت زنده در سال 1355 دیدم. تقریبا همه دانشجویان اعتصاب کرده بودند و همه کلاسها تعطیل شده بود. از صبح زود گارد ضد شورش وارد دانشگاه شده بود و خیابان های اطراف دانشگاه پر از گاردیها و پلیس ضد شورش بود. چندینبار دانشجویان که شعار دادند پلیس حمله میکرد و دانشجویان بداخل دانشکدهها فرار می کردند. سال بعد 16 آذر خیلی حساستر شده بود و باعث شد که رژیم در سال 56 کل دانشگاه را تعطیل کند،از دو روز قبل دانشگاه را تعطیل کرد تا فکر کنم17 یا 18 آذر ماه.
چهار استادی که برای شهیدان فاتحه خواندند
یکی از زیباترین و به یاد ماندنی ترین صحنه هایی که من در رابطه با 16 آذر
دیدم قبل از انقلاب بود یعنی سال 1356. در 17 یا 18 آذر آن سال بعد از
تعطیلی دانشگاه پلیس فقط می گذاشت اساتید و کارمندان وارد دانشگاه شوند.
وقتی خواستم وارد دانشگاه شوم دیدم که گارد دم در دانشگاه تجمع کرده است و
چند نفری هم جلوی مسجد دانشگاه ایستاده اند و به یاد آن سه دانشجوی شهید
فاتحه میخوانند. البته این را هم بگویم که در سال 56 فضا نسبتاً بازتر شده
بود.
آن چند نفری که ایستاده بودند و فاتحه می خوانند چهار تن از استادان دانشگاه تهران بودند که من هنوز هم آنها را به یاد دارم، دکتر محمد ملکی استاد دامپزشکی، دکتر ناصر پاکدامن استاد اقتصاد، خانم دکتر سیما کوبان استاد هنرها و اقای دکتر ترابعلی براتعلی استاد دانشکده علوم که از رهبران جبهه ملی بود. دکتر محمد ملکی با حکم مرحوم مهندس بازرگان اولین رئیس دانشگاه بعد از انقلاب شد و دکتر براتعلی هم به عنوان معاون پژوهشی دانشگاه مشغول به کار شدند. آن زمان من این اساتید را نمی شناختم اما بعدها متوجه شدم که جملگی آنها از رهبران سازمان ملی دانشگاهیان هستند. خانم سیما کوبان و اقای ناصر پاکدامن تمایلات مارکسیستی داشتند اما دکتر ملکی یک اسلام گرای واقعی بود و به شدت طرفدار امام خمینی (ره) و مرحوم شریعتی بود.
سازمان ملی دانشگاهیان یکسال قبل از انقلاب توسط برخی از اساتید دانشگاههای پلی تکنیک، شریف و تهران تشکیل شده بود و به نوعی اعضای این گروه جزو اساتید ناراضی بودند و به نظرم بسیار جای تقدیر داشت که در فضای آن سالها این جسارت را به خرج داده بودند تا این کار را بمناسبت بزرگداشت 16 آذر انجام دهند.
زندگی من خلاصه شده بود در درس و فعالیت سیاسی
از نظر وضعیت درسی من بسیار شرایط خوبی داشتم و برای درس خواندن وقت می گذاشتم. درس خواندن در انگلستان سخت بود منتهی اگر کسی می توانست در این امر موفق شود خیلی خوب می توانست بقیه دانشجویان و دیگر ایرانیان را تحت تاثیر خود قرار دهد و به نوعی آنها را جذب کند. من تعمدا از طریق درس سعی می کردم بچه های دیگر را جذب فعالیت های سیاسی علیه رژیم شاه کنم. من تفریحی که بقیه دانشجویان هم سن خودم در آن زمان داشتند، نداشتم چرا که زندگی من خلاصه شده بود در درس و فعالیت سیاسی. من تفریح به معنای واقعی کلمه نداشتم یا درس می خواندم یا فعالیت سیاسی می کردم. به خاطر فعالیت های سیاسی که داشتم وقتی به ایران بازگشتم در سال 1353 دستگیر شدم و تا سال 1355 در زندان بودم، زمانی که آزاد شدم ساواک اجازه نداد که دیگر به خارج از کشور برگردم و دکترایم را به اتمام برسانم اما به واسطه سیاست حقوق بشر کارتر که بالطبع در ایران هم باعث بوجود آمدن تغییرات سیاسی شده بود، مسئولین امنیتی بهم اجازه این را دادند که در ایران بتوانم کار کنم.
مسئولین نگاه مثبتی به 16 آذر ندارند
در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی نگاه انقلابیون و مسئولین انقلاب و همچنین روسای دانشگاه ها، نسبت به 16 آذر اصلا نگاه مثبتی نبود. سه دانشجویی که در حادثه 16 آذر شهید شده بودند هر سه نفر آنها جزو دانشجویان اسلامی نبودند بلکه از جبهه ملی و حزب توده بودند. اکثر دانشجویانی که آن زمان علیه رژیم شاه مبارزه می کردند اکثراً چپ مارکسیستی یا طرفدار جبهه ملی و دکتر مصدق بودند. از اوایل دهه 40 بود که جریانهای اسلامی بتدریج در دانشگاهها ظهور پیدا کردند.
