آفتابنیوز : آفتاب: بيش از صد سال از تجربه بازي سياسي مدرن با تولد مشروطه و احزاب سياسي در ايران ميگذرد اما با نيم نگاهي به فرازو فرودهاي اين يك قرن، كمتر كسي است كه به اين نكته اعتراف نكند كه تحزب و بازي حزبي در ايران نتوانسته نهادينه شود. روشنفكران و جامعهشناسان علل و عوامل متفاوتي را براي سقوط رفتار جمعي و تشكيلاتي نام بردهاند، دلايلي كه يك سر آن علاقه ايرانيان به «تفرد» و «گريز آنان از تجميع» است و يك سوي ديگر آن فشار و سنگاندازي حاكمان.
دكترابراهيم يزدي، دبيركل نهضت آزادي در گفتوگو با «اعتماد» ريشههاي عدم رشد احزاب در جامعه ايراني را مورد ارزيابي قرار داده است. ابراهيم يزدي معتقد است كه «درون جنبش اسلامي، دو جريان اساسي فكري سنت گرايي و روشنفكري ديني هم قابل تشخيص و تميز هستند و گروهها و احزاب سياسي اسلامي هنگامي دوام و بقا پيدا ميكنند كه به يكي از اين دو جريان وابسته باشند.»
چه علل و عواملي موجب ميشود تا احزاب و جريانهاي سياسي پشتوانه مردمي خود را از دست بدهند؟
احزاب سياسي از جمله تشكلهاي سياسي گروهي هستند كه جنبشهاي سياسي، فكري و اقتصادي جامعه را نمايندگي ميكنند. به عبارت ديگر احزاب سياسي يكي از تشكلهاي گروهي در مجموعه جنبشهاي اجتماعي هستند كه در طول جنبشها قرار ميگيرند نه در عرض آنها. احزاب سياسي هنگامي پايدار ميمانند كه بر حسب ويژگيهاي عقيدتي- سياسي كه دارند، به يك جنبش گستردهتر پيوند خورده باشند. به عنوان مثال، نهضت آزادي ايران با سابقه تقريبا٥٠ساله. يكي از عوامل مهم بقاي آن در اين است كه اولا به جنبش بزرگتري در ايران كه جنبش براي آزادي و مردمسالاري و استقلال و ثانيا به جنبش روشنفكري ديني ايران تعلق دارد و آن را نمايندگي ميكند. اما جنبش براي آزادي و استقلال سابقهيي يك صدساله در ايران دارد و در فرازهاي مختلف، نظير انقلاب مشروطه، ملي شدن نفت و انقلاب اسلامي بروز كرده است.
جنبش روشنفكري ديني نيز خود بخشي از جنبش اسلامي است كه آن هم سابقه يك صدساله در ايران دارد و در هر مرحله يا فرازي از تاريخ ويژگي خاصي داشته است. نظير جنبش بيداري مسلمانان، احياي ديني، جنبش اصلاحگري و نظاير اين. در درون اين جنبشهاست كه به اقتضاي شرايط، احزاب، گروهها و سازمانهاي مختلف به وجود آمده و نقش ايفا كرده و رفتهاند. در يك نگاه كلان درون جنبش اسلامي، دو جريان اساسي فكري سنتگرايي و روشنفكري ديني هم قابل تشخيص و تمييز هستند. گروهها و احزاب سياسي اسلامي هنگامي دوام و بقا پيدا ميكنند كه به يكي از اين دو جريان وابسته باشند. پيدايش دو جريان، ريشه در مناسبات فكري- سياسي، فرهنگي و اقتصادي جامعه دارد. بنابراين سازمانهاي وابسته هر يك از اين دو جريان كه شانس بقاي بيشتري دارند، موضوعيت دارند.
اما بقاي احزاب و سازمانها به عوامل ديگري نيز وابسته است. از جمله توانايي حزب در رابطه و پيوند فعاليتهاي خود با مطالبات مردمي است. در درون جنبشهاي اجتماعي، در راستاي تامين نيازهاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي جامعه مسائلي مطرح ميشود. براي پاسخ به هر يك از اين نيازها سازمانهاي ويژه تشكيل ميشود. احزاب سياسي معمولا براساس و محور مطالبات سياسي جامعه به وجود ميآيند. پايداري احزاب به نوع مطالباتي كه مطرح ميكنند بستگي دارد. اگر اين مطالبات با خواستها و منافع اكثريت مردم هماهنگي داشته باشد، رابطه احزاب با مردم پايدار خواهد ماند.
