آفتابنیوز : قرآن به داستان ذوالقرنین توجه داشته و همواره این داستان محل بحث و گفت و گوی قرآن پژوهان بوده است.
اما براستی ذوالقرنین کیست؟ آیا او همان کورش کبیر تاریخ ایران زمین نیست؟
سرگذشت عجیب ذوالقرنین در تفاسیر
آیت الله مکارم شیرازی و جمعی از علمای معزز اسلام در تفسیر این آیات می نویسند:
در آغاز بحث درباره اصحاب کهف گفتیم که گروهی از قریش به این فکر افتادند که پیامبر اسلام را به اصطلاح آزمایش کنند، پس از مشاوره با یهود مدینه سه مساله طرح کردند: یکی، تاریخچه اصحاب کهف، دیگر مساله روح و سوم سرگذشت ذوالقرنین که پاسخ مساله روح در سوره اسراء آمده، و پاسخ دو سوآل دیگر در همین سوره کهف.
اکنون نوبت داستان ذوالقرنین است.
1- نخستین آیه می گوید:« از تو درباره ذوالقرنین سوآل می کنند.» ( ویسئولونک عن ذی القرنین)
« بگو به زودی گوشه ای از سرگذشت او را برای شما بازگو می کنم» ( قل ساتلوا علیکم منه ذکرا) تعبیر به « ساتلوا» با توجه به این که « سین» معمولا برای آینده نزدیک است، در حالی که در این مورد پیامبر(ص) بلافاصله از ذوالقرنین سخن می گوید، ممکن است برای رعایت ادب در سخن بوده باشد، ادبی که آمیخته به ترک عجله و شتاب زدگی است، ادبی که مفهومش دریافت سخن از خدا و سپس بیان برای مردم است.
آغاز این آیه نشان می دهد که داستان ذوالقرنین در میان مردم مطرح بوده، منتها اختلافات یا ابهاماتی آن را فرا گرفته بود، به همین دلیل از پیامبر(ص) توضیحات لازم را در این زمینه خواستند.
2- آیه سپس اضافه می کند« ما در روی زمنی او را تمکین دادیم» ( قدرت و ثبات و نیرو و حکومت بخشیدیم)( انا مکنا له فی الارض).
« و اسباب هر چیز را در اختیارش نهادیم» ( و آتیناه من کل شی سببا) گرچه بعضی از مفسران خواسته اند مفهوم «سبب» را که در اصل به معنی طنابی است که به وسیله آن از درختان نخل بالا می روند و سپس به هر گونه وسیله اطلاق شده ـ در مفهوم خاصی محدود کنند، ولی پیدا است که آیه کاملا مطلق است و مفهوم وسیعی دارد و نشان می دهد که خداوند اسباب وصول به هر چیزی را در اختیار ذوالقرنین گذارده بود: عقل و درایت کافی، مدیریت صحیح، قدرت و قوت، لشکر و نیروی انسانی و امکانات مادی، خلاصه آن چه از وسائل معنوی و مادی برای پیشرفت و رسیدن به هدف ها لازم بود و در اختیار او نهادیم.
3- « و او هم از این وسائل استفاده کرد» ( فاتبع سببا)
4- « تا به غروبگاه آفتاب رسید» ( حتی اذا بلغ مغرب الشمس).
5-« در آن جا احساس کرد که خورشید در چشمه یا دریای تیره و گل آلودی فرو می رود»( وجدها تغرب فی عین حمئه)
6-« و در آنجا گروهی از انسان ها را یافت»( که مجموعه ای از انسان های نیک و بد بودند) ( و وجد عندها قوما).
