چاپلین در دهه ۶۰ میلادی و هنگامی که با اتهاماتی مبنی بر حمایت از کمونیستها رو به رو شد، از آمریکا به سوئیس نقل مکان و تا پایان عمر در این خانه بزرگ زندگی کرد. خانهای که اینگونه توصیفاش کرده بود: «این خانه در کمال ناباوریِ ما، ۳۷ هکتار زمین با باغهای میوه دارد که محصول زیادی آلبالو، گوجه سبز، سیب و گلابی میدهد. همچنین باغ سبزیجاتی پُر از توتفرنگی و ذرت دارد. درست روبهروی تراس، ۵ هکتار سبزهزار با درختان خارقالعاده بلندی قرار دارد که با کوهها و دریاچه در یک قاب قرار میگیرند.»
پس از درگذشت چاپلین در سال ۱۹۷۷، این خانه به همسر و فرزندان او به ارث رسید. "اونا"، همسر آخر چاپلین نیز که در ۱۸ سالگی با چاپلینِ ۵۴ ساله ازدواج کرده بود، در همین خانه چشم از جهان فروبست. اما مخارج این خانه بزرگ، سنگینتر از آن بود که فرزندانشان از عهده آن بر بیایند. به همین خاطر هم پیشنهاد موزه شدن این خانه با حمایت «مایکل»، «یوجین» و «ویکتوریا»، سه فرزند چاپلین تحقق پیدا کرد.
ایده اولیه تبدیل خانه چاپلین به موزه در سال ۲۰۰۰ مطرح و تا چند سال بعد نیز طرحها و ایدههایی در این زمینه ارائه شد؛ در نهایت در سال ۲۰۱۳ ساخت این موزه به صورت رسمی آغاز شد، اما طرح تاسیس موزه چارلی چاپلین تنها شامل بازسازی خانه او نبود، بلکه با تاسیس ساختمانی جدا در کنار خانه او، اغلب لوکیشنهای فیلمهای معروف او در هالیوود نیز ساخته شدند.
موزه «دنیای چاپلین» ۱۷ آوریل سال ۲۰۱۶ به صورت رسمی برای بازدید عموم افتتاح شد. به گفته یکی از مسئولان موزه «دنیای چاپلین»، تلاش شده که اغلب بخشهای خانه چاپلین که یادآور سبک زندگی و خاطرات او هستند، همانگونه که بودهاند بازسازی شوند. کتابخانه و اتاقهای ناهارخوری، نشیمن و خواب از جمله این بخشها هستند. سایر بخشهای خانه نیز به معرفی زندگی چاپلین، ارتباط او با افراد مشهور جهان و تاثیر مطبوعات در زندگی حرفهای او اختصاص یافته که با مجسمهها، تصاویر و فیلمهای مستندی از او و خانوادهاش همراه است.
فیلمهایی که در قسمتهای مختلف این موزه به نمایش درمیآیند، اغلب تصاویری است که "اونا"، همسر چاپلین در موقعیتهای مختلف از او ثبت کرده بود. چاپلین هر زمان که متوجه میشد همسرش از او فیلم میگیرد، حرکات طنزآمیز انجام میداد.
چاپلین بعد از شکست تجاری و هنری در فیلم «کنتسی از هنگ کنگ»، افسردگی شدید گرفت، اما با شروع پروژه فیلمی درباره دختری بالدار که یکی از دختران خودش این نقش را ایفا میکرد، شرایط روحی بهتری پیدا کرد. این پروژه هیچوقت به سرانجام نرسید، چراکه چاپلین دیگر برای کار کردن بسیار ضعیف شده بود. او سالهای آخر عمر خود را تنها با رضایت و آرامش در کنار همسرش سپری کرد.
بخش دیگر موزه، در ساختمانی جدا به زندگی حرفهای چارلی چاپلین اختصاص دارد که با پخش مهمترین آثار او آغاز میشود. اولین بخش به خیابانی اختصاص دارد که برای بسیاری از ما تصویر آشنایی است. خیابانی که اغلب سکانسهای فیلم «پسر بچه» در آن تصویربرداری شده و به اعتقاد بسیاری این فیلم و این خیابان یادآور دوران کودکی خود چاپلین است.
چاپلین خود ادعا میکرد که در سال ۱۸۸۹ در محلهای در جنوب لندن متولد شده و ساختمانی در خیابان شلوغ بریکستون، خانه کودکی و نوجوانی او به همراه مادرش بوده است. البته علیرغم این ادعای چاپلین تحقیقات سازمانهای اطلاعاتی بریتانیا٬ فرانسه و آمریکا برای یافتن مدارکی از مکان و زمان دقیق تولد او هیچگاه به نتیجه نرسیده است.
در سه سالگی پدر و مادرش از هم جدا شدند؛ پدرش را در ۱۲ سالگی از دست داد و مادرش هم در حین اجرای زنده برای سربازان، بر اثر پرتاب جسمی از سوی آنها و اصابت به سرش به بیماری روانی مبتلا شد. وقتی مادرش مجبور به ترک صحنه شد، چارلیِ پنج ساله مجبور بود برای آرام کردن تماشاگران روی سن برود و با آنچه از مادرش آموخته بود، شروع به آوازخواند کرد.
موزه «دنیای چاپلین» که ساخت آن از ایدهپردازی تا ساخت نزدیک به ۱۰ سال طول کشید، میتواند نمونه بارز آن چیزی باشد که هر آدمی از مصداق واژه موزه انتظار دارد. شاید شما هنگام ورود به موزه هیچ اطلاعاتی درباره شخصیت حرفهای یا ابعاد شخصی چارلی چاپلین نداشته باشید، اما هنگام خروج بدون هیچ تلاش خاصی برای یادگیری، اطلاعات زیادی به دست آوردهاید.
شاید تعریفِ ما از موزه که یادآور نگاهکردن به آثاری که گاهی توضیحی کافی نیز برای آنها ارائه داده نشده است، چندان مناسب نباشد. این روزها دیگر جذابیتهای بصری همچون پخش فیلمهای مستند، ارائه پیشینه تاریخی با پخش فیلمهای مستند یا پیامهای صوتی از ملزومات هر موزهای است. موضوعی که کمتر در موزههای ما با وجود ارزش تاریخی بالایی که دارند، دیده میشوند.
[گزارش و عکس از: فاطمه خلیلی ایسنا]