آفتابنیوز : هفتهنامه تماشاگران امروز در ادامه نوشت: «تا پیش از شروع به کار مدارس جدید و امروزی، کودکان ایران برای آموزش به مکتبخانه میرفتند. جایی که به بچهها خواندن قرآن، روخوانی از متون فارسی و کمی هم حساب آموزش داده میشد. در این مکتبها، ابتدا حروف و حرکات آنها، با شیوهای متفاوت از نحوه یادگیری الفبا در امروز (و به همان شیوهای که در نمایش «شهر قصه» بیژن مفید آمده، همراه با ریتم: «ب دو زبر بَن و دو زیر بِن و دو پیش بُن») آموزش داده میشد و بعد، جزء ۳۰ قرآن مشهور به «عمّ جزء» (چون این جزء با آیه «عَمَّ یتسائلون» شروع میشود، چنین شهرتی دارد) با کودک تمرین میشد و بعد از آن، باقی قرآن و کتابهای دیگر خوانده میشد.
کتابهایی که در مکتب میخواندند، طیف متنوعی از کتابها را شامل میشد. بسته به سواد معلم مکتبدار و این که دانشآموز چه کتابی در خانه داشت و با خودش میتوانست بیاورد، ممکن بود از روی هر کتابی در این مکتبها خوانده و لغات سخت آن به بچهها آموزش داده شود. مثلاً سیدحسن تقیزاده، چهره معروف تاریخ مشروطه، در خاطراتش نوشته است که کتاب «دُرّه نادره» نوشته میرزامهدیخان استرآبادی، منشی شخصی نادرشاه را که یکی از دشوارترین متون نثر زبان فارسی است و حتی بسیاری از دانشآموختگان ادبیات هم قادر به درک پیچیدگیهایش نیستند، در مکتب خوانده بوده. با این حال، بعضی از کتابها، عمومیت بیشتری داشت: «گلستان» سعدی، «موش و گربه» عبید زاکانی و «نان و حلوا»ی شیخ بهایی. این کتابها البته همگی برای مخاطبان عمومی نوشته شده بود و فقط مخصوص اطفال یا برای آموزش نبود. در تاریخ ادب فارسی، به نمونههای زیادی از کتابهایی که برای تعلیم نوشته شده باشد، برمیخوریم. مثلاً میدانیم که خواجه نصیرالدین توسی، در قرن ششم، کتاب «الأدب الوَجیز للوَلَد الصغیر» نوشته ابنمقفع را به دستور امیرزادهای به فارسی برگرداند تا به کودک او آموزش داده شود. «نِصابُ الصِبیان» منظومهای است از قرن هفتم برای آموزش قواعد زبان عربی، یا مثلاً داستان منظوم «نصایح الاطفال» که داستان گرگ و بزغالهها یا همان شنگول و منگول خودمان است، در عصر قاجار برای پند دادن به بچهها سروده شد. اما این کتابها همگی برای بزرگترها هم قابل استفاده بود و به علاوه هیچ اجباری برای استفاده از آنها در مکتبخانه در کار نبود. ملای مکتب میتوانست این کتابها را درس بدهد یا ندهد. معمولاً هم این که این کتابها در مکتب یا در خانه دانشآموز موجود بود یا نه، تعیینکننده این مسأله بود. اگر کتاب بود و داشتندش، آن را میخواندند، نبود نمیخواندند.
