آفتابنیوز : گام کبوتران مدنیت
روزی کبوترهای مان را
پرواز خواهیم داد
روزی که هر انسان برای هر انسان برادری ست
وتنها قلب
برای زندگی کردن
کافی ست"
علی رضا فکوری _ یاد شورافروخته ام یارا نکرد تا این سروده ی شگرف "الف _ بامداد" را بنویسم؛یادی که این سالروزان آسیمه تر و بی تاب تر از باد بوده در آسمان تیره جان و زمین خسته ی هم میهنان من.شور در جانم افتاده ؛به آن اندازه که "حریق در باد"!
انتخاب،بی تردید مهم ترین مفهوم در زنده مانی و زندگانی انسان است و تنها این مفهوم است که بی پرده و بی نقاب ،بشر را از دیگر آفریده های هستی متمایز می سازد.از انتخاب مفهومی که شایسته ی پرستش اش می دانیم تا انتخاب کار،خانه ،دوست،همسر،حتا انتخاب صندلی در راهروهای زودگذر اتوبوس!گمان نمی کنم بتوان در این گزاره تردید کرد که:آن انسانی با ارزش تر _ تاکید می کنم؛با ارزش ترنه موفق تر _است که انتخابی درست تر داشته باشد.اما برجسته بودن "انتخاب"است که انسان ستیزان هستی را _ گاه در پوشش انسان و گاه درقواره ی انسانسازه _ وامی دارد تا عقال بر راهوری اش بربندند و اورا ازانتخاب درست دور و کور کنند و "دانایی"انتخابش را بستانند یا گمش دارند.
جوامع بشری نیز این گونه اند.هر ملتی انتخاب بهتری داشته باشد،بهتر می زید و آن جامعه ای که در انتخابش بیراهه پیماید به مغاک های ژرف و شگرف در می غلتد.از این روست که در زمانه و زمانی که بار زندگی معاصرمان آن جاست و در بازه ی زمانی اش پا به زیستن نهاده ایم،به نظر من بخش بزرگ زندگان زمین،از بامداد که خواب را فرو می گذارند و به کنشهای زندگی پرتاب می شوند،آن کاری را نمی کنند که"دوستش دارند وبرای آن به دنیا آمده اند،بلکه تن به کاری می دهند که مجبورند" _و این دشخوار ترین ودژم روی ترین رخسار هستی است و بسیار بیشتر از بیشتر "فضیلت سوز"است وحاکمیت آن بر اندامواره ی زندگی،اندک _ اندک جامعه ی مبتلا راازدرون تهی می سازد و "وجدان"جمعی را از او می ستاند.در چنین جامعه ای که انتخاب نا مناسب بر خاسته از تهیدستی وفقر "دانایی" بر او چیره شده ناراستی چنان منتشر می شود که "دروغ " نیز دروغ خواهد بود.
این اما،در انسان تراز اندیشه مند ،انسانی که به ذهن زیبا دست یافته است _ نیز جامعه ای چنین _ چهره ای چون این ندارد.درچنین زیستگاهی انتخاب توام با دانایی ست و دانایی ،فرم ومحتوای زندگی را از ویژگی های فردی،قبیله ای ،تباری و شبانرمگی به سمت "مدنیت" می برد؛آن جا که"هر انسان برای هر انسان برادری است".
٢_آدینه روزی که سپری شد،ملت نامدار و تاریخی ایران گام بلندی به سمت زمان و زمانه ی مدنیت برداشتند.من با چشمان خویش دیدم که هریک _زن تا مرد _برای بهره گیری از "حق مدنی "خویش از خانه ها بدر زدند و انتخاب کردند؛هر کس را، در این زاویه ای که من برای نگاه ایستاده ام ،توفیری ندارد؛اما این انتخاب بیش از هر پیامی نمایانگر این بود که به "دانایی منتج به انتخاب" چه اندازه نزدیکیم و تا شانه به شانه شدن با بازیابی فضیلت هایی که در ما مستهلک شده اند،راهی چندان باقی نمانده است.ساکنان پایتخت _که درود بر اینان باد!_ تمام رنجهایی را که روزانه در این "ابر روستاشهر"بر آنان نازل می شود،فرونهادند و به هم پیوستند و "صدا"ی دانایی انتخاب را در خیابانهای مدنیت منتشر کردند تا "سرنوشت شان را"بتهایی "رقم نزند که دیگران" می پرستندش و انتخاب کرده اند.
٣ _ من از شکست مردانی که در این انتخابات باختند شادمان نیستم و حتا به شهامت آنان درود می فرستم که در "بازی"ای شرکت کردند که امیدشان به پیروز مندی،هم چون کارآمدی خودشان در این سالها اندک بود.البته جز آنانی که با چشمپوشی از انهدام اعتقادات و سر و سامان مردمان پر شمار میهن ،دستشان را در "نان فرزندان"ما ترید کردند... در حالی که می کوشیدند نگاره ی کلمه ی فرهمند"پاکی" را بر شناسنامه های خویش حک کنند _ غافل از غربال کور تاریخ که از پشت سر می آید و جای پای همگان را بر آفتاب می افکند.و البته جز آنانی که بستگان دور ونزدیک شان،در یک روز _ شاید در قالب یک تاکتیک وترفند _ کفن پوشان به خیابان رخ می نمایند و روزی دیگر سوار بر پرنده ی آهنین دست داده با اموال مردم،به سرزمین های سبز تر و شمالی تر کوچ می کنند؛بی که پروایشان از انسانهای نژندی باشد که یارانه ی ماهانه ی شان در گروی وام های ۵٠٠هزار تومانی ای در افتاده که پرزیدنت پیشین در سفرهای استانی خویش براتش را به بانکها ابلاغ می کرد!
اگر چه نمی توانم،اندوه خود را از کیفیت انتخاب همشهریانم در شهر پر ادعای رشت پنهان کنم و نیز آن کسی که به بهارستان راه یافته خود را از کیفیت انتخاب همشهریانم که به بهارستان راه یافته . امابی میل نیستم تا مردم شهرم را متوجه مردم پایتخت کنم و شخص پیروز هفت اسفند رشت را معطوف مردی که با کنشهایش چندین بار و هر بار به اندازه ی یک قرن جامعه را به پیش رانده است.اولی به انباشت "تک رای "می پردازد ودو دیگر همفکران تاکتیک مدنی اش را فرو می نهد و دومی از جان و دانایی و عمر
آبرویش پلی می زند تا جامعه ای لخت وپاسنگین از او بگذرند و به آستانه ی انتخاب سرنوشت نزدیک شوند.اگر چه قیاس این دو نفر مع الفارق است و سالهای نوری بسیاری از هم فاصله دارند،ولی رسیدن به دانایی مدنی از کمتر شدن فاصله ها می آغازد.
کلاهم را به احترام مردمی که آدینه روز هفت اسفند را _ که گیلانیان جنگل نشین به آن "سیاه ماه " می گویند _ فروزان کردند، از سر بر می گیرم و می ایستم وبه آنان که گمنام وبی نام و کمنام بودند و اینک با فراز آمدن از انتخاب مردم،به "جا"یی رسیده اند که شاید دربستر هیچ رویای شان نبود،می گویم که هم از پیشینیان خویش عبرت برگیرند،هم نردبان ملت را _ که از آن فرا رفته اند _ به دیوارفراموشی تکیه ندهند و هم "اخلاق پیروزی" را پاس بدارند.ایدون باد