نقل از بی بی سی انگلیسی، به لطف فهرستی که ارویل لو بارُن (Ervil LeBaronn) پس از مرگ خود به جای گذاشته بود، قتلها همچنان ادامه داشت. آنا برای نخستین بار زبان گشوده تا ماجرای فرارش از آن آیین و تلاشهایش برای احیای نام لو بارن را بازگو کند.
آنا میگوید: «به ما آموخته بودند که همیشه با ترس از او به عنوان یکی از پیامبران راستین خدا بر روی زمین زندگی کنیم.»
آنا دوران کودکیاش را برایمان تعریف کرد و به وضوح میتوان متوجه لحن پر از شک و تردیدش شد. او بسیار آهسته، شمرده و با تامل صحبت میکند؛ گویی خودش هم حرفهای خودش را باور ندارد.
«به ما یاد داده بودند که بچههای آسمانی و فرزندان ارویل لوبارن، پیامبر خدا، هستیم. ما هم باورمان شده بود. گرچه وضع مالی خوبی نداشتیم و با سختی زندگی میکردیم اما باز هم باور داشتیم که بچههای آسمانی هستیم.»
آنا میگوید تعداد دفعاتی که با پدرش در یک اتاق بوده، به زور به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد. با این حال اما نفوذ ارویل بر روی پیروانش، از جمله 13 زن و 50 فرزندش، بسیار قوی بود.
وی میگوید: «ارویل از ابزار ترس برای کنترل مردم استفاده میکرد. ما هم بسیار میترسیدیم تا از کارهایی که به ما امر میشد، سرپیچی کنیم. از طرفی هیچ حامیای نداشتیم.»
اما آنا بالاخره در سن 48 سالگی توانست صدایش را منعکس کند. در کتاب "دختر یک مرد چند زنه" دیگر خبری از ترس و آسیبهای روانی آنا نیست.
آنا لو بارن در مکزیک و در جایی که خودش "مخفیگاه یک آیین" مینامد، متولد شد. آنا-مائه مارستون، همسر چهارم ارویل، در سنین پایین از مادرش جدا شد و از آن پس همواره از قانون در حال فرار بود.
مادر آنا مرتب از یک محل امن به محل امن دیگری میرفت و هر جایی که میشد استراحت میکرد؛ او حتی برای یافتن غذا به همراه تمام فرزندان و زنان دیگر ارویل موسوم به "زنان همشیره" به سطلهای زباله سر میکشید.
«به ما گفته بودند که چون قوم برگزیده خدا هستیم، تحت تعقیب قرار داریم و جهان بیرون هیچ درکی نسبت به ما ندارد. آنها با تکیه بر همین طرز فکر توانستند تمام فرارهای شبانه و فرار از قانون را توجیه کنند.»
آنا لو بارن در سالهای نوجوانی همراه برادرش اِدی – پیش از فرار از خانه تمام فرزندان خانواده محکوم به انجام کار اجباری در یک کارگاه تعمیر وسایل خانگی بودند که در واقع محل اصلی درآمدهایشان بود. فرزندان خانواده لو بارن مجبور بودند در روزهای تعطیلی مدرسه روزانه 12 ساعت، اجاقها و یخچالهای زنگ زده را گریس مالی کنند تا تمیز شوند.
آنا خاطرات تلخ کودکیاش را اینگونه به یاد میرود: «یادم میآید که خواهران و برادرانم به خاطر هر کاری کتک میخوردند. آنها بچه بودند. بچه هم از نامش مشخص است. مگر چقدر میتوان از یک بچه 10، 11 ساله کار کشید؟ آیا با کتک کاری میتوان آنها را به کار گرفت؟»
رابطه فرزندان با دنیای بیرون به طور کامل قطع نشده بود. آنها اجازه داشتند به مدرسه بروند گرچه به آنها تذکر داده شده بود که مبادا در مورد اتفاقات "خانه" با کسی حرفی بزنند. آنا میگوید که به بچهها یاد میدادند که «چطور دروغ بگویند.»
دختران در نظام سلسله مراتبی آن آیین دارای پایینترین جایگاه بودند.
