آفتابنیوز : لطف الله میثمی در سال 1319 در اصفهان متولد شد. فعالیت سیاسی را همزمان با ورود به دانشگاه در سال 1338 آغاز کرد. ورود وی به دانشگاه همزمان با تشکیل نهضت آزادی بود و در جلسات مسجد هدایت و سخنرانیهای آیت الله طالقانی شرکت میکرد. وی که باجناق محمد حنیفنژاد از بنیانگذاران سازمان مجادهین خلق است، در شب 28 مرداد سال 1353 در حالی که در خانه تیمی مشغول ساختن بمب دست ساز (صوتی) بود، بر اثر انفجار دست راست و هر دو چشمش به شدت صدمه دید و نابینا شد. در پی این انفجار امکان فرار از او سلب و دستگیر و زندانی شد.
به گزارش تسنیم، به دنبال مارکسیست شدن بخشی از اعضای سازمان، او سردمدار جریانی شد که ضمن پافشاری بر مواضع بنیانگذاران سازمان و مجاهد خواندن خود با طیف مسعود رجوی اختلاف داشت. وی معتقد است آیت الله طالقانی دست به اسلحه بردن مجاهدین خلق را هشدار داده بود و عاقبت شومی که مرحوم طالقانی از آن میترسید بر سر مجاهدین خلق آمد.
بخشهايي از گفتگو ميثمي را در ادامه بخوانيد:
*انتقال وي(آيت الله طالقاني) از حوزه علمیه به تهران با یک نقطه عطف همراه بود. ایشان معلم فقه، اصول و منطق ارسطو بودند اما دیده بود که اینها برای راهبرد و استراتژی کافی نیست و به قران تمسک جستند. در آن زمان قران جزو دروس رسمی آموزشی حوزهها نبود. بعد هم مرحوم علامه طباطبائی در قم این کار را شروع کردند. در زمان رهبری آیتالله خامنهای قران جزو دروس رسمی حوزه شد. با این همه جمعیت 5 نفره درس قران ایشان بعد از 39 سال تبدیل به یک تشییع جنازهای شد که همه شاهد بودیم. ظرف سه ساعت سه میلیون نفر برای تشییع ایشان جمع شدند.
*روشی که ایشان در تفسیر داشت با روشی که در برخورد با نیروهای مختلف داشتند مشهود است. ایشان با فدائیان اسلام برخورد تعالیبخش داشت. فدائیان اسلام سخنرانیهای تند و متعددی علیه شاه کردند و مخفی شدند. دستگاه امنیت هم دنبال آنها بود. بعد در محله قلعهوزیر یا همین خیابان امیریه فعلی (آیتالله کاشانی) بود، در منزل مرحوم طالقانی مخفی شدند اما بعد مدتی متأسفانه دستگیر و اعدام شدند. آیتالله طالقانی برای جلوگیری از اعدام آنها نزد امام به قم میرود. آقای طالقانی از امام میخواهند پیش آیتالله بروجردی رفته و جلوی اعدام آنها را بگیرد.
*ایشان با مرحوم بازرگان و مرحوم سحابی دوستان سهجانبه بودند. بعد از 28 مرداد حرکتی شروع کردند که 3 مؤلفه داشت: علم، دین و سیاست. آنها این مثلث را جلو برده و وارد دانشگاه کردند. یادم هست آقای محمد مهدی جعفری در سالگرد آیت الله طالقانی نقل میکردند که وقتی از شهید مطهری پرسیدند شما بیشتر در دانشگاه نقش داشتید یا شخص دیگری، گفتند: نقش اصلی را طالقانی و بازرگان داشتند. در یکی از خطبههای نماز جمعه که مصادف با سالگرد آیتالله طالقانی بود، آقای امامی کاشانی گفتند: آن زمان مسجد هدایت دالان دانشگاه بود. اکثر علمایی که به دانشگاه راه یافته بودند مانند مرحوم شهید مطهری، شهید مفتح، علامه جعفری، سید مرتضی جزایری، سید هادی خسروشاهی و دیگران به همت آیتالله طالقانی بود.
*ساواک بیش از همه در زندان بر روی نهضت آزادی و مرحوم طالقانی حساس بود. وقتی سؤال کردم چرا؟ گفتند: جبهه ملی روشنفکرها را جذب میکند، روحانیت هم عموم و توده مردم را جذب میکند اما نهضت آزادی رابط روشنفکرها و توده مردم است و پیوند این دو خطرناک است .همین هم به پیروزی انقلاب منجر شد.
