آفتابنیوز : هم «متولد ماه مهر» را باید بازی میکرده هم «معراجیها» و «قلادههای طلا» و حالا هم می گوید که از قرار گرفتن در هر دو ليست اصولگرا و اصلاحطلب استقبال ميكند. محمود عزیزی که تحصیلکرده تئاتر است و این رشته را تدریس می کند، حالا برای حضور در رقابت انتخاباتی دهمین مجلس شورای اسلامی کاندیدا شده اما تاکید دارد که آدم سیاسی ای نیست. هفته نامه تماشاگران با او گفت و گویی انجام داده که بخش هایی از آن در ادامه می آید:
** سيواندي سال است كه از انقلاب گذشته. دغدغه آغازين انقلاب، حوزه فرهنگ بود. با در نظر گرفتن اينكه به هر حال هشت سال مقاوت بوده، جنگ تحميلي بوده، بعد مشكلات ديگري بوده و بعد تحريمها، اين مسائل باعث فرصتسوزيهای بسياری شده و قطعاً كارگزاران فرهنگي ما را مشغول مشكلاتي كه برآمده از جنگ و تحريمها بوده، کرده؛ بنابراین مانع از اين شده كه مسوولان آنطور كه بايد در حوزه هنر فعاليت كنند و برنامه مدون و مشخصي داشته باشند.
** چون در حوزه هنر تأمين اجتماعي نداريم، هنرمندان شاخههاي مختلف كارگران هنري فصلي هستند؛ يعني يك هنرمند نقاش نهايتاً سالي يكبار ميتواند يك نمايشگاه بگذارد. اينها باید براي اوقاتي كه كار ندارند تأمين اجتماعي داشته باشند و دغدغه روزمرگي نداشته باشند. در شاخههاي مختلف هم باید همينطور باشد.
**شايد مثلاً لازم باشد كه شوراي عالي انقلاب مجدداً فعاليت خودش را آغاز كند و در زمينه هنر مصوباتي داشته باشد كه بازوهاي اجرايي كه شامل بازوهاي دولت ميشود به ناچار بر مبناي تعاريف و لوايح و پيشنهادات آنها كار كنند و در اصل پيشنهادات را كارآمد بكنند. الان مثلاً ما نميدانيم چرا اصلاً جشنوارهها بايد در دهه فجر برگزار شوند و ربطشان به دهه فجر چندان مشخص نيست. خب اينها مشكلاتي است كه كارگزاران فرهنگي بايد بررسی کنند.
** هر کسی میتواند در ليستی باشد. این به اين معنا نيست كه همه آن لیست وقتي به يك مكان مقدس میروند همه يك نگاه کاملا مشترک داشته باشند؛ ممكن است هدفشان مشترك باشد، اما هر کس با انگيزه خودش میرود. من مستقلم. من ميخواهم نمايندگي يك ملت ايران و بهطور ويژه آن بخشی كه مربوط به تخصص من است، یعنی هنر را نمايندگي كنم. خب حالا هر كسي كه با اين انگيزه بياید و مرا وارد ليستش كند طبيعيست كه قبول ميكنم. اين ميشود همان زبان مشتركي كه او مطلع نيست و من مطلع هستم.
** {خط قرمز اصلاحطلب و اصولگرايي نداريد؟} ببينيد خط قرمزها در واقع از انجماد فكري گروههاست. وقتی گروهي خط قرمزی براي خودش قائل میشود، نميخواهد كسي واردش شود و این مثل آب راكد ميشود، ميگندد.
** {چطور هم «متولد ماه مهر» را بازي ميكنيد و در «معراجيها» و «قلادههاي طلا» هم حضور داريد؟ } هنرمند كه نميتواند دم در تئاترش بایستد بگوید آن آدم شكم گنده نياید، آن یکی که لاغر است بیاید. آن كه دستش پينه بسته بياید، آن كه مثلاً لاك زده نياید. هنرمند كارش اين نيست. هنرمند در ارتباط با جامعه و همه افراد است. ... ما همه شكل آدمی در جامعه داريم. گروههاي مختلف اجتماعي داريم. كار هنرمند قرار گرفتن در موقعيتهای مختلف است تا بتواند يكي از اين موقعيتها را مطرح كند. حالا خط فكری آن هنرمند هرچه ميخواهد باشد. شما ميخواهيد در اين واقعهاي كه متعلق به بخشی از تاريخ ماست سهم داشته باشيد و اين ثبت تاريخي ميشود.
** {بعد از قضاياي سال 88، تفكر حامي قلادههاي طلا و معراجيها ميتواند فيلم بسازد ولي تفكر نقطه مقابلش نميتواند} مثل اين ميماند كه من صد تومان در جيبم داشته باشم، اين پول مال من است و مختارم آن را هديه بدهم يا يک ساندويچ بخرم يا آن را در حسابم بگذارم. اين حق من است. الان مثلا اين دوربين و اين اعتقادات در اختيار اين نگاه است. اگر اين نگاه نبود ما چه چیز را ميخواستيم ارزيابي كنيم؟ چه چیز را ميخواستيم ببريم زير علامت سؤال؟ ولي در همين مقطع هم باز ما فيلمهايي را ميبينيم كه نقد اجتماعي میکنند و معضلات اجتماعي را انعكاس میدهند. حالا به آن شدت نيست كه همگان بخواهند موضع بگيرند. خب آن طرف هم نسبت به بعضي از فيلمها موضع ميگيرند. يک جمعيتي هم هستند كه مانع از اين ميشوند كه اين فيلم اكران شود.
** من در يک مقطعي گفتم شايد اگر آقاي ضرغامي نبود، خيلي از هنرمندان ما كارتنخواب ميشدند. يک تعداد سريال ساخته ميشد و اينها ميرفتند بازی میکردند و امرار معاش ميكردند و اين خيلي مطلوب بود؛ ولي مديري كه بياید به قول شما خط قرمز بگذارد و بگوید اينها باشند و آنها نباشند ميشود مثل تلویزیون الان. یعنی يک آب راكد که دچار گنديدگي ميشود و محصولات قابل قبولي توليد نميكند. ما سريالهايي داشتهایم كه در زمان پخش خيلي مخاطب داشتهاند و بعضا خيابانها را خلوت هم ميكردهاند