آنا میگوید: «نظام پدر سالاری در آنجا حاکم بود. شکی در آن نیست. دختران جوان نیز در نهایت محکوم به ازدواج با مردی میشدند که قبلا زن داشتند. ما هم مجبور بودیم این سرنوشت شوم را به هنگام رسیدن به سن ازدواج بپذیریم.»
سن ازدواج در خانواده لو بارن 15 سال بود. آنا میگوید: «به همین دلیل، وقتی من در سن 13 سالگی از خانه فرار کردم، جانم را روی کف دستم گذاشته بودم.»
ارویل لو بارن – مورمون مانسون؛ - وی موسس کلیسای "بره خدا" بود که یکی از شاخههای آیین مورمون است. وی 13 زن و 50 فرزند داشت.
- پیروانش وی را فرستاده خداوند میپنداشتند که برای تصفیه ایمان مورمونها نازل شده بود.
- رسانهها وی را "مورمون مانسون" لقب داده بودند. کلیسای "عیسی مسیح قدیسان آخر الزمان" نیز به خاطر ارتکاب وی به چند همسری، او را در دهه 50 میلادی طرد کرده بود
مورمونیسم (Mormonism) سنت دینی اصلی جنبش قدیسان آخرالزمان مسیحیت احیاگر است. این جنبش در دهه ۱۸۲۰ توسط "جوزف اسمیت" در ایالت نیویورک بنیان نهاده شد. در دهههای ۱۸۳۰ و ۱۸۴۰ میلادی، مورمونیسم خود را از پروتستانیسم سنتی متمایز کرد. امروزه مورمونیسم، آیین جدید غیر پروتستانی است که توسط اسمیت در دهه ۱۸۴۰ آموزش داده میشد. پس از مرگ اسمیت، بیشتر مورمونها از بریگم یانگ در هجرت او به سوی غرب به قلمروی یوتا، پیروی کرده و خود را کلیسای عیسی مسیح قدیسان آخر الزمان نامیدند. گونههایی که جزئی از این کلیسا نیستند شامل بنیادگرایی مورمون است، که خواهان حفظ آدابی چون چندهمسری است که کلیسای قدیسان آن را پیشتر ترک کرده بود.
آنا در آن سالها از موضوع مهمی خبر نداشت: اینکه پدرش به خاطر ارتکاب قتلهای زنجیرهای در هر دو طرف مرز تحت تعقیب FBI و پلیس مکزیک است.
ارویل به ندرت شخصا در ارتکاب جنایات دست داشت؛ ولی فقط دستور قتل را به پیروانش میداد. او حتی دستور قتل یکی از همسران و دو فرزندش را نیز صادر کرده بود. آنها ادعای ارویل مبنی بر اینکه نماینده خدا بر روی زمین است را رد کرده و نسبت به احکامش اعتراض کرده بودند.
پیروانش بر این باور بودند که او مستقیما از خدا دستور میگیرد و سرشت پیامبری را از پدرش "آلما دایر لو بارن" به ارث برده است.
آنا میگوید: «میدانید کنترل تام بر افراد یعنی چه؟ وقتی کاملا متقاعد شدهاید که شخصی درست میگوید و خودتان هم تمایل به انجام آن کار را دارید؛ یا حتی وقتی که مخالف انجام آن کار هستید ولی از بیانش میترسید اما تصمیم میگیرید که آن کار را انجام دهید... ارویل دقیقا این قدرت را داشت. مردم به حرفهایش کامل گوش میدادند؛ هرچند به ضررشان تمام میشد.
ارویل لو بارن به همراه همسر چهارمش آنا مائه مارستون البته حق انحصاری رابطه مستقیم با خدا فقط منحصر به ارویل نبود؛ سه برادر دیگرش نیز گاها به نوبت ادعای پیامبری داشتند.
ارویل در ابتدا پیروی برادر بزرگترش "جوئل" بود اما رابطه آنها بر سر برنامههای درآمدزاییِ ارویل به هم خورد. از جمله آن طرح تبدیل لوس مولینوس، محل زندگی حدود 200 تن از پیروان آیینشان، به یک تفرجگاه ساحلی بود.
جوئل در سال 1970 میلادی برادرش را به خاطر نقشههایش از کلیسا بیرون انداخت. جوئل سپس فرقه خودش را به راه انداخت و نام کلیسایش را "بره خدا" نامید. او سپس تلاش کرد تا رقبایش را کنار بزند و کارش را در سال 1972 با برادرش جوئل آغاز کرد.