7-« به ذوالقرنین گفتیم: آیا می خواهی آنها را مجازات کنی و یا طریقه نیکویی را در میان آنها انتخاب نمایی» ( قلنا یا ذوالقرنین اما ان تعذب و اما ان تتخذ فیها حسنا)
بعضی از مفسران از تعبیر «قلنا» ( ما به ذوالقرنین گفتیم) می خواهند نبوت او را استفاده کنند، ولی این احتمالی نیز وجود دارد که منظور از این جمله الهام قلبی باشد که در مورد غیر پیامبران نیز وجود داشته، اما نمی توان انکار کرد که این تعبیر بیشتر نبوت را در نظر انسان مجسم می کند.
8- ذوالقرنین« گفت اما کسانی که ستم کرده اند، آنها را مجازات خواهیم کرد.» ( قال اما من ظلم فسوف نعذبه).
9- « سپس به سوی پروردگارش باز می گردد و خداوند او را عذاب شدیدی خواهد نمود» ( ثم یرد الی ربه فیعذبه عذابا نکرا.)
این ظالمان و ستمگران، هم مجازات این دنیا را می چشند و هم عذاب آخرت را . . .
10-« و همچنان به راه خود ادامه داد تا به خاستگاه خورشید رسید.» ( حتی اذا بلغ مطلع الشمس).
« در آن جا مشاهده کرد که خورشید بر جمعیتی طلوع می کند که جز آفتاب برای آنها پوششی قرار نداده بودیم.»( و جدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترا).
این جمعیت در مرحله ای بسیار پایین از زندگی انسانی بودند، تا آن جا که برهنه زندگی می کردند، و یا پوشش بسیار کمی که بدن آنها را از آفتاب نمی پوشانید، داشتند.
بعضی از مفسران این احتمال را نیز بعید نداسته اند که آنها خانه و مسکنی نداشتند، تا آنها را از تابش آفتاب بپوشاند.
احتمال دیگری که در تفسیر این جمله گفته اند، این است که سرزمین آنها یک بیابان فاقد کوه و درخت و پناهگاه بود، و چیزی که آنها را از آفتاب بپوشاند و سایه دهد، در آن بیابان وجود نداشت.
11- آری« این چنین بود که کار ذوالقرنین، و ما به خوبی می دانیم او چه امکاناتی برای ( پیشبرد اهداف خود) در اختیار داشت»( کذلک و قد احطنا بما لدیه خبرا).
بعضی از مفسران این احتمال را در تفسیر آیه داده اند که جمله فوق اشاره ای است به هدایت الهی نسبت به ذوالقرنین در برنامه ها و تلاش هایش.
12- «(باز) از اسباب مهمی( که در اختیار داشت) استفاده کرد.»
13- «( و همچنان به راه خود ادامه داد) تا به میان دو کوه رسید، و در آنجا گروهی غیر از آن دو را یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند!»
14- «( آن گروه به او) گفتند: ای ذوالقرنین یاجوج و ماجوج در این سرزمین فساد می کنند: آیا ممکن است ما هزینه ای برای تو قرار دهیم که میان ما و آنها سدی ایجاد کنی؟»
15- «(ذوالقرنین) گفت: آن چه را خدا در اختیار من گذارده، بهتر است( از آن چه شما پیشنهاد می کنید) مرا با نیرویی یاری کنید، تا میان شما و آنها سد محکمی ایجاد کنم.»
« قطعات بزرگ آهن برای من بیاورید( و آنها را به روی هم چیند) تا کاملا میان دو کوه را پوشانید. سپس گفت:( آتش در اطراف آن بیفروزید) و در آتش بدمید،( آنها دمیدند) تا قطعات آهن را سرخ گداخته کرد، گفت( اکنون) مس ذوب شده برای من بیاورید تا به روی آن بریزیم.»
«( سرانجام آن چنان سد نیرومندی ساخت) که آنها قادر نبودند از آن بالا روند و نمی توانستند نقبی در آن ایجاد کنند.»
« گفت این از زحمت پرودگار من است، اما هنگامی که وعده پروردگاران فرا رسد، آن را در هم می کوبد و وعده پروردگارم حق است.» . . .