آغاز کتاب درسی
اولینبار در مدرسه دارالفنون بود که چیزی به اسم کتاب درسی، تالیف و چاپ شد و در اختیار دانشآموزان قرار گرفت. دارالفنون را میدانیم که به دستور میرزا تقیخان امیرکبیر ساختند و معلمانش را از اتریش دعوت کردند. با این حال مدرسه وقتی افتتاح شد که آن امیر باکفایت، دیگر از کار برکنار شده بود. دارالفنون روز یکشنبه ششم دیماه ۱۲۳۰ شمسی برابر با پنجم ربیعالاول ۱۲۶۸ قمری، درست ۱۳ روز پیش از قتل امیرکبیر افتتاح شد. برای مراسم گشایش مدرسه خود ناصرالدین شاه و آقاخان نوری صدراعظم جدید آمده بودند و معلمان ایرانی و اروپایی مدرسه، ۳۰ نفر شاگرد داشتند. طبیعتاً این ۳۰ نفر نیاز به کتاب و جزوه خاصی نداشتند اما بعد از پنج سال، هم تعداد دانشآموزان پایههای مختلف بیشتر از ۱۰۰ نفر شد و هم با ریاست علیقلیمیرزا اعتضادالسلطنه، عموی روشنفکر شاه و یکی از اولین مترجمهای دکارت به فارسی، عصر طلایی دارالفنون آغاز شد. به دستور اعتضادالسلطنه برای یکسان شدن آموزشهای هر درس در طول سالهای مختلف، کتابهایی برای دارالفنون نوشته شد. این کتابها را استادان هر کدام از هفت رشته تحصیلی دارالفنون، یعنی پیادهنظام، سوارهنظام، توپخانه، پزشکی و جراحی، داروسازی و کانیشناسی نوشتند که اولین نمونه کتابهای درسی امروزی بود. بعضی از این کتابها، مثل اطلس جغرافیای عبدالغفار نجمالملک، چیزهایی کاملاً جدید و تازه بودند. بعضی دیگر از کتابها مثل کتابهای آموزش پزشکی دکتر پولاک و دکتر طولوزان، پزشکهای شخصی ناصرالدین شاه هم مسیر علمی کشور را عوض کرد و طب سنتی ما را به راه دیگری انداخت.
مشروطه و دنیای جدید
با پیروزی مشروطه، مدارس جدید دیگری هم در کشورمان آغاز به کار کرد. این مدارس جدید هم کتابهای درسی داشتند. میرزا حسن رشدیه، یکی از پیشگامان آموزش نوین در کشورمان، از کسانی بود که در یکی کردن کتابهای این مدارس تلاش زیادی کرد. در سالهای پایانی قاجار، چاپ کتابهای درسی بیشتر به شیوه چاپ سنگی بود. خوشنویس و نقاش، مطالب و تصاویر مورد نظرشان را با مرکب مخصوص روی کاغذهای مشمّع مخصوصی که زردرنگ بود مینوشتند. بعد آن را روی سنگآهکهای مخصوص برمیگرداندند تا خطوط به روی سنگ منتقل شود. حالا روی سنگ، اسید نیتریک میریختند تا جاهای خالی اطراف نوشتهها، با اسید حل شود و نوشتههای روی سنگ به صورت برجسته باقی بماند. با جوهری کردن این سنگ و فشار آن روی کاغذ، کتاب چاپ میشد. ویژگی چاپ سنگی، دقیقاً همین بود که خیلی راحت میشد تصاویر را هم چاپ کرد. این ویژگی با رواج چاپ سربی، تا مدتی از دست رفت و برای همین، کتابهای درسی زمان رضاشاه معمولاً تصویر ندارد و بیشتر متن است. در این دوران آموزش اجباری و آموزش اکابر هم شروع شد و خود این، به گسترش کتابهای درسی کمک فراوانی کرد. سال ۱۳۱۷ هم نام وزارت معارف به وزارت فرهنگ تغییر کرد و برنامهریزی و نظارت بر امور آموزش دورههای ابتدایی، متوسطه (دبیرستان) و عالی (دانشگاه) به این وزارتخانه واگذار شد. هر چند بعدها سازمانهای دیگر هم در تالیف کتابهای درسی دخالت میکردند. مثلاً در مقدمه کتاب فارسی کلاس اول دبستان چاپ ۱۳۳۹ میخوانیم که چون به نظر شاه روش آموزش اکابر در سازمان خدمات اجتماعی تحت ریاست اشرف پهلوی، خوب و مفید بوده، قرار شده از آن به بعد کتاب درسی کلاس اول هم با همان روش نوشته شود. تا عاقبت در سال ۱۳۴۳ وزارتخانه آموزشوپرورش از وزارت فرهنگ جدا شد و همه امور آموزشی تا پیش از دانشگاه، شامل تالیف کتابهای درسی به این نهاد واگذار شد. از این زمان دروس مقاطع مختلف تحصیلی پایههای اول تا دوازدهم، در رشتههای مختلف، تعیین شده و برای هر کدامشان کتاب نوشته شد.