با وجود چشماندازي كه درخصوص پايداري و ناپايداري فعاليت احزاب مطرح ميكنيد اما احزاب سياسي و جريانهاي تاثيرگذار و داراي وزن سياسي كشور در حال حاضر براي آنكه بتوانند از حاشيه نشيني و بن بستي كه به نظر ميرسد، با آن مواجه شدهاند، بيرون بيايند بايد چه تغييراتي را در حوزه نرمافزاري و سختافزاري حزب و سازماني خود داشته باشند؟
اولا من با اين نگرش كه همه احزاب سياسي و جريانهاي تاثيرگذار و داراي وزن سياسي، از جامعه رانده شدهاند و با بن بست روبهرو هستند، موافق نيستم. در رقابتهاي انتخاباتي، اگر حزبي پيروز نشد نبايد آن را معادل بنبست و حاشيهنشيني تلقي كرد. در نظامهاي سياسي مبتني بر انتخابات مردمي، جابهجايي و گردش قدرت از يك دولت به دولت ديگر، از يك حزب يا گروه به حزب يا گروه ديگر امري بسيار رايج است. در سطحي به مراتب بزرگتر اين گردش قدرت، يك قاعده و قانون حاكم بر جامعههاي بشري است.
خداوند در قرآن كريم از آن به عنوان گردش ايام ياد ميكند: «و تلك الايام ندا و لها بين الناس لبعكمالله الذين آمنوا و يتخذ منكم شهدا والله لايحب الظالمين» (آل عمران، ۱۴۰) با اين نگاه قرآني، اين گردش قدرت يك آزمون- بلا- است. با اين نگاه قرآني گروهي كه در انتخابات خود را برنده ميداند، هنگامي ميتواند ادعاي پيروزي كند كه از اين آزمون موفق بيرون آيد. ثانيا عدم موفقيت احزاب و گروههاي سياسي فرصتي است براي بازنگري در نگرشها، مواضع و رفتارهاي آنان. اگر بخواهند صورت مساله را ساده كنند و با فرافكني، علت عدم موفقيت را تماما به گردن گروههاي مخالف خود بيندازند، ترديدي نيست كه از اين تجارب درسي نياموختهاند و مشكل همچنان حل نشده بر جاي ميماند. خوشبختانه همه نيروها در حال بررسي جدي از رويدادها هستند و معتقدم تغييراتي در رفتارها مشاهده ميشود.
با توجه به اينكه قريب صد سال است كه نظام پارلماني و انتخاباتي را تجربه كردهايم اما فعاليتهاي احزاب در ايران نهادينه نشده است و فاصله ميان اوج فعاليتهاي حزبي و سقوط آن در ايران بسيار كوتاه است. به واقع چرا احزابي كه در ايران شكل ميگيرند، توانايي ثبات و استمرار فعاليت را پس از مدتي و به ويژه پس از شكست در رقابتها و انتخاباتها از دست ميدهند؟ آيا ميتوانيم اين امر را به نوع تفكرات شكلدهنده آن حزب متصل كنيم؟
فراز و فرود احزاب ايران يك دسته عوامل عام، متاثر از رسوبات فرهنگي استبدادي گذشته و فضاي سياسي حاكم دارد و نميتوان براي آن يك نوع علت ذكر كرد. براي برخي از احزاب يكي از علل ميتواند نوع تفكرات شكلدهنده آن حزب باشد. اما تعميم اين به تمام احزاب نادرست است.
