لابد میدانی به چه دلیل به تو زنگ زدیم؟
خدا
منصورخان پورحیدری را بیامرزد. خیلی ناراحت شدم. خیلی... (لحظهای سکوت
کرده و ادامه میدهد) صبح یکی از دوستانم زنگ زد و خبر فوت آن خدابیامرز را
داد.
آخرین بار چه زمانی پورحیدری را دیدی؟
چند باری در بیمارستان به ملاقات منصورخان رفتم... این اواخر هم که اصلاً حالش خوب نبود. خدا رحمتش کند.
اولین برخوردت با آن مرحوم چه زمانی بود؟
فکر میکنم سال ۱۳۷۷ و در اردوی تیم ملی که با ایشان برخورد کردم. آن موقع منصورخان سرمربی تیم ملی بود.
چه خاطرهای از آن روز داری؟
آن روز اتفاق خاصی
نیفتاد. منصورخان به همه خوشامد گفت و شروع به تمرین کردیم اما تا دلتان
بخواهد از آن مرحوم خاطره دارم. (بدون آنکه منتظر سؤال ما شود ادامه
میدهد) در یک بازی حساس گلی زدم که خیلی باعث خوشحالی آن مرحوم شد. خدا
بیامرز توی رختکن به من گفت پسر پولی که گرفتی حلالت!
دربی بود؟
نه، دربی نبود!
یک خاطره دیگر هم میتوانی تعریف کنی؟
(بعد از کمی
مکث) من با وجود آنکه مدافع بودم ولی همیشه دوست داشتم گل بزنم. خاطرم هست
یک هفته به منصورخان التماس میکردم که اجازه بدهد فوروارد بازی کنم. در
جام حذفی مقابل یک تیم نه چندان سرشناس بازی داشتیم. بالاخره بازی کردم و
گل هم زدم.
چه شد که رضایت داد؟
شرط گذاشتم و گفتم منصورخان
مرا فوروارد بگذار، اگر نیمه اول گل نزدم ۵ هفته من را نیمکتنشین کن!
اینطوری شد که رضایت داد. اتفاقاً گلی که زدم دقیقه ۴۵ بود اواخر نیمه
اول. با شروع نیمه دوم باز هم گل زدم و بلافاصله منصورخان مرا بیرون کشید.
جداً؟!
بله، گفت که دیگر بس است!
از لحاظ شخصیتی پورحیدری چطور آدمی بود؟
یک معلم به
تماممعنا بود. خیلی چیزها از منصورخان یاد گرفتم. حدود ۶ یا ۷ سالی در
خدمت ایشان بودم ولی هنوز حرفهایش توی گوشم زنگ میزند. در دربیها آرامش
خاصی داشت و...
تکیه کلام منصور پورحیدری در دربیها چه بود؟
آرامش،
آرامش و آرامش! مرتب میگفت آرام باشید. تمرکز کنید و هنوز یادم میآید
این کلمه آرامش را که خیلی استفاده میکرد. خدا رحمتش کند. با خانواده
منصورخان هم رابطه خوبی داشتم. از صمیم قلب به همسر پورحیدری، علی پسرش و
دخترش تسلیت عرض میکنم. خداوند او را رحمت کند.