16- سرانجام این سد به قدری نیرومند و مستحکم شد که « آن گروه مفسد، قادر نبودند از آن بالا بروند، و نه قادر بودند در آن نقبی ایجاد کنند»( فما اسطاعوان یظهروه ما استطاعوا له نقبا).
در این جا ذوالقرنین با این که کار بسیار مهمی انجام داده بود، و طبق روش مستکبران می بایست به آنها مباهات کند و برخود ببالد، و یا متنی بر سر آن گروه بگذارد، اما چون فرد خدا بود، با نهایت ادب چنین« اظهار داشت که این از رحمت پرورگار من است»( قال هذا رحمه من ربی).
اگر علم و آگاهی دارم و به وسیله آن می توانم چنین گامی مهمی بردارم، از ناحیه خدا است، واگر قدرت و نفوذ سخن دارم، آن هم از ناحیه او است.
و اگر چنین مصالحی در اختیار من قرار گرفت، آن هم از برکت رحمت واسعه پروردگار است، من چیزی از خود ندارم که بر خویشتن ببالم و کار مهمی نکرده ام که بر گردن بندگان خدا منت گذارم!
سپس این جمله را اضافه کرد: که گمان نکنید این یک سد جاودانی و ابدی است، نه« هنگام یکه فرمان پروردگارم فرا رسد آن را در هم می کوبد، و به یک سرزمین صاف و هموار مبدل می سازد»!( فاذا جاء وعد ربی جعله دکاء).
« و این وعده پرودگار من حق است»( و کان وعد ربی حقا).
ذوالقرنین در این گفتارش به مساله فنای دنیا و در هم ریختن سازمان آن در آستانه رستاخیز اشاره می کند.
اما بعضی از مفسران، وعده خدا را اشاره به پیشرفت های علمی بشر می دانند که با آن دیگر سد غیر قابل عبور مفهومی ندارد، وسائل هوایی، همچون هواپیماها، هلی کوپترها و مانند آن تمام این موانع را بر می دارد.
ذوالقرنین که بود؟
در این که ذوالقرنین که در قرآن مجید آمده از نظر تاریخی چه کسی بوده است، نظرات مختلفی در این زمینه ابراز شده که مهم ترین آنها سه نظریه است.
*اول: بعضی معتقدند او کسی جز« اسکندر مقدونی» نیست، لذا بعضی او را به نام اسکندر ذوالقرنین می خوانند، و معتقدند که او بعد از مرگ پدرش بر کشورهای روم و مغرب و مصر تسلط یافت، و شهر اسکندریه را بنا نمود، سپس شام و بیت المقدس را در زیر سیطره خود گرفت، و از آنجا به ارمنستان رفت، عراق و ایران را فتح کرد، سپس قصد « هند» و « چین» نمود و از آنجا به خراسان بازگشت. شهرهای فراوانی بنا نهاد، و به عراق آمد و بعد از آن در « شهر زور» بیمار شد و از دنیا رفت، و به گفته بعضی، بیش از 36 سال عمر نکرد، جسد او را به اسکندریه بردند در آن جا دفن نمودند.
*دوم: جمعی از مورخین معتقدند؛ ذوالقرنین یکی از پادشاهان« یمن» بوده( پادشاهان یمن بنام «تبع» خوانده می شدند که جمع آن« تبابعه» است).
از جمله« اصمعی» در تاریخ عرب قبل از اسلام و « ابن هشام» در تاریخ معروف خود به نام« سیره» و « ابوریحان بیرونی» در« الآثار الباقیه» را می توان نام برد که از این نظریه دفاع کرده اند. حتی در اشعار « حمیری ها» ( که از اقوام یمن بودند) و بعضی از شعرای جاهلیت اشعاری دیده می شود که در آنها افتخار به وجود « ذوالقرنین» کرده اند.
طبق این فرضیه، سدی را که ذوالقرنین ساخته، همان سد معروف « مارب» است.