اِرویل دست به دامان یک دکترین منسوخ آیین مورمونیسم شد: کفاره خون، که به موجب آن گناهکاران برای خلاص شدن از شر شیطان باید خونشان را به عنوان کفاره تقدیم کنند. ارویل با همین طرز فکر فهرستی بلند بالا را تهیه کرد تا گناهکاران را راهی بهشت کند!
بنا به ادعای ارویل، خدا خودش قربانی بعدی را به او معرفی میکرد و او سپس گروهی از پیروانش را مامور قتل آن شخص قرار میداد. رفته رفته طرحهای قتل پیچیدهتر شد: صحنهسازی و تیم پشتیبان برای اجرای پلن دوم. کسی اجازه سرپیچی از فرمان ارویل را نداشت.
آنا میگوید: «برخی با دستور ارویل مخالفت میکردند و با تقدیم جانشان بهایش را نیز میپرداختند. قدرت ارویل تا پس از مرگش نیز ادامه داشت ولی به تدریج محو گشت... البته ارویل حتی از درون گور نیز میتوانست بر مردم کنترل داشته باشد که واقعا مخ آدم سوت میکشد!»
آنا مائه مارستون به همراه برخی از فرزندانش – او خشنود به نظر میرسد ارویل به خاطر قتل برادرش جوئل و همچنین یورش کماندویی به لوس مولینوس (به خاطر عدم تبعیت مردم ساکن آنجا از "پیامبر" خدا) به دادگاهی در مکزیک احضار شد اما توانست از اجرای عدالت بگریزد.
وی در نهایت در سال 1979 میلادی توسط پلیس مکزیک دستگیر و به FBI استرداد شد. البته شرایط دستگیری وی هرگز علنا بیان نشد. پس از مدتی کوتاه، ارویل به دلیل قتل "رولن سی. آلفرد،" رهبر یک فرقه چند همسری دیگر در ایالت یوتا آمریکا، به حبس ابد محکوم شده بود. آلفرد از درخواست ارویل برای پرداخت باج و به رسمیت شناختن آنها امتناع ورزیده بود.
ارویل در سال 1981 میلادی به دلیل حمله صرع در زندان ایالتی یوتا از دنیا رفت اما آیین ترسناکش به جای ماند. جنجالی خونین بر سر جانشینی بین پیروان ارویل در گرفت.
آنا در آن زمان به همراه مادرش، خواهر ناتنیاش لیلیان و همسر لیلیان در هیوستن زندگی میکرد. لیلیان و همسرش مارک از طرفداران پر و پا قرص ارویل بودند اما پس از مرگ وی به یک کلیسای دیگر ملحق شده و رویکرد چند همسری ارویل لو بارن را رد کردند.
دن جردن (Dan Jordan) از پیروان ارشد ارویل به هیوستن رفت و به آنا و مادرش گفت که باید همراش به دنور برگردند. آنا در آن زمان تنها 13 سال سن داشت ولی از دستور جردن پیروی نکرد. او میگوید: «زندگی من و مادرم در هیوستن برخلاف همیشه داشت به شکلی عادی پیش میرفت. به همین خاطر اصلا نمیتوانم باور کنم که مادرم قبول کرده بود که به دنور برگردد. یک سال بود که در یک خانه زندگی کرده بودیم و از این حیث رکورد زده بودیم. در هیوستن غذاهای عادی میخوردیم و در ازای دریافت مبلغی کار میکردیم. ما حتی امکان پس انداز کردن نیز داشتیم... اما من اصلا حس خوبی نداشتم و دلم نمیخواست دیگر به آنجا برگردم.»
خواهران یا "خواهران همشیره" – رامونا و فایه لو بارُن آنا با کمک خواهرش لیلیان توانست از دست دن جردن فرار کند. لیلیان او را در اتاقی در یک مهمانسرا پنهان کرده بود و مادر آنا به تنهایی با دن بازگشت.
آنا از لیلیان و مارک به عنوان "قهرمانهای قصهاش" یاد میکند. اما قرار نبود که زندگی آنها به شکلی عادی پیش رود: ارویل در زندان اسامی متشکل از 50 خائن را فهرست کرده بود؛ نام مارک نیز داخل فهرست بود!