چه شرايط، الزامات و لوازمي را براي توفيق كار حزبي در ايران ضروري ميدانيد؟
الزامات و لوازم براي توفيق كار حزبي را ميتوان به دو گروه درون حزبي و برون حزبي تقسيم كرد. كار حزبي، علي الاصول يك كار جمعي و گروهي است و موفقيت در آن به رعايت اصول كار جمعي بستگي دارد. دموكراتيك بودن ساختار حقيقي و حقوقي در درون حزب از مهمترين عوامل است. اساسنامه هر حزبي، ساختار حقوقي آن را تعريف ميكند اما رفتار رهبران و فعالان، ساختار حقيقي هر نهاد اجتماعي است. در يك كار گروهي حزبي، رفتار رهبران و فعالان در ادامه كار تاثير بسيار اساسي دارد. اما احزاب علاوه بر اساسنامه يك مرامنامه هم دارند. مباني عقيدتي يك حزب سياسي كه در مرامنامه آن منعكس است و ارتباط آن با فرهنگ ملي، نقش بسيار مهمي در پايداري و دوام و موفقيت حزب دارد. سومين عامل اثرگذار در دوام يك حزب مواضع سياسي- عقيدتي آن حزب است.
احزاب بر اساس مباني فكري- سياسي خود، نسبت به آنچه در جامعه بزرگتر بيرون از حزب ميگذرد موضعگيري ميكنند. اين موضعگيريها تابع شرايط بيروني در جامعه بزرگتر است. به عنوان مثال در جامعهيي كه اختلاف طبقات و فقر و محروميت، عمدهترين دغدغه اكثريت مردم باشد، حزب سياسي نميتواند نسبت به آن بيطرف باشد و اگر رسالت خود را خدمت به مردم ميداند، لاجرم بايد در برابر بيعدالتيها موضع بگيرد و مواضع خود را پيرامون حل و رفع بيعدالتي و اختلاف طبقات بيان كند. اما اگر مشكل اساسي جامعه سلطه بيگانگان بر امور كشور باشد و استقلال كشور، مستقيم يا غيرمستقيم مخدوش شده باشد، طبيعي است كه همين حزب لاجرم اولويت در فعاليتهاي خود را به رفع شر سلطه اجانب اختصاص ميدهد. اما عوامل بيروني براي توفيق فعاليت حزبي بر دو دسته تقسيم ميشوند:
۱- ويژگيهاي فرهنگي و رفتاري جامعه و مناسبات سياسي حاكم بر جامعه و فرهنگ ما ايرانيها بهشدت آلوده به رسوبات استبدادي گذشته است. خلق و خوي استبدادي با كار جمعي و گروهي در تضاد است. در فرهنگ استبدادي مردم مطلق گرا، مطلق خواه و مطلق بين هستند؛ همهچيز سياه سياه يا سفيد سفيد است. در حالي كه در واقعيت بيرون از ذهن انسان، همهچيز نسبي است و وسعت منطقه خاكستري بيش از مناطق سياه مطلق يا سفيد مطلق است. در مطلق خواهي، تسامح و تساهل و سازگاري وجود ندارد و اين نوع خلقيات با كار گروهي در تناقض است. در فرهنگ استبدادي، تملق و چاپلوسي از يك طرف و افترا و بدگويي از طرف ديگر سكه رايج است. اين روحيات و خلقيات تماما با كار حزبي و گروهي در تعارض است. بنابراين توفيق كار حزبي به اين بستگي دارد كه تا چه ميزان اين ويژگيها متحول شده باشند. يا جو حاكم بر حزب تا چه ميزان توانسته اين روحيات را در ميان اعضاي خود متحول سازد. يكي از دلايلي كه احزاب ايران دچار تفرقه و انشعاب شدهاند تاثير همين روحيه در درون حزب است. اما توفيق كار حزبي، يعني رشد و توسعه آن و تاثيرگذاري بر جامعه و روابط قدرت، به جو سياسي مناسب هم نياز دارد. همان طور كه رشد و نمو يك گياه در شرايط نامساعد جوي و اقليمي ممكن نيست و استفاده از بهترين بذر گياهي هم جواب نميدهد، توفيق كار حزبي هم در جو سياسي مناسب امكان پذير است.
چه علل و عواملي منجر به ايجاد فاصله ميان نخبگان سياسي و رهبران احزاب و توده جامعه شده است؟
علل و عوامل ايجاد فاصله ميان نخبگان سياسي، رهبران احزاب و توده جامعه را هنگامي ميتوان مورد بررسي قرار داد كه مقدمات اوليه، به شرحي كه درباره آن سخن گفتيم فراهم آمده باشد، در غير اين صورت چنين بحثي، انتزاعي و صرفا نظري و بيفايده خواهد بود.
احزاب در مواقع انتخابات شعارهاي پرهجمهيي را مطرح ميكنند اما كمتر در مورد چگونگي عملياتي بودن اين شعارها سخن ميگويند، چرا احزاب سياسي كشور از اعلام برنامههاي خود طفره ميروند، در حالي كه وزن و جايگاه آنان در پازل قدرت و در ساخت سياسي ايران بسيار ضعيف شده است و به جاي آن احزاب سياسي بيش از پرداختن به برنامهها، به بحثهاي كلي و استراتژيك و مفاهيم مبهم غيركاربردي ميپردازند؟ آيا در چنين وضعيتي ميتوان انتظار داشت كه عرصه عمومي در بلندمدت به سازمانهاي سياسي موجود گرايش پيدا كند؟
كساني كه اين نوع نگاه را دارند، حزب ستيزند. چنين نيست كه تمامي احزاب سياسي از اعلام برنامههاي خود طفره بروند. اگرچه احزابي هستند كه برنامه ندارند يا اگر دارند، آن را اعلام نكردهاند. اما اين احزاب چندان هم مطرح نيستند. احزاب شناخته شده و باسابقه هم برنامه دارند و هم آنها را اعلام كرده و ميكنند. در بسياري از موارد هم برنامههاي راهبردي اعلام شده آنها روشن و شفاف و كاربردي است و ابهامي ندارد. اين شرايط حاكم است كه مانع رسيدن صداي اين احزاب به مردم ميشود.
آلترناتيوسازي گروههاي سياسي و به خصوص احزاب و سازمانهاي سياسي امروزه در تمامي نظامهاي دموكراتيك كه تحزب مامن حقيقي خود را يافته است بحثي داراي جايگاه است.
به طور كلي ارزيابي شما از ظرفيت آلترناتيوسازي احزاب، جبههها و خلاصه نيروهاي بيرون از حاكميت اعم از انتساب آنها به پوزيسيون يا اپوزيسيون چيست؟ جايگاه هر يك از اين نيروها را در روندهاي سياسي و نيز بلوك بنديهاي آتي قدرت چگونه ميبينيد؟
انقلاب اسلامي ايران و جمهوري اسلامي برآمده از آن بر حق حاكميت ملت استوار است و اصول متعدد قانون اساسي انتخابات ادواري را در سطح شوراهاي محلي، مجلس شوراي اسلامي، رياستجمهوري و مجلس خبرگان به رسميت شناخته است. انتخابات ادواري يعني كه مردم از طريق انتخابات حق دارند تمام يا بخشي از حاكمان را تغيير دهند. احزاب سياسي ايران به خصوص نيروهاي منتقد ساختارهاي حقيقي توان بالقوه براي تاثيرگذاري بر روند تغييرات را دارند و به همين دليل با ممانعتها دايم روبهرو هستند. اگر اثرگذار نبودند، نگراني از آنان و قبول هزينه و برخورد با آن چه توجيهي دارد، اما با وجود اين فشارها مسير آينده ايران بيترديد توفيق مردمسالاري است. هيچ راهي جز قبول و تن دادن به مقررات ناظر بر گردش قدرت از طريق فرآيند انتخابات و دموكراسي وجود ندارد. اين تنها آينده روشن و اميدواركننده براي ايران است.
آيا ميتوان بدون احزاب قوي دست به تشكيل جبهه زد و در عين حال انتظار توفيق داشت؟ در شرايط كنوني كدام يك از اولويت بالاتري برخوردار است؟
جبهه در مفهوم سياسي آن علي الاطلاق با مشاركت احزاب شكل ميگيرد. تشكيل جبهه هنگامي ضرورت پيدا ميكند كه هيچ حزبي اعم از قوي يا ضعيف به تنهايي نتواند به اهداف راهبردي يا مرحلهيي برسد. بنابراين قوي يا ضعيف بودن احزاب تاثيري ندارد و همه احزاب همسو ميتوانند با تعريف كف مشتركات و توافق بر آن در جبهه حضور پيدا كنند.
بسياري از كساني كه رو به اقدامات جمعي و تشكيلاتي ميآورند و رقابت سياسي را در شاكله بازي حزبي ميپذيرند، معتقدند كه در ايران بسياري از جريانها هستند كه داراي اساسنامه و مرامنامه نيستند و هويت قابل نقدي ندارند و از آن با نام شبه حزب يا حزب نامريي ياد ميكنند. تفاوت فعاليتهاي حزبي با شبه احزاب را در چه مولفههايي ميتوان يافت؟
تفاوت فعاليتهاي حزبي با شبه حزبي، مثل تفاوت جمهوري واقعي با شبه جمهوري است. بسياري از حكومتهاي جمهوري به ظاهر و اسما جمهوري هستند اما تفاوتي با نظامهاي ديگر ندارند. شبهاحزاب همان گروههاي فشار اعم از سياسي، اقتصادي و نظامي هستند كه قيافه حزبي به خود گرفتهاند.
رابطه تشكلها و احزاب سياسي با يكديگر بايد چگونه باشد؟ آيا بدون شكلگيري و تقويت تشكلهاي صنفي ميتوان انتظار رشد احزاب سياسي را داشت؟
هر حزبي كه تشكيل ميشود، اصولا معتقد به كار جمعي حزبي و مبلغ آن است. بنابراين احزاب سياسي حتي مخالف با هم نيز در تبليغ تحزب نفع مشترك دارند و ميتوانند با هم هماهنگ عمل كنند. احزاب سياسي در يك جو و فضاي سياسي مساعد قادر به رشد و نمو خود هستند (به جز احزاب دولتي) . بنابراين نفع مشترك تمامي آنها تامين حقوق و آزاديهاي اساسي است. علاوه بر اين در مواقع غيرعادي كه تهديدهاي خارجي كيان كشور را به مخاطره مياندازد، احزاب سياسي ميتوانند بر محور مشتركات ملي فراحزبي با هم همكاري داشته باشند. اعضاي احزاب سياسي عموما از ميان روشنفكران هستند و رابطه آنان با قشرهاي مختلف مردم از طريق سنديكاها و اتحاديههاي صنفي برقرار ميشود. يك رابطه تنگاتنگ ميان شكلگيري تشكلهاي صنفي با رشد و نمو احزاب وجود دارد. اگر جو سياسي مناسب و مساعد فعاليتهاي حزبي نباشد، معمولا صاحبان قدرت به همان ميزان مانع فعاليتهاي حزبي ميشوند.
خانه احزاب با وضعيت فعلي ميتواند به عنوان مرجعي در جهت نهادينه كردن فعاليتهاي حزبي در كشور محسوب شود؟
خانه احزاب ميتواند نقش موثري در نهادينه كردن فعاليت حزبي داشته باشد. اما به شرطي كه نقش اصلي خود را كه بايد دفاع از حقوق همه احزاب موافق و مخالف، پوزيسيون و اپوزيسيون باشد درست ايفا كند و اجازه ندهد كه به بازوي حزبي قدرت حاكم تبديل شود.
و اينكه ارزيابي تان از آينده احزاب با توجه به روند فوق چگونه خواهد بود؟
همان طور كه گفتم، آينده ايران بدون ترديد توسعه و نهادينه شدن مردم سالاري است كه تحزب از اجزاي ضروري آن است. توجه به ضرورت كار حزبي در ميان فعالان سياسي ايران روزبه روز بيشتر ميشود. تشكيل احزاب جديد توسط برخي شخصيتهاي برجسته در ماههاي اخير خود حاكي از حركت به اين سمت و سو است.
جملههاي كليدي
احزاب همسو ميتوانند جبهه سياسي تشكيل دهند
همه احزاب به بن بست نرسيدهاند
احزاب در طول جنبشهاي اجتماعي قرار ميگيرند نه در عرض آنها
پايداري احزاب به طرح و پيگيري مطالبات مردمي بستگي دارد
احزاب نميتوانند نسبت به دغدغههاي مردم بيتفاوت باشند
مجريان مانع رشد احزاب شدهاند
روزنامهها ميتوانند برنامه همه احزاب را انعكاس دهند