بنابراین در سالهای نخست انقلاب در سالهای 58، 59، 60 و 61 و حتی تا اواسط دهه 1370 از مراسم 16 آذر خبری نبود. خاطرهای که از بزرگداشت مراسم 16 اذر به یاد دارم برمیگردد به سال 61، در آن زمان من مدیرکل روابط بینالملل دانشگاه تهران و مسئول روابط عمومی بودم. بمناسبت سالروز 16 آذر یک اعلامیه از طرف دانشگاه تهران صادر کردم و بعنوان روابط عمومی دانشگاه دادم به روزنامهها و همه آنها هم آن را در صفحه اولشان کار کردند. وقتی این اعلامیه منتشر شد، شورای مدیریتی دانشگاه که بنده را به این سمت منصوب کرده بود مرا احضار کرد و به شدت به خاطر بیانیه ای که منتشر شده بود، من را سرزنش و توبیخ کردند و من از این نوع برخورد خیلی شگفتزده شده بودم، چراکه معتقد بودم 16 آذر آبرو و حیثیت جنبش دانشجویی است و به همین دلیل همانجا استعفا دادم و گفتم نمی توانم با شورایی کار کنم که حاضر نیست برای 16 آذر که نماد جنبش دانشجویی است بیانیه بدهد.
اما استعفای من را نپذیرفتند و گفتند که برای بیانیه دادن در مورد 16 آذر باید اجازه میگرفتم. اما حرف اساسیشان این بود که اساسا 16 آذر چه ربطی به نهضت اسلامی دارد؟
نگاهی که امروز به 16 آذر هست، یادگار دوم خرداد و دوران اصلاحات
حرفشان در اساس درست بود. میگفتند که 16 آذر و آن سه دانشجو ربطی به نهضت اسلامی نداشتند و نمیشود ما بزرگداشت برای جریانهای غیراسلامی برگزار کنیم. البته از این بابت حق با شورا بود چون نه بزرگنیا، نه شریعت رضوی و نه قندچی اسلامگرا نبودند. عرض کردم در آن مقطع انجمنهای اسلامی یا اساساً جریانات اسلامگرا بوجود نیامده بودند و عمده مخالفین رژیم شاه طرفداران مصدق و جبهه ملی یا طرفداران حزب توده بودند. آن سه شهید 16 آذر هم از بچههای چپ و مصدقی بودند. مسئولین کشور در آن مقطع سرگرم رویارویی با هم طرفداران حزب توده بودند هم با طرفداران جبهه ملی و مرحوم دکتر مصدق. حتی یکی از اعضاء مدیریت دانشگاه گفت که دانشگاه باید رسماً اعلامیه بدهد و از مردم عذرخواهی کند. اما از بعد دوم خرداد نگاه به 16 آذر تغییر کرد و فضایی باز شد که بشود مراسمی برای یادآوری آن روز در دانشگاهها برگزار کرد. من معتقدم نگاهی که امروز به 16 آذر هست، یادگار دوم خرداد و دوران اصلاحات است.
اصولگرایان سعی کردهاند 16 آذر را مصادره کنند
در سالهای اخیر اصولگرایان سعی کردهاند 16 آذر را مصادره کنند چراکه میتوانند به خوبی بر روی 16 آذر مانور دهند و بگویند که این جریان، جریانی ضد آمریکایی و ضد استکباری بوده است و قصد این را دارند که از این موضوع بهرهبرداری سیاسی به نفع خودشان بکنند. یعنی 16 آذر شده یک مستمسکی یک ابزاری برای پیش بردن گفتمان آمریکاستیزی. برای اصولگرایان 16 آذر فینفسه و بعنوان بخشی از جنبش دانشجویی ایران ارزشی ندارد بلکه اهمیت و کارکردش بیشتر برای بهرهبرداری سیاسی و استفاده ابزاری جهت آمریکاستیزی است.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبت است در جریده عالم دوام ما
باور کنید سؤال خیلی سختی است. از یکطرف دلم میخواهد بهشان بگویم درس بخوانند و زندگی دانشجویی کنند. یعنی همان کارهایی که دانشجویان هندی، ژاپنی، مالزیایی، برزیلی، آمریکایی، انگلیسی و چه میدانم دانشجویان دیگر میکنند. از دوران دانشجوییشان لذت ببرند چون واقعاً یکی از بهترین و شیرینترین دوران زندگی دوران دانشجویی است و هیچ وقت هم دیگه تکرار نمیشود. در عین حال و به واسطه یکسری شرایط تاریخی از 1313 که سنگ بناء دانشگاه را رضاشاه گذاشت تا به امروز دانشگاههای ما وشخص تر گفته باشم دانشجویان ما یک بقول جامعهشناسان کار ویژه یا وظیفه دیگری هم بجز درس خواندن بر دوششان بوده. وظیفه یا رسالتی که باعث میشود من و شما بعد از گذشت 60 سال از 16 آذر همچنان در مورد آن حرف بزنیم آن را بزرگ و عزیز و گرامی بداریم و به روان پاک آن سه شهید یا به قول مرحوم دکتر شریعتی آن سه آذر اهورایی درود بفرستیم.