مارک و دن جزو آن دستهای از پیروان ارویل بودند که از انجام ماموریت مسلحانه برای آزادی ارویل از زندان کنار کشیده بودند. دن جردن به بهانه "کفاره خون" و برای رفتن به بهشت کشته شده بود؛ مارک نیز خطر را بیخ گوشش حس میکرد.
مارک، 38 ساله، از رفتن به مخفیگاه خودداری کرد و در عوض خانهاش را به یک قلعه تبدیل کرد، هر چند کافی نبود. در ساعت 4 عصر 27 ژوئن 1988 میلادی، مارک چندین مرتبه در دفتر کارش هدف قرار گرفت. دوآن، برادر مارک و مالک یک کارگاه تعمیراتی در هیوستن، به همراه دختر 8 سالهاش "جنیفر" تقریبا در همان ساعت هدف قرار گرفتند.
حدود 250 کیلومتر آنطرفتر، در ایروینگ تگزاس، یکی دیگر از پیروان پیشین اِرویل به نام اِدی مارستون – برادر ناتنی آنا – پنج دقیقه پس از سه قتل اول هدف قرار گرفت.
این قتلهای زنجیرهای با نام "قتلهای ساعت چهار" شهرت یافت و باعث شد تا آمریکا در شوک فرو برود. شخصی – احتمالا پسر ارویل لو بارن – فهرست پدرش را دنبال میکرد. آن قتلها در صد و چهل و چهارمین سالگرد درگذشت جوزف اسمیت، بنیانگذار کلیسای مورمون، صورت گرفت.
ژاکلین تارسا لو بارن آخرین نفری بود که در ارتباط با قتلهای ساعت چهار به زندان افتاد آنا پس از مرگ مارک، خواهرش لیلیان و فرزندانش را آرام میکرد و همزمان بر ترسهای درونی خودش غلبه میکرد. او میگوید: «فکر نمیکنم که من هم در آن لیست بودم. اما خب اگر قرار بود اتفاقی رخ دهد و من هم حضور داشته باشم، احتمال کشته شدنم زیاد بود. ما تحت حفاظت پلیس بودیم اما باز هم میترسیدیم.»
مارک چینووث برای آنا همچون یک پدر بود. گرچه بحثهایی از اقدامات خشونت آمیز مارک به گوش میرسید اما آنا اصرار داشت که مارک عوض شده است: «او مردی مهربان و بخشنده بود. او پدری خوب برای فرزندانش بود و از دست دادنش بسیار سخت بود.»
آرون لو بارُن، برادر ناتنی آنا، در سال 1997 از نبردها بر سر جانشینی جان سالم بدر برد اما به دلیل طراحی قتلهای ساعت چهار محکوم به تحمل 45 سال حبس شد. چهار عضو دیگر آن آیین نیز به دلیل ارتکاب داشتن در آن جنایات روانه زندان شدند.
آنا تصمیم گرفت به دانشگاه برود و زندگی مستقل خودش را بسازد. او سپس با "دیوید" دوست دوران کودکیاش ازدواج کرد.
دختر یک مرد چند زنه نوشته آنا لو بارن در 21 مارس 2017 منتشر خواهد شد لیلیان چینووث در سال 1998 میلادی و پس از مرگ همسرش دست به خودکشی زد. آنا با افسردگی حاصل از آن اتفاق دست و پنجه نرم میکرد.
آنا حالا باور دارد که پدرش ارویل در تمام طول زندگیاش از نوعی مشکلات روانی رنج میبرده است. دیوانگی و جنون ارویل بر زندگی آنا و خواهران و برادرانش سایه افکنده است.
او میگوید: «اکنون پنج فرزند دارم. اگر قرار بود با تعریف داستان زندگیام در کتاب "دختر یک مرد چند زنه" جان خودم یا هر یک از فرزندانم را به خطر میانداختم، مطمئن باشید که آن را برای کسی تعریف نمیکردم. اینک هیچ خطری ما را تهدید نمیکند.» آنا امیدوار است که با انتشار کتابش بتواند اعتبار نام خانواده لو بارن را مجدد احیا کند.