کد خبر: ۳۲۵۳۱
تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱۳۸۴ - ۱۴:۲۶

سروش: اينك كساني از حوزه به دانشگاه مي آيند كه...

آفتاب‌‌نیوز : در سمينار آكادمي علوم انساني كه در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران برگزار شد، مقاله "دكتر عبدالكريم سروش" توسط "حسين دباغ"، پسر "دكتر سروش" قرائت شد، در اين مقاله آمده است:
يكي از مدعيان فلسفه و از فروشندگان حكمت به قدرت‌‏, سال‌‏ها پيش در يك روزنامه معروف بعد از ظهر سخني نوشت كه به شدت مورد تحسين و تصويب گردانندگان روزنامه قرار گرفت. او گفته بود "همه كس آزاد است كه حق را بگويد"، ظاهر آزادي‌‏خواهانه اين سخن, چنان بود كه دهان همه آزادي‌‏خواهان را مي‌‏بست و آنان را خلع سلاح مي‌‏كرد اما باطن مزورانه آن, همان بود كه به كار اين روزنامه آمد و ستايش آنان را برمي‌‏انگيخت.
بلي همه كس آزاد است كه حق را بگويد, خدا را شكر كه همين قدر را دست كم قبول دارند و حقيقت را خاموش و مرده نمي‌‏خواهند اما همه سخن در اين است كه حقيقت چيست و كجاست و نزد كيست؟ اگر حقيقت آشكار بود‌‏, اين همه نزاع ديني و فلسفي وجود نداشت‌‏, و ميان هفتاد و دو ملت جنگ در نمي‌‏گرفت, و جهود و مسلمان نزاع نمي‌‏كردند و هر كسي از ظن خود يار آن نمي‌‏شد، نكند منظورشان اين باشد كه حق آن است كه نزد ماست و همه كس آزاد است كه حرف‌‏هاي ما را بزند و اگر جز اين بگويد لايق آزادي نيست. بلي منظور آن مدعي هم جز اين نبود و ستايشگران او هم سم قاتل نهفته در آن جمله را خوب مي‌‏شناختند و به جا تحسين مي‌‏كردند.
شما هيچ آزادي‌‏ستيزي را پيدا نمي‌‏كنيد كه با آن سخن ظاهرفريب مخالف باشد، به شما اجازه و آزادي مي‌‏دهد كه حق را بگوييد و بجوئيد، اما معيار و مصداق حق بودن را خودش معين مي‌‏كند و شعاع دايره آزادي را به پرگار حقيقت خودبافته تقدير مي‌‏كند.
از آن تزوير آزادي‌‏كش بگذريم و تصوير وفادارتري از آزادي را ترسيم كنيم. چه طور است بگوييم همه كس آزاد است حق را بجويد؟ اين بسي صادقانه‌‏تر و كارسازتر است. در جستجوي حقيقت روان شدن, مسبوق به اين فرض است كه حقيقت روشن نيست و چه اعتراف عزيز و عظيمي است اين اعتراف! و چه فروتني حكيمانه و سقراط‌‏واري در آن موج مي‌‏زند.
بلي آنچه مطلوب ماست، آزادي در جستجوي حقيقت است، نوبت بيان حقيقت بعدا فرا مي‌‏رسد. براي اين كار دو راه بيشتر وجود ندارد؛ يكي تقليد و ديگري تحقيق. كساني هستند كه به گمان خود حقيقت‌‏طلبند اما همه حقيقت را فقط از مرجع و منبع خاصي طلب مي‌‏كنند و به آن خرسند هستند. اين كار, معنايي جز تقليد ندارد و برابر با فروختن عقل خود و به دنبال آن آزادي خود به ديگري و آسوده از زحمت تحقيق نشستن است. مقلدان هم نه صوره نه ماده، نه ظاهرا نه باطنا خواهان آزادي نيستند و نداي آزادي‌‏خواهي سر نمي‌‏دهند و چنين مقوله‌‏اي برايشان از بن ناآشناست.
اما رها كردن تقليد و حقيقت‌‏جويي مجدانه, آزادي را با تمام قامت در دستور كار قرار مي‌‏دهد. يك محقق راستين به جز دلي حقيقت‌‏جو و روشي كارساز و ‌‏آزاديي سخاوتمندانه چه لازم دارد؟ نيت پاك و ذهن بي‌‏غرض كافي نيست, روش‌‏مندي و روش‌‏شناسي هم لازم است اما هر دو بدون آزادي به كاري نمي‌‏آيند و گوهر ناب حقيقت را از درياي واقعيت صيد نمي‌‏كنند . ذهن به فرض، چون لوح سپيد كاغذ است و روش‌‏شناسي چون قلم, اما بدون مركب آزادي, اين صفحه همچنان سپيد باقي خواهد ماند.
