آفتابنیوز : - حمله نظامی به یوگوسلاوی در دههٔ ۱۹۹۰ در پیِ وجههپردازی و هراسافکنی از اسلوبودان میلوسویج صورت گرفت. میلوسویج - بدلیل سوابق و عملکرد خود - این قابلیت را برای استراتژیستهای آمریکایی پیدا کرده بود که از او برای توجیه یک حملهٔ نظامی بهرهبرداری کنند. سیاستمداران و وجهپردازان آمریکایی از رئيسجمهور جمهوری فدرال یوگوسلاوی چنان چهرهای در اذهان عمومی غرب ترسیم کردند که وقتی لازم شد موازین منشور سازمان ملل را برای حمله به یوگوسلاوی «دور بزنند»، به کمک وجههٔ او حتی دکترینهای جدید حقوقی (مانند دکترین دخالت بشردوستانه) نیز خلق کردند!
- حملهٔ نظامی به عراق در سال ۲۰۰۳ نیز در پیِ هراسافکنی از صدام حسین صورت گرفت. صدام هم وجههای داشت که میشد از آن برای «عراقهراسی» و توجیه حملهٔ نظامی و تحریمِ این کشور بهرهبرداری کرد. به واقع، صدام حسین این قابلیت را داشت که به او به راحتی اتهام نگهداری و استفاده از سلاح شیمیایی بزنند - (حتی او را متهم به شرکت در حمله تروریستی یازده سپتامبر کنند) - و سپس این اتهام را دستمایهٔ جلب رضایت افکار عمومی و ایجاد اجماع لازم برای حملهٔ نظامی به عراق قرار دهند.
- حملات نظامی به لیبی در ادوار مختلف هم در پی هراسافکنی از وجههٔ معمر قذافی صورت گرفت. قذافی هم - بعضاً بدلیل اظهارات و رفتار نامتعارف خود در مجامع بینالمللی - این قابلیت را پیدا کرده بود که از او به عنوان مستمسکی برای حمله به کشورش استفاده کنند. در واقع، وجههٔ قذافی چنان نزد افکار عمومی غرب مخدوش شده بود که وقتی او مخالفانش را «موش» خطاب کرد، استراتژیستها و وجههپردازان آمریکایی به راحتی استعارهٔ بیجای او را به مثابهٔ «پیشدرآمدی بر یک نسل کُشی جدید» خواندند و به همین بهانه مقدمات ورود به جنگ را مهیا کردند.
- حمله نظام به سوریه هم در پی هراسافکنی از وجههٔ بشار اسد صورت گرفت. بشار اسد نیز - بعضاً بدلیل عملکرد و ضعف در حوزهٔ «روابط عمومی» - به راحتی این قابلیت را پیدا کرد که استراتژیستها و وجههپردازان غربی او را به استفاده از سلاح شیمیایی و کشتارجمعی متهم کنند و از این طریق راه را برای حملات هوایی و مداخلات نظامی هموار کنند.
در واقع، در عصر کنونی که مقولهٔ «جنگ»، «افکار عمومی» و «اجماع بینالمللی» از نزدیک به هم پیوند خورده و سیاستمداران غربی - پیش از مبادرت به حملهٔ نظامی - مجبور به ایجاد اجماع داخلی نیز هستند، شاید بیش از هر عصر دیگری «وجههٔ سیاستمدار شرقی» اهمیت پیدا کرده است.
به عبارت دیگر، در بستر مطالعات جنگهای متاخر است که میفهمیم چرا حفظ وجههٔ «اعتدال» در دنیای امروز برای کشوری مانند ایران «ارزش راهبردی» دارد؛ چرا جلب افکار عمومی و هزینهزدایی از «ارتباط با ایران» ضریب امنیتی کشور را افزایش میدهد؛ و چرا حفظ یک رئيسجمهور «معتدل» در مسند قدرت - و حفظ یک وزیر خارجه که نامزد دریافت جایزهٔ صلح نوبل بوده - در عصر ترامپها و عادلالجبیرها «کارکرد امنیتی» دارد!