آفتابنیوز : آفتاب: به گزارش خبرآنلاین، متن کامل نامه این مرد 53 ساله که به گفته خودش 3 کلاس سواد دارد بدین شرح است:
دکتر جان سلام
گفتم مطمئنا شما جواب نمی دهید خودم دست به کار شدم البته اهل محل هم یاری کردند تا از حافظهمان خوب استفاده کنیم.
ملیحه دخترم 4 ساله که عقد کرده، با بدبختی وامی جور کردم برای جهیزیه که یهو دلار سه برابر شد و با آن وام فقط میتونم یخچال بخرم و یک تشک خوشخواب.
مرتضی پسرم هم از سال 89 دنبال کاره. فوق لیسانس برق دارد و هیچ جا کار گیرش نمی آید. می خواستم لیزینگی برایش پراید بخرم که یهویی شد 22 میلیون. شکر خدا الان چند ماهی هست می رود سر کار. روی پراید اصغر آقا سوپری در آژانس سرهنگ مختاری تو محله نارمک کار می کنه. درآمدش زیاد نیست ولی خب از بیکاری بهتره.
نیره سادات دختر باجناقم هم دنبال کار می گردد. 5 سال است واحد تولیدی شوهرش به خاک سیاه نشسته و ورشکسته شدن. تازگی ها سبزی می خرد و توی خانه با مادرش پاک می کند و خرد می کند.
آقا مهدی سبزی فروش از محل رفت. روش نمی شد تو چشم مردم نگاه کنه. پیارسال که یه دفعه همه چی 4برابر شد، سیروس پسرش واسه اینکه بتونه بره خارج، میره تو کار مواد. اولش فقط توزیع میکرده اما بعد خودشم معتاد شده و برای اعتیادش دزدی می کرده...خلاصه رفت بنده خدا از این محل.
راستی محمدحسن پسر آقا جلال هم سلام رساند گفت به دکتر بگو بالاخره معوقات مارو دادن. میگفت نزدیک دو سال بوده که حقوق شان را نمی دادند و میگفتند بودجه نمی رسد. گفت بگویم که حاج مرتضی اصلانی از همین بی پولی سکته کرد و مرد.
پری خانم بود همسر مرحوم اکبرنیا. هنوز گوشه خیابان توی چادر زندگی می کند. یادتان هست که سال 89 خانه 60 متری اش را فروخت که مسکن مهر بنویسد و بعد پولش نرسید و نشد و یکدفعه زمین و ملک کشید بالا و نتوانست حتی جایی را رهن کند و حالا گوشه خیابان تک و تنها زندگی میکند. دختر و پسرش هم او را ول کردند.
دختر حاج خانم بهاری هم پارسال خودکشی کرد اینقدر که دنبال کار گشت تا کمک حال پدرش باشد و بتواند به خواستگارش بله بگوید...نشد!
راستی فرهاد پسر کربلایی احمد هم دو سالی هست که فوت کرده. هموفیلی بود و گفتند دارو نداریم و تحریم هستیم و باید چند میلیون تومان پول بدهی و ... بچه تلف شد. خود کربلایی هم می گویند بعد از فوت پسرش سکته کرده و دیگر نمی تواند حرکت کند. خدا به داد مادرش برسد.
آقارحیم بازنشسته بیمه هم می گوید بنویس از خاوری و مه آفرید و زنجانی و مرتضوی و م.ر و...میگوید بنویس از تحریم و تحقیر و کلاس های درس مذاکره. میگوید بنویس از بنزین و آلودگی هوا و مکتب ایرانی. میگوید بنویس که دخترهای حاج یوسف بعد از ورشکستگی دامداری و سکته پدرشون چیکاره شدن و سر از کجاها که در نیاوردن.
مش کاظم نانوا هم سلام رساند و گفت هرچی میکشیم از همون کاغذپاره ها میکشیم که کمر ملتو خم کرد تازه هیچ جاشون هم پاره نشد از بس قطعنامه دادن و تحریم کردن.
فریده دختر دکترسعیدی هم کلی حرفهای قلمبه سلمبه زد که نفهمیدم و دادم این چند خط رو خودش بنویسه، دختر خوبیه و تازه امسال رفته پیش دانشگاهی. از پسر مهندس شجاعی هم خوشش میاد ولی اون طفلی سرباز فراریه و چندباری دیدم از تنهایی و بیکاری توی پارک سیگار میکشیده. این چند خط رو این دختر نوشته:
دکتر جان سلام. همانطور که خرداد 92 و در بحبوحه فساد و تبعیض و دروغ و رمالی و تحقیر بین المللی و کاهش بی سابقه ارزش پول ملی و بیکاری و اعتیاد و طلاق و فرار از خانه و دین فروشی و رواج بی عفتی و ....مهمترین مساله ما انتخابات ریاست جمهوری شد حالا هم در کوران دلواپسی و سنگ اندازی عاشقان پاکترین دولت تاریخ که هر روز آژیر فسادش از یک بام به صدا در می آید، مهمترین مساله ما انتخابات مجلس است؛ «مردم» حرف شما را فهمیده اند و دلواپس ها خودشان را زده اند به کوچه مردم داری!
راستی جعفر مکانیک میگفت حتما بنویس که شارژ دو هزارتومانی موبایل سال 84 دوهزار تومن بود و سال 92 هم همون دوهزار تومن! گفت اینطوری نامه را بامزه تمام کن و برسان به دکتر.