*سوم: سومین نظریه که ضمنا جدیدترین آنها محسوب می شود، همانست که دانشمند معروف اسلامی « ابوالکلام آزاد» که روزی وزیر فرهنگ کشور هند بود، در کتاب محققانه ای که در این زمینه نگاشته است آمده است.
طبق این نظریه ذوالقرنین همان« کورش کبیر» پادشاه هخامنشی است. از آنجا که نظریه اول و دوم هیچ مدرک قابل ملاحظه تاریخی ندارد و از آن گذشته، نه اسکندر مقدونی دارای صفاتی است که قرآن برای ذوالقرنین شمرده و نه هیچ یک از پادشاهان یمن.
به علاوه« اسکندر مقدونی» سد معروفی نساخته، اما «سد مارب» در « یمن» سدی است که هیچ یک از صفاتی که قرآن برای سد ذوالقرنین ذکر کرده است، تطبیق نمی کند، زیرا سد ذوالقرنین طبق گفته قرآن از آهن و مس ساخته شده بود، و برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی بوده، در حالی که سد مارب از مصالح معمولی، و به منظور جمع آوری آب و جلوگیری از طغیان سیلاب ها ساخته شده که شرح آن را قرآن در سوره « سبا» بیان کرده است.
به همین دلیل بحث را بیشتر روی نظریه سوم متمرکز می کنیم، و در این جا لازم می دانیم به چند امر دقیقا توجه شود:
*الف: نخستین مطلبی که در این جا جلب توجه می کند این است که « ذوالقرنین» (صاحب دو قرن) چرا به این نام نامیده شده است؟
بعضی معتقدند این نام گذاری به خاطر آن است که او به شرق و غرب عالم رسید که عرب از آن تعبیر به قرنی الشمس( دو شاخ آفتاب) می کند.
بعضی دیگر معتقدند که این نام به خاطر این بود که دو قرن زندگی یا حکومت کرد، و در این که مقدار چه اندازه است، نیز نظرات متفاوتی دارند.
بعضی می گویند در دو طرف سر او برآمدگی مخصوصی بود و به خاطر آن به ذوالقرنین معروف شد.
و بالاخره بعضی بر این عقیده اند که تاج مخصوص او دارای دو شاخک بود. و عقاید دیگری که نقل همه آنها به طول می انجامد، و چنان که خواهیم دید مبتکر نظریه سوم یعنی« ابوالکلام آزاد» از این لقب، استفاده فراوانی برای اثبات نظریه خود کرده است.
ب: از قرآن مجید به خوبی استفاده می شود که ذوالقرنین دارای صفات ممتازی بود: ـ خداوند اسباب پیروزی ها را در اختیار او قرار داد.
ـ او سه لشکر کشی مهم داشت:نخست به غرب، سپس به شرق، و سرانجام به منطقه ای که در آنجا یک تنگه کوهستانی وجود داشته، و در هر یک از این سفرها با اقوامی برخورد کرد که شرح صفات آنها در تفسیر آیات گذشت.
ـ او مرد مومن و موحد و مهربانی بود، و از طریق عدل و داد منحرف نمی شد، و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. او یار نیکوکاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنیا علاقه ای نداشت.
ـ او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز.
ـ او سازنده یکی از مهمترین و نیرومند ترین سدها است، سدی که در آن به جای آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد.( و اگر مصالح دیگر در ساختمان آن نیز به کار رفته باشد، تحت الشعاع این فلزات ود) و هدف او از ساختن این سد کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یاجوج و ماجوج بوده است.
ـ او کسی بوده که قبل از نزول قرآن، نامش در میان جمعی از مردم شهرت داشت، و لذا قریش یا یهود از پیغمبر(ص) درباره آن سوال کردند، چنان که قرآن می گوید: یسئلونک عن ذی القرنین:« از تو درباره ذوالقرنین سوال می کنند.»
اما از قرآن چیزی که صریحا دلالت کند، او پیامبر بوده استفاده نمی شود، هر چند تعبیراتی در قرآن هست که اشعار به این معنی دارد، چنان که در تفسیر آیات سابق گذشت.
از بسیاری از روایت اسلامی که از پیامبر(ص) و ائمه بیت(ع) نقل شده نیز می خوانیم:« او پیامبر نبود، بلکه بنده صالحی بود.»
ج: اساس قول سوم( ذوالقرنین کورش کبیر بوده است) به طور بسیار فشرده بر دو اصل استوار است:
نخست این که: سو آل کنندگان درباره این مطلب از پیامبر اسلام (ص) طبق روایاتی که در شان نزول آیات نازل شده است، یهود بوده اند، و یا قریش به تحریک یهود، بنابراین باید ریشه این مطلب را در کتب یهود پیدا کرد.
از میان کتب معروف یهود، به کتاب دانیال، فصل هشتم باز می گردیم، در آن جا چنین می خوانیم:
« در سال سلطنت بل شصر، به من که دانیالم، رویایی مرئی شد. بعد از رویارویی که اولا به من مرئی شده بود، و در رویا دیدم، و هنگام چنین شد که من در قصر « شوشان» که در کشور « ایلام است، بودم و در خواب دیدم که نزد نهر « اولای» هستم و چشمان خود را بر داشت نگریستم و اینکه قوچی در برابر نهر بایستاد و صاحب دو شاخ بود، و شاخ هایش بلند . . . و آن قوچ را به سمت« مغربی» و « شمالی» و « جنوبی» شاخ زنان دیدم و هیچ حیوانی در مقابلش مقاومت نتوانست کرد، و از این که احدی نبود که از دستش رهایی بدهد لهذا موافق رای خود عمل می نمود و بزرگ می شد. . . . »
پس از آن در همین کتاب از « دانیال» چنین نقل شده:« جبرئیل بر او آشکار گشت و خوابش را چنین تعبیر نمود:
قوچ صاحب دو شاخ که دیدی، ملوک مدائن و فارس است( یا ملوک ماد و فارس است).
یهود از بشارت رویای دانیال چنین دریافتند که دوران اسارت آنها با قیام یکی از پادشاهان ماد فارس، و پیروز شدنش بر شاهان بابل، پایان می گیرد، و از چنگال بابلیان آزاد خواهند شد.
چیزی نگذشت که « کورش» در صحنه حکومت ایران ظاهر شد و کشور ماد و فارس را یکی ساخت، و سلطنتی بزرگ از آن پدید آورد، و همان گونه که رویای دانیال گفته بود که آن قوچ شاخ هایش را به غرب و شرق و جنوب می زند، کورش نیز در هر سه جهت فتوحات بزرگی انجام داد.
یهود را آزاد ساخت و اجازه بازگشت به فلسطین به آنها داد.
جالب این که در تورات در کتاب« اشعیا» فصل شماره 28/، چنین می خوانیم:« آن گاه در خصوص کورش می فرماید که شبان من اوست، و در تمامی کارها مشیتم را به اتمام رسانده به « اورشلیم» خواهد گفت که بنا کرده خواهی شد».
این جمله نیز قابل توجه است که در بعضی از تعبیرات تورات، از کورش تعبیر به عقاب مشرق، و مرد تدبیر که از مکان دور خوانده خواهد شد آمده است.( کتاب اشعیا، فصل 46، شماره 11/»
دوم: این که در قرن نوزدهم میلادی در نزدیکی استخر، در کنار نهر« مرغاب» مجسمه ای از کورش کشف شد که تقریبا به قامت یک انسان است، و کورش را در صورتی نشان می دهد که دوبال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، و تاجی به سردارد که دو شاخ همانند شاخ های قوچ در آن دیده می شود.