*مرحوم طالقانی علاقه وافری به حضرت امام داشت. من، آیت الله طالقانی و آیت الله منتظری با هم در یک روز از زندان آزاد شدیم. علتش هم این بود که در کلیسای فرانسه تصویر ما سه نفر را در کنار هم قرار داده بودند و برای آزادی ما دعا میکردند.
*طالقاني گفت من که از زندان آزاد شدم، تظاهرات زیادی از بازار تا خانه من میشد. ترسیدم نکند شیطان ما را وسوسه کند و بخواهد من را رهبر جدیدی در مقابل حضرت امام قرار دهد و در رهبری نهضت انشقاق ایجاد کند و مثل جریان مصدق - کاشانی شود. امام سجاد (ع) میفرمایند: «فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْک/ خدایا اگر عمر من چراگاه شیطان است به آن پایان بده» و ایشان نگران همین بودند.
*امام هم متقابلاً به ایشان ارادت داشت. وقتی آیت الله طالقانی در سال 42 دستگیر شد، امام اعلامیهای صادر کردند و تسلی خاطر دادند. آقای دعایی نقل میکند در نجف، امام به حاج آقا مصطفی میگویند اگر خواستی تفسیر قران شروع کنی حتماً باید قبلش تفسیر «پرتوی از قران» طالقانی را بخوانی. آقای دعایی میگوید من ندیده بودم تاکنون امام کتابی را اینگونه مطلق تأیید کرده باشند. وقتی هم آیت الله طالقانی فوت شد، امام ایشان را «ابوذر انقلاب» و «مفسر کبیر قران» یاد کردند.
* مرحوم حبیبی که معاون اول دولت آقای هاشمی بود همدوره دانشگاهی من بود. ما 4 سفر قبل از انقلاب به خارج از کشور داشتیم. دکتر حبیبی به من گفت وقتی امام به ایران آمد، میگفت کسی غیر از طالقانی حرفهای من را نمیفهمد.
*اواخر آبان 57 که شورای انقلاب تشکیل شد، آیتالله طالقانی اطلاعی نداشتند. مرحوم سحابی به ملاقات حضرت امام میرود و درباره عضویت آیتالله طالقانی در شورای انقلاب صحبت میکنند. امام میگویند: من دستور میدهم ایشان هم اکنون هم عضو شورای انقلاب شوند و هم رئیس شورای انقلاب! یعنی تا این حد به آیتالله طالقانی علاقه وافر داشتند.
*در زندان قصر هم که بودند برای شکنجه و اذیت آنها، برخی زندانیان عمومی را وارد بند سیاسی کردند اما رفتار و اخلاق ایشان به نحوی بود که مرید مرحوم طالقانی شدند. همسر مهندس بازرگان نقل میکرد زمانی که آقای بازرگان در زندان بود، یکشب فرش خانه ما را دزدیدند. وقتی به ملاقات مهندس بازرگان آمدم این مسئله را به وی اطلاع دادم. مهندس بازرگان به رئیس دزدها در زندان که «بابا تیرانداز» نام داشت، اطلاع داد. او هم به نحوی پیام داده بود که فرش خانه بازرگان را برگردانید و این کار هم کردند.
* مرحوم طالقانی با توده مردم روابط صمیمی داشت. این خلافکارها پشت سر ایشان در زندان نماز جماعت میخواندند. همین سردسته دزدها که «بابا تیرانداز» نام داشت، بعد انقلاب مقداری پول از ایشان قرض کرد و مغازه باز کرد و به شغل شریفی روی آورد. ایشان ازایندست کارها زیاد داشت.
*یک نکته مهم دیگر که لازم است بگویم اینکه ما قبل از انقلاب عضو انجمن اسلامی بودیم و به مسجد هدایت میرفتیم. یک روز به آیتالله طالقانی گفتیم چرا نباید نماز جمعه که جزو تأکیدات اسلام است برگزار کنیم. چون آن زمان نماز جمعه در مسجد شاه توسط سید حسن امامی که آخوند دربار بود برگزار میشد. بعد از اصرارهای ما قرار شد ایشان در مسجد نارمک نماز جمعه بخواند. در اولین جمعه یکی از رهبران فدائیان اسلام به نام واحدی(عموی همین مجتبی واحدی که الآن در امریکاست) تعارف میکند امام جماعت بایستد. او هم پیشنماز ایستاد اما چون نمیتوانست مثل طالقانی خطبههای غرا بخواند هفتههای بعد جمعیت کمی شرکت کردند. این روحیه ایشان من را خیلی تحت تأثیر قرار داد. این نشان میداد منبر و محراب برای آیت الله طالقانی دکان نبود.