یکی دستمالکاغذی میدهد تا زائران عرق خود را پاک کنند، یکی هم بخور
درست میکند، یکی قرآن به دست میگیرد تا زائران کربلا در سایه امن کتاب
آسمانی مسلمانان بهسلامت به کربلا بروند و....اما حکایت سه دختر در مرز
چذابه حکایتی عجیب که نه؛ روایت دلدادگی است.
سه دختری که شاید کار عجیبی این روزها انجام نمیدهند چون در گوشه و
کنار مرزهای خوزستان مردم خود را با هر کاری وقف خدمت به زائران سید و
سالار شهیدان کردهاند ولی برای هر رهگذری حضور این سه دختر و نشستن روی یک
صندوق چوبی برای واکس زدن کفش خانمهای زائر امام حسین (ع) کمی غیرمنتظره
به نظر میرسد.
وقتی از یکی از دختران نوجوان دلیل حضورش را میپرسم، با نگاهی به من
میفهماند که سؤال بیجایی کردهام. سؤالم را اصلاح میکنم و میپرسم: «چرا
با این سن و سال در اینجا حضور پیدا کردهای»؟ با لبخندی که از حجب و حیای
ذاتیاش برمیآید، پاسخ میدهد: «به عشق خدمت به زوار امام حسین»
زینب عفری، کوثر و فاطمه فریسات سه دختر نوجوانی هستند که در ایام
اربعین به عشق امام حسین (ع) خودشان را به مرز رساندهاند تا در کنار دیگر
اعضای فامیل به خدمترسانی به زائران مشغول شوند.
کوثر سه روز است که در مرز چذابه هر روزش را با واکس زدن و عشق به خدمت
به زوار آقا عبدالله (ع) آغاز میکند. چنان با عشق و علاقه روی صندوق چوبی
نشسته و با لبخندی معصومانه زنان زائر را دعوت به تمیز کردنِ گردِ راه از
کفشهایشان میکند که گویی بهترین کار جهان را انجام میدهد. از کوثر
میپرسم چرا با وجود کارهای زیادی که میتوانسته انجام دهد، این کار را
انتخاب کرده است؟ وی پاسخ میدهد: «در هر موکب کارهای بسیاری برای انجام
دادن است اما وقتی مردان ما مشغول خدمت واکس زدن به زائران شدند، ما نیز با
عشق و علاقه این کار را انتخاب کردیم تا خدمتی به زائرانِ زنِ خسته از راه
داشته باشیم».
از فاطمه میپرسم تا چه زمانی مشغول این کار خواهند بود؟ او در جواب
میگوید: «ما تا روز اربعین و بازگشت زائران هر روز با کمال میل به این کار
مشغول خواهیم بود».
فاطمه میافزاید: «عشق به امام حسین (ع) و خوشحالی زائران ما را در
انجام این کار مصممتر کرده است. اینجا کفش زائران امام حسین را سیاه
میکنیم تا فردای روزی پیش اهلبیت (ع) روسفید باشیم و با افتخار به آنها
بگوییم وقتی زائران شما از دیار ما عبور کردند ما بیتفاوت در خانه
نماندیم».