این مجسمه که نمونه بسیار پر ارزشی از فن حجاری قدیم است، آن چنان جلب توجه دانشمندان را نمود که گروهی از دانشمندان آلمانی فقط برای تماشای آن به ایران سفر کردند.
از تطبیق مندرجات تورات با مشخصات این مجسمه این احتمال در نظر این دانشمند کاملا قوت گرفت که نامیدن « کورش» به « ذوالقرنین»( صاحب دو شاخ) از چه ریشه ای مایه می گرفت، و همچنین چرا مجسمه سنگی کورش دارای بال هایی همچون بال عقاب است، و به این ترتیب بر گروهی از دانشمندان مسلم شد که شخصیت تاریخی ذوالقرنین از این طریق کاملا آشکار شده است.
آن چه این نظریه را تایید می کند، اوصاف اخلاقی است که در تاریخ برای کوروش نوشته اند.
هرودوت مورخ یونانی می نویسد:« کورش» فرمان داد تا سپاهیانش جز به روی جنگجویان شمشیر نکشند، و هر سرباز دشمن که نیزه خود را خم کند، او را نکشند، و لشکر کورش فرمان او را اطاعت کردند، به طوری که توده ملت، مصائب جنگ را احساس نکردند.
و نیز « هر دوت» درباره او می نویسد: کورش پادشاهی کریم و سخی و بسیار ملایم و مهربان بود، مانند دیگر پادشاهان به اندوختن مال حرص نداشت، بلکه نسبت به کرم و عطا حریص بود، ستم زدگان را از عدل و داد برخوردار می ساخت و هر چه را متضمن خیر بیشتر بود، دوست می داشت.
و نیز مورخ دیگر « ذی نوفن» می نویسد: کورش پادشاه عاقل و مهربان بود و بزرگی ملوک با فضائل حکماء در او جمع بود، همتی فائق، وجودی غالب داشت، شعارش خدمت انسانیت و خوی او بذل عدالت، بود و تواضع و سماجت در وجود او جای کبر و عجب را گرفته بود.
جالب این که مورخان که کورش را این چنین توصیف کرده اند، از تاریخ نویسان بیگانه بودند، نه از قوم یا ابناء وطن او، بلکه اهل یونان بودند و می دانیم مردم یونان به نظر دوستی به کورش نگاه نمی کردند، زیرا با فتح « لیدیا» به دست کورش، شکست بزرگی برای ملت یونان فراهم گشت.
طرفداران آن عقیده می گویند: اوصاف مذکور در قرآن مجید درباره ذوالقرنین با اوصاف کورش تطبیق می کند.
از همه گذشته کورش سفرهایی به شرق غرب و شمال انجام داد که در تاریخ زندگانیش به طور مشروح آمده است، و با سفرهای سه گانه که در قرآن ذکر شده قابل انطباق می باشد:
نخستین لشکر کشی کورش به کشور « لیدیا» که در قمست شمال آسیای صغیر قرار داشت، صورت گرفت، و این کشور نسبت به مرکز حکومت کورش جنبه غربی داشت.
هرگاه نقشه ساحل غربی آسیای صغیر را جلوی روی خود بگذاریم خواهیم دید که قسمت اعظم ساحل در خلیجک های کوچک غرق می شود، مخصوصا در نزدیکی « ازمیر» که خلیج صورت چشمه ای به خود می گیرد.
قرآن می گوید ذوالقرنین در سفر غربی اش احساس کرد خورشید در چشمه گل آلودی فرو می رود.
این صحنه همان صحنه بود که کورش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب(در نظر بیننده) در خلیجک های ساحلی مشاهده کرد.
لشکر کشی دوم کورش به جانب شرق بود، چنان که « هردوت » می گوید: این هجوم شرقی کوروش بعد از فتح « لیدیا» صورت گرفت، مخصوصا طغیان بعضی از قبائل وحشی بیابانی کورش را به این حمله واداشت.