پس، آزادي و حقيقت هم عنان هستند و يكديگر را صدا مي‌‏زنند و روز و شب چون روز و شب, به دنبال هم مي‌‏دوند.
آنكه گذشتگان مي‌‏گفتند "حقيقت ما را آزاد خواهد كرد" سخن باطل نبود‌‏ اما ناتمام بود. وقتي آن سخن كامل خواهد شد كه بر آن بيفزاييم و آزادي ما را به حقيقت خواهد رساند.
حال اگر درست است كه "همه كس آزاد است كه حق را بجويد" و حق در رحم آزادي پرورش مي‌‏يابد، آن گاه به حكم منطق و به طريق اولي اين هم درست است كه بگوييم: "همه كس آزاد است كه خطا كند". چون در جستجو افت و خيز هست, كمال و نقصان هست, راه و چاه هست, خستگي و نشاط هست و هزار نكته باريك‌‏تر از مو هست و هيچ آفريده مصون از خطا نيست پس جواز و رخصت حقيقت‌‏طلبي, عين جواز و رخصت لغزش كاري است. لغزش‌‏ها در صراط حقيقت‌‏ها نقدي مهم هستند كه جواب‌‏ها و هزيمت‌‏ها به قدر ظفرها ارزش دارند و نقش و سود و زيان در اين راه يكي است و در اين جاست كه هم نوا با "حافظ", به جرات مي‌‏توان گفت‌ ‏"كه مستحق كرامت گناه كارانند" و آنكه مي‌‏خواهد گناه و خطا نكند, به كرامت حقيقت و فضيلت ظفر نخواهد يافت و به قول "مولانا"
تاجر ترسنده طبع شيشه جان
در طلب نه سود بيند نه زيان
بل زيان بيند كه محروم است و خوار
نور او نو شد كه باشد شعله‌‏خوار
به سراغ دانشگاه مي‌‏آييم نمي‌‏گويم دانشگاه, خانه و مخزن حقيقت است و نمي‌‏گويم كه دانشگاه مسجد و معبد حقيقت است‌‏, هيچ كدام از اينها نيست و نبايد باشد، دانش نه خازن مي‌‏خواهد نه عابد, دانشگاه, جستجوگاه حقيقت است, و چون چنين است و چون حقيقت جويي با آزادي ملازمه دارد، اگر يك جا و آزادي آكادميك معنايي مبنايي جز اين ندارد، اگر آزادي را از حقيقت‌‏جويان دانشگاه بگيرند، آن را بدل به قربانگاه دانش كرده‌‏اند. آزادي‌‏ستيزان را به درستي بايد حقيقت‌‏ستيزان خواند، چون آزادي معبر حقيقت است و بستن راه آزادي, بريدن نفس حقيقت است.
دانشگاهيان اگر آزادانه و حقيقت‌‏جويانه و با ‌‏آگاهي از احتمال لغزيدن, بحث و جدال ديني و فلسفي و سياسي نكنند, و در افت و خيزها, راه كمال نپيمايند و از اشتباهاتشان درس نگيرند‌‏ و جرات خطا كردن پيدا نكنند, چگونه جرات دانستن و فرصت دانستن پيدا خواهند كرد؟
خنده‌‏دارتر از اين چيزي نيست كه كساني اينك از حوزه به دانشگاه مي‌‏آيند تا به خيال خود, حقايق كشف‌‏شده و ثابت‌‏شده و انبارشده در جاي ديگر را براي دانشگاهيان به ارمغان بياورند و از آنان تسليم و تعبد بطلبند‌‏, دانشگاهيان بايد اين خرمن تعبد و تسليم را به صاعقه سوال بسوزانند. شعار دانش‌‏طلبانه و حقيقت‌‏جويانه دانشگاهيان همواره همين خواهد بود كه:
جرات دانستن داشته باش
آزادي ما را به حقيقت خواهد رساند
همه آزادي‌‏ستيزي عين حقيقت‌‏ستيزي است
نقد كردن مهمترين راه فهميدن.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۰
ناشناس
|
-
|
۱۱:۵۳ - ۱۳۸۴/۱۰/۱۸
0
0
بسيار خوشوقتم كه ايران زمين چنين آزاد انديشان و ژرفنگراني را پرورانده و به يادمان افتخار هر ايراني گذاشته است .
براي ايشان همواره آزادانديشي و ژرف نگري و حقيقت جويي فارغ از قدرت را خواستارم .
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین