به
گزارش ایسنا، در خاطرات رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام که با عنوان «روایت
زندگی و زمانه آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی» منشر شده، آمده است:
۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۲:
آقای
احمدی توکلی آمد. در مورد علت نامزد شدنش توضیحاتی داد و درباره شیوه
تبلیغش مشورت کرد. به خاطر کمک به جدی شدن انتخابات و امکان رقابت انتخاب
تشویقش کردم. (ص. ۱۰۶)
۳ خرداد ۱۳۷۲:
آقای عسگراولادی اجازه گرفت که برای چاپ بروشورهای تبلیغاتی نامزدهای دیگر انتخابات کمک شود. (ص. ۱۳۶)
۱۰ خرداد ۱۳۷۲:
وزیر
کشور اطلاع داد که نطق آقای توکلی برای تلویزیون اشکال مقرراتی دارد و کسب
تکلیف کرد. گفتم سعی کنند حل شود و پخش شود. در راه خانه از تلویزیون
ماشین دیدم که وزارت کشور اعلان کرده نطق با قانون منطبق نیست و برای اصلاح
پخش نمیشود. به آقای نوری گفتم بهتر است همین امشب پخش شود که با یک ساعت
تاخیر انجام شد. (ص. ۱۴۹)
۲۱ خرداد ۱۳۷۲:
بر
خلاف همه انتخاباتهای گذشته این بار به دست خودمان رقیب درست کرده بودیم.
به نظر میرسد مقدار زیادی از آرای من از دست میرود... . آقای نوری سر شب
اولین گزارش قرائت آرا را داد. به نظر میرسد ۳۵ درصد آرا از من نیست.
رقبا بیش از حد انتظار رای آوردهاند. در مناطق کردنشین به آقای توکلی رای
داده شده. لابد به خاطر مخالفخوانیهای جدی است. (ص. ۱۶۶)
۱۶ تیر ۱۳۷۲:
آقای
محسن رضایی آمد. انتقاد شدید نسبت به وضع تبلیغات آقای توکلی دارد. معتقد
است جریانی خاص این وضع را اداره کرده است. در این خصوص گزارشی هم از طریق
آقای رحیم صفوی به رهبری دادهاند. (ص. ۲۰۶)
***
پرونده
کتاب شماره ۳۶ ماهنامه اندیشه پویا به این کتاب اختصاص یافته است. احمد
توکلی در بخشی از این پرونده با یادآوری خاطرههای انتخابات ریاستجمهوری
سال ۱۳۷۲ مینویسد:
وقتی آقای هاشمی رئیسجمهور
شد و در حوزه اقتصادی سیاستهای جدیدی در پیش گرفت، مدافع او بودم. آن زمان
جناح چپ که طرفدار اقتصاد دولتی بود، سیاستهای اقتصادی دوران سازندگی
مبنی بر خروج اقتصاد از ید دولت و بالا رفتن مشارکت بخش خصوصی در اقتصاد را
تخطئه میکرد و آن را نسخه دیکته شده صندوق بینالمللی پول میدانست.
اما
من در مقالههایم در آن دوره از این سیاستها دفاع میکردم و شباهتهای
ظاهری این سیاستها با دستورالعملهای صندوق بینالمللی پول را به معنای
تبعیت جمهوری اسلامی از این صندوق نمیدانستم و معتقد بودم که این سیاستها
در ذیل مصالح ملی در کشور قابل اجراست. تا این که خبر سفر مخفیانه
نمایندگان صندوق بینالمللی پول به ایران را شنیدم. خبری که دکتر نوربخش،
وزیر اقتصاد دولت اول سازندگی تا مدتها مخفی نگاه داشته بود.
کنجکاو
شدم و پیگیری کردم. متوجه شدم انتقادات دوستان جناح چپ از جمله آقای
محتشمیپور و دکتر فرزاد تفت درباره مضرات اجرای سیاستهای پولی صندوق
بینالمللی پول واقعیت دارد و آقای هاشمی و کارگزاران اقتصادیاش مشغول
پیادهسازی همان سیاستها در کشور هستند.
اینجا
بود که شروع کردم به موضع گرفتن و به دولت تذکر دادن. مضرات اجرای
سیاستهای پولی نهادهای مالی بینالمللی مانند بانک جهانی و صندوق
بینالمللی پول را مینوشتم و مغایرت این سیاستهای اقتصادی با اصول انقلاب
اسلامی را برمیشمردم. آقای هاشمی البته زیر بار هیچکدام از انتقادات
نمیرفت.
وقتی به انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۷۲
نزدیک میشدیم، به این نتیجه رسیدم که اگر آقای هاشمی در این دوره رقیب
واقعی نداشته باشد به راحتی رای خواهد آورد و دیگر کسی نمیتواند جلوی
سیاستهای غلط اقتصادی دولت سازندگی بایستد. ابتدا تلاش کردم دو تن از
همفکرانم را به شرکت در انتخابات راضی کنم.