تعبیر قرآن« حتی اذا بلغ الشمس وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترا» اشاره به سفر کورش به منتهای شرق است که مشاهد کرد خورشید بر قومی طلوع می کند که در برابر تابش آن سایبانی ندارند. اشاره به اینکه آن قوم بیابان گرد و صحرا نورد بودند.
کورش لشکر کشی سومی داشت که به سوی شمال، به طرف کوه های قفقاز بود، تا به تنگه میان دو کوه رسید، و برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی با درخواست مردمی که در آن جا بودند در برابر تنگه، سد محکمی بنا کرد.
این تنگه در عصر حاضر تنگه « داریال» نامیده می شود که در نقشه های موجود میان« ولادی کیو کز» و « تفلیس» نشان داده می شود، در همان جا که تاکنون دیوار آهنی موجود است، این دیوار همان سدی است که کورش بنا نموده، زیرا اوصافی که قرآن درباره سد ذوالقرنین بیان کرده کاملا بر آن تطبیق می کند.
این بود خلاصه آن چه در تقویت نظریه سوم بیان شده است.
سوم: سد ذوالقرنین کجاست؟
گرچه بعضی میل دارند این سد را با دیوار معروف چین که هم اکنون برپاست و صدها کیلومتر ادامه دارد منطبق بدانند، ولی روشن است که دیوار چین نه از آهن و مس ساخته شده، و نه در یک تنگه باریک کوهستانی است، بلکه دیواری است که از مصالح معمولی بنا گردیده، و همان گونه که گفتیم صدها کیلومتر طول آن است و اکنون نیز موجود است.
بعضی دیگر اصرار دارند که این همان سد« مارب» در سرزمین یمن می باشد، در حالی که سد مارت گرچه در یک تنگه کوهستانی بنا شده، ولی برای جلوگیری از سیلاب و به منظور ذخیره آب بوده، و ساختمانش از آهن و مس نیست.
ولی طبق گواهی دانشمندان ـ همان گونه که در بالا نیز اشاره کردیم، در سرزمین قفقاز میان دریای خزر و دریای سیاه ـ سلسله کوه هایی است همچون یک دیوار که شمال را از جنوب جدا می کند، تنها تنگه ای که در میان این کوه ها دیوار مانند وجود دارد، تنگه « داریال» معروف است، و همان جا تاکنون دیوار آهنین باستانی به چشم می خورد، به همین جهت بسیاری معتقدند که سد ذوالقرنین همین سد است. جالب این که در آن نزدیکی نهری است بنام « سائرس» که به معنی« کورش» است.( یونانیان کورش را سائرس می نامیدند.)
در آثار باستانی ارمنی از این دیوار به نام « بهاگ گورایی» یاد شده و معنی این کلمه « تنگه کورش» یا « معبر کورش» است و این سند نشان می دهد که بانی این سد او بوده است.
ضمن تشكر از سايت آفتاب در خصوص درج اين گزارش خوب بايد اذعان كنم كه غرب با وجود تاريخچه اي مملو از غارت و استثمار ملل جهان اما بخوبي از شخصيت هاي تاريخي خود سپاسداري مي كند و زير پيكره آنان به دفاع از هويت خود مي پردازند.متاسفم كه بگويم ملت ايران با وجود برخورداري از تاريخ هزاران ساله و شخصيت هايي همچون كوروش كبير هنوز نتوانسته جايگاه لازم را در ميان ملل جهان كسب نمايد و به مدد تبليغات ناجوانمردانه غرب نام ايران و ايراني مترداف با خشونت و تعصب همراه شده است.البته اين عيب بر تمامي وارد است كه نام اين شخصيت تاريخي بزرگ ايراني را حتي در كشورمان نكو نداشته و از نامگذاري يك ميدان بنام ايشان خوداري كرديم.
متشکرم...
مباحث تاریخی را خیلی دوست دارم.در طول خواندن این مبحث بدنم می لرزید...
متشکرم...