به جز تالیف کتابهای درسی، چاپ آنها هم ماجراهایی داشته است. معروفترین این ماجراها، رقابت دو انتشاراتی علمی و امیرکبیر برای برنده شدن در مزایده چاپ کتابهای درسی است. در ابتدا انتشارات علمی این کار را بر عهده داشت ولی بعداً عبدالرحیم جعفری، مدیر انتشارات امیرکبیر که خودش هم از کار با همان علمی شروع کرده بود، توانست این امتیاز را برای ۱۲ سال به دست بیاورد. همین موضوع، باعث یک سلسله رقابتها بین این دو ناشر و البته افراد دیگر شد. گران شدن قیمت کتابهای درسی در سال ۱۳۵۴ هم بهترین فرصت برای منتقدان جعفری بود. حتی در سال ۱۳۵۹ و دادگاه معروف جعفری هم یکی از اتهامات او اختلاس از راه تغییر تعرفه چاپ کتابهای درسی بود. جعفری البته این اتهام را رد کرد و گفت دولت وقت در آن سال از قصد، قیمت کاغذ را دو برابر کرده بوده تا با گران شدن قیمت تمامشده کتابهای درسی، قراردادش را با جعفری باطل کند و چاپ و سود چاپ این کتابها را خودش در دست بگیرد. میبینید که چه داستان پر طول و تفصیلی است، داستان کتابهای درسی.»
کتاب درسی به مثابه سند تاریخی
تماشاگران امروز در پایان به کتاب درس «محیطشناسی با تکیه بر تاریخ ایران» یا همان تاریخ معاصر کلاس سوم دبیرستان در سال ۱۳۵۷ اشاره کرد و نوشت: «کتابی که تاریخ ایران از صفویه به بعد را شامل میشود و در ۲۳۰ صفحه حجمش، حدود ۸۰ صفحه را به سلطنت پهلوی اختصاص داده و سعی کرده تا مثل یک برنامه تبلیغاتی برای رژیم عمل کند. در این کتاب، به جای تاریخ هجری شمسی، از تاریخ شاهنشاهی که بعدها معلوم شد، دقیق هم محاسبه نشده بوده، استفاده شده است. به جز این، روایت کتاب از حوادث ایران معاصر هم بامزه است. مثلاً درباره ماجرای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ یا به قول این کتاب «قیام تاریخی ۲۸ مرداد ۲۵۱۲» در صفحات ۱۷۶ و ۱۷۷ کتاب این روایت را میخوانیم که «در دوره دوم نخستوزیری مصدق از یک سوی هرجومرج در داخل کشور توسعه یافت و از سوی دیگر دولت مصدق به یک سلسله اقدامات غیرقانونی و اعمال زور دست زد. این اقدامات بر نارضایی مردم از دولت بیش از پیش افزود. در نتیجه عکسالعملهای دولت، اوضاع به حدی پریشان گردید که زمینه برای نابودی ایران از هر حیث فراهم شد.» برای همین شاه، مصدق را عزل کرد و زاهدی را نخستوزیر اعلام کرد اما مصدق مقاومت کرد و «مردم شاهدوست ایران پس از آن که از نافرمانی مصدق اطلاع یافتند، بر ضد حکومت غیرقانونی مصدق قیام کردند و در روز ۲۸ امرداد سال ۲۵۱۲ جمعیت زیادی از تظاهرکنندگان به طرف منزل مصدق هجوم بردند. نیروهای انتظامی که برای جلوگیری از تظاهرات مردم در نقاط حساس پایتخت گمارده شده بودند، با مردمی که به پشتیبانی از شاهنشاه و رژیم سلطنت قیام کرده بودند، همصدا و همگام شدند و در نتیجه رستاخیز ۲۸ امرداد به ثمر رسید.»
روایت یکطرفه ماجرا به کنار، جالب است که به فاصله چند ماه از چاپ این کتاب، مردم نظرشان را درباره رژیم سلطنتی نشان دادند.»