آقایان
علیاکبر پرورش و جواد لاریجانی هر دو انتقادات مرا قبول داشتند و معتقد
بودند که آقای هاشمی باید در انتخابات رقیب جدی داشته باشد اما برای حضور
در صحنه آمادگی نداشتند. به روزهای ثبتنام نزدیک میشدیم که جمعی از
دوستان و خیرخواهان از من برای شرکت در انتخابات دعوت کردند. حالا که کسی
وارد میدان رقابت با آقای هاشمی نشده بود بهتر بود خودم به این عرصه وارد
شوم.
با احترامی که برای سابقه و جایگاه آقای
هاشمی قائل بودم، بعد از ثبتنام به دیدار او رفتم. به ایشان گفتم که آقای
هاشمی ضمن احترام به پیشکسوتی شما در انقلاب، من با هدف پیروزی وارد عرصه
شدهام و با شما رقابت واقعی خواهم کرد. حرفهایم را خواهم زد و نظراتم را
بیپردهپوشی بیان خواهم کرد. گفتم میدانید که من منتقد دولت شما هستم و
در این رقابت انتقاداتم را نیز خواهم گفت.
آقای
هاشمی همان طور که در خاطراتش نوشته، آدم سینهتنگی نبود. او اگر چه مشی
مرا در روزنامه رسالت میدانست و از انتقادات من به سیاستهای اقتصادی دولت
بیخبر نبود اما از نامزدی من استقبال کرد و گفت از این اتفاق خوشحال است.
موثرین جناح راست هم از نامزدی من ناراضی نبود.
مثلا
مرحوم عسگراولادی چنان که در خاطرات آقای هاشمی نیز اشاره شده، بخش کوچکی
از هزینه ستاد انتخاباتی مرا تامین کرد اما وقتی اولین نطق تبلیغاتی
تلویزیونی من پخش شد، اوضاع قدری عوض شد. انتقادات من به عملکرد دولت،
کارگزاران دولتی را عصبانی کرد. آقای کرباسچی علیه نطق تلویزیونی من بیانیه
داد و آقای محمد هاشمی، رئیس وقت صداوسیما این بیانیه را از تلویزیون پخش
کرد. این کار او غیرقانونی بود.
با این رفتار حدس
میزدم که نطق دوم تبلیغاتی من به مشکل بخورد زیرا در نطق دوم انتقادات من
به دولت آقای هاشمی و شخص ایشان صریح و بیپروا شده بود. ساعت دو ظهر روزی
که قرار بود شباش نطق دوم من از تلویزیون پخش شود، آقای محمد هاشمی فکسی
به ستاد من فرستاد که در آن نوشته شده بود نطق انتخاباتی شما حاوی مطالب
غیرقانونی و خلاف مصالح ملی است و صداوسیما از پخش این نطق معذور است لذا
باید تغییراتی در این نطق ایجاد شود.
من در
پاسخ، فکسی برای رئیس صداوسیما فرستادم و نوشتم تشخیص محتوای برنامه
تبلیغاتی تلویزیونی نامزدها بر عهده شما نیست و شما یک عضو از کمیسیون
تبلیغات هستید که تنها وظیفهتان تنظیم برنامه و توزیع وقت برابر میان
نامزدهاست نه نظارت بر محتوای نطق انتخاباتی آنها اما محمد هاشمی زیر بار
نرفت و تاکید داشت این نطق را به دلیل غیرقانونی بودن پخش نخواهد کرد.
در
خاطرات آقای هاشمی اشارهای به این ماجرا شده است اما شرح کاملش جزئیات
بیشتری از آنچه آمده، دارد. در برابر این اقدام غیرقانونی رئیس صداوسیما
ابتدا به آقای ناطق نوری، رئیس مجلس چهارم متوسل شدم. تلفن کردم و گفتم:
آقای ناطق! چرا شما از قانون دفاع نمیکنی؟ من که به شما گفته بودم برای
بازارگرمی نیامدهام و در رقابت با آقای هاشمی جدی هستم. آقای ناطق به شوخی
گفت: شما گفتی اما فکر نمیکردم تا این حد جدی باشی!
بعد
به آقای ابوالفضل موسوی تبریزی، دادستان کل کشور و عضو کمیسیون تبلیغات
انتخابات تلفن کردم و موضوع را گفتم. ایشان هم حق را به من میداد اما عذر
میآورد و میگفت آقای محمد هاشمی سرخود چنین تصمیمی گرفته است. بعد به
آقایان عبدالله نوری، وزیر کشور و عباسی، عضو حقوقدان شورای نگهبان تلفن
کردم و تصمیم غیرقانونی محمد هاشمی را گزارش کردم.
این
رایزنیهای بینتیجه تا ساعت هفت شب ادامه داشت. تا این که در این ساعت
آقای همتی، معاون سیما تلفن و مرا به دفترش دعوت کرد. میگفت صحبت میکنیم و
اگر توانستم تو را درباره ایرادات نطق قانع کنم، برنامه را اصلاح و پخش
میکنیم و اگر نتوانستم قانعت کنم هم که وضع به همین صورت فعلی است. گفتم
من از مذاکره ابایی ندارم و پیش شما خواهم آمد.
به
صداوسیما رفتم و توضیحات آقای همتی را شنیدم. گیر اصلی آقایان روی انتقاد
من به شخص آقای هاشمی بود. میگفتند این حرفها خلاف مصالح ملی است. گفتم
آقای همتی! شورای نگهبان مرا رجل سیاسی تشخیص داده و تایید کرده، من این
قدر سیاسی هستم که مصالح ملی را بفهمم. کار شما غیرقانونی است. صداوسیما هم
متعلق به شما نیست که این طور برخورد میکنید.
خلاصه
تفاهمی صورت نگرفت و ساعت هشتونیم شب به خانه بازگشتم. نزدیک به یک ساعت
به زمان تعیین شده برای پخش نطق من مانده بود که آقای میرمحمدی، رئیس دفتر
رئیسجمهور تلفن کرد گفت قضیه چیست احمد آقا؟ در نطقات چه گفتهای؟ گفتم
حرف رئیس صداوسیما غیرقانونی است من هم زیر بار حرف زور نخواهم رفت. گفت
آقای هاشمی متوجه موضوع شده و ناراحت است.
از من
خواسته موضوع را پیگیری و به او گزارش کنم. ۱۰ دقیقه بعد آقای اصغر حجازی
از بیت رهبری تماس گرفت. موضوع را پرسید و من هم برای ایشان توضیح دادم.
گفت گوشی را نگه دار تا توضیحاتت را به آقا بگویم و کسب تکلیف کنم. چند
دقیقه بعد آمد و گفت آقا میفرمایند اگر حق را با خودت میدانی، محکم
بایست! من اگر چه همین انتظار را از رهبر انقلاب داشتم اما دلم قرصتر شد.
حالا
دیگر زمانی بود که ساعت پخش نطق تلویزیونی گذشته بود. شبکه اول سیما به
جای پخش نطق سبد گل بزرگی را روی صفحه نشان میداد و موسیقی پخش میکرد.
نیمساعتی گذشت که یک گوینده روی صفحه ظاهر شد و متنی درباره ایرادات به
زعم صداوسیما قانونی نطق من خواند و سپس نطق بیکموکاست پخش شد.
بعداً
فهمیدم که آقای هاشمی از موج اف.ام. رادیوی ماشیناش متوجه عدم پخش نطق
تلویزیونی من میشود و با عصبانیت به مسئولان مربوط تشر میزند که شما با
این رفتار آبروی نظام را بردهاید و دستور میدهد نطق با تاخیر پخش شود.
بعد از آن آقای هاشمی هیچگاه با من درخصوص نطق انتقادیام درباره ایشان در
تلویزیون سخن نگفت و این نطق در نهایت با توجه به کلاننگری آقای هاشمی
پخش شد.
این یکی از مهمترین ویژگیهای مثبت
آقای هاشمی است که در اکثر موارد قدرت تمیز مصالح خرد از مصالح کلان نظام
را دارد. او به خوبی میدانست که عدم پخش نطق انتقادی من چه هزینه سنگینی
برای نظام دارد در حالی که مدیران ارشدش در وزارت کشور و صداوسیما از درک
این موضوع غافل بودند.
من در انتخابات بیش از
چهار میلیون رای آوردم. اگر هم پیروز صحنه میشدم اصلا تعجب نمیکردم.
واقعاً با جدیت به عرصه آمده بودم و دنبال بازارگرمی نبودم. اگر چه
بازارگرمی را به نفع نظام میدانستم و فکر میکردم اگر رای هاشمی را بشکنم
ایشان در دوره بعد ترمز برخی امور را خواهد کشید و موضعش در سیاستهای غلط
اقتصادی تعدیل خواهد شد. بنابراین اصلا از رایام یکه نخوردم.
در
روزهای منتهی به انتخابات نیز مشهود بود که من رای قابل توجهی خواهم آورد.
برخی حتی نگران رئیسجمهور شدن من شده بودند! یادم هست روز قبل از
انتخابات به مشهد مشرف شده بودم و وقتی از در شیخ بهایی وارد صحن امام رضا
شدم، آیتالله آذری قمی را روبهرویم دیدم.
ایشان
عصایش را بالا آورد و گفت: احمد آقا من به زیارت نیامدهام مگر به این
دلیل که دعا کنم آقای هاشمی رئیسجمهور شود و تو شکست بخوری. در جواب آقای
آذری فقط خندیدم. متاسفانه در آن دوره تحفظ بیجایی در عمده نیروهای
انقلابی وجود داشت که خیلی از اشکالات را به مقامات بالا نمیگفتند.
استدلال
این بود که دشمن از برخی حرفها سوءاستفاده خواهد کرد و گفتن برخی
انتقادات خلاف مصلحت است. با این توضیح تعجبی ندارد که طبق خاطرات آقای
هاشمی برادر انقلابی من آقای محسن رضایی منتقد سیاستهای من در آن انتخابات
بوده باشد. اما درخصوص گزارشی که آقای هاشمی مدعی است سپاه به رهبر انقلاب
در این خصوص داده، نمیتوانم نظری بدهم زیرا بعد از این انتخابات هیچگاه
رهبری تذکر (نداده) یا گلایهای درباره نحوه حضورم در انتخابات نکردند.»