آفتابنیوز : تسنیم نوشت: بخشی از گفتگو با محمدرضا تاجیک را در رابطه با شکاف نسلی و به حاشیه رفتن گروه های مرجع سنتی را در ادامه بخوانید:
در دهه 5 انقلاب اسلامی با شکاف نسلی رادیکالتر، سبک زندگی متفاوتتر و خرده فرهنگهای مختلف مواجه هستیم
*مهمترین عامل این سرعت تغییرات عنصر «تکنولوژی» است؟
این
هم اثر یک نوع انقلاب ارتباطات است و هم اثر این است که ما در اثر پدیده
جهانی شدن و انقلاب اطلاعات و ارتباطات، فضا را جایگزین مکان و زمان
میکنیم. ما در فضا زندگی میکنیم نه در زمان و مکان؛ زمان و مکان تابعی از
فضا قرار گرفتهاند. این فضا هم یک فضای به شدت متحول است و هر لحظه آن
رود دیگری است و هر لحظه به تعبیر مولانا در حال «نو نو شدن» است و این
جهان ما هر لحظه نو نو میشود.حالا چگونه میتوان با این تغییر هماهنگی
ایجاد کرد؟ و چگونه میشود این تغییر را تدبیر کرد؟
اگر
این تغییر، تدبیر شود، شکل فرصت به خود میگیرد. اگر این تغییر، تدبیر
نشود، شکل تهدید به خود میگیرد. یعنی باید منتظر باشیم که در دهه 5 انقلاب
اسلامی با شکاف نسلی رادیکالتر، سبک زندگی متفاوتتر، خرده فرهنگهای
مختلف، از خرده فرهنگ زنان تا خرده فرهنگ جوانان و خرده فرهنگهای مختلف
روشنفکری، مواجه باشیم. باید منتظر باشیم که در دهه 5 انقلاب فضای مجازی
عرصه اصلی سیاستورزی و عرصه اصلی اعمال قدرت شود و با قدرت و سیاست مرسوم
فاصله بگیریم. باید منتظر باشیم که در دهه 5 انقلاب نحلههای معرفتی
گوناگون و نحلههای شبهه مذهبی گوناگون در جامعه شکل بگیرد.
آیا
فهم میکنیم که دهه 5 ما در حال تدبیر توسط بسیاری از قدرتهای خارجی و
قدرتهای داخلی، بازیگران مختلف خارجی و داخلی، بازیگران سیاسی، اقتصادی،
فرهنگی، امنیتی، اطلاعاتی و براندازی است که در جامعه به شکل نوین و نرم
حرکت خود را ساماندهی میکنند، و یک حرکت حجیمی در این امر انجام میدهند.
باید
فهم و تلاش کنیم که حوادث آینده موضوع اراده معطوف به آگاهی ما شود و
حکایتمان حکایت کاراگاههای کودنی نباشد که هر دفعه میرسیم، یک جنازه پهن
باشد و همیشه در پس حوادث بدویم و همیشه حوادث و رخدادها جلوتر از ما،
خودشان را به ما حُقنه کنند. ما باید قبل از حوادث، آن را موضوع اراده خود
قرار دهیم و تلاش کنیم که اگر در دهه 5 انقلاب ممکن است چنین حوادث،
رخدادها و تغییراتی حادث شوند، این رخدادها و تغییرات را در فضای مدیریتی
خود ببریم و تدبیر کنیم تا آنگونه حادث شوند که فرصتشان بیش از تهدیدشان
باشد.
مهم این است که هوشیارانه با تاریخ و
زمانه خود برخورد کنیم. دیگر دوره این گذشته است که دور شهر و کشورمان
دیواری به بلندای چین بکشیم و کشور را زیر حباب قرار دهیم و بگوییم "ما
جلوی این نوع اعمال قدرت را میگیریم".
ما امروز
با زیست قدرت، میکرو قدرت و میکرو سیاست مواجه هستیم که درب، دیوار و مرز
نمیشناسد و در کوچکترین سلول جامعه مینشیند و انسانها را از درون
کوچکترین سلول جامعه که خانواده است، تغییر میدهد و ذهن، روان، فرهنگ و
احساس آن تسخیر میکند و در انتخاب، مد، نحوه لباس پوشیدن و آرایش کردن،
ذائقه موسیقایی فضای جوانی جامعه تاثیر میگذارد. حالا سؤال این است که چرا
ما نباید این تاثیرات را بگذاریم؟ چرا ما به عنوان حکومتی که قرار است
فضای ذهنی انسانها را تسخیر کند و آنها را در یک جهت خاصی هدایت کند، چرا
از کیلومترها و فرسنگها دورتر باید ذهن، روان، احساس، فرهنگ و هویت جوان ما
را تسخیر کند؟ وقتی ما که مدعی مدیریت جامعه هستیم، نتوانیم این اقدام را
انجام دهیم، یعنی یک جایی مشکل وجود دارد.
در
مجموع باید منتظر تحولات باشیم. این امر بدیهی است که دهه 5 انقلاب در
بسیاری از لایهها و سطوح با دهه 4 متفاوت خواهد بود البته این دهه
میتواند زیر سایه اراده معطوف به آگاهی و مدیریت شکل بگیرد. این دهه
میتواند هم برای ما فرصت و هم تهدید باشد. امیدوارم این تغییرات را فهم
کنیم و ببینیم این تغییرات چگونه حادث و بر ما تحمیل میشوند و ما چگونه
میتوانیم تغییرات را مدیریت کنیم تا آنگونه حادث شوند که ما طلب میکنیم.
گروههای
مرجع سنتی اندک اندک به حاشیه میروند و متن، توسط گروههای مرجع جدیدی پر
میشود که نه چهره دینی دارند و نه چهره فرهنگی و گفتمانی
*در
حال حاضر گروه مرجعی وجود دارد؟ چراکه یکی از اقتضائات این تغییرات این
است که گروههای مرجع در جامعه بسیار کم رنگ میشوند. سوال بعد اینکه اگر
ممکن است شفافتر بفرمایید گروههایی که متولی این کار(حفظ گفتمان و فرهنگ)
بودند، چه کسانی هستند؟ ائمه جمعه و حوزه علیمه یا جاهای دیگر؟ اینها چطور
عمل کردند که ما به اینجا رسیدیم؟
معمولا
جوامع تهی از گروههای مرجع نیستند. ما یک تغییر در گروههای مرجع داریم
که مشکل از همینجا شروع میشود. در جامعه ما دو تغییر حادث میشود؛ تغییر
اول یک نوع خودآیینی و خودمرجعی است. در واقع یک نوع خودِ اکسپرسیونیستی
(Expressionism) و خودِ خودتأکیدگر در حال تولد است، خودی که سیکل رهبری و
پیروی در میان خودش بسته باشد. خود الگو، رهبر و راهبر خود است. این خود
اسکپرسیونیستی است. یعنی هر لحظه به رنگ بُت عیار درمی آید و به اصطلاح در
اینکه به چه شکلی دربیاید، خود راهبر خودش است.
در
کنار این تغییر یک تغییر دیگری حادث میشود. یک نوع جایگزینی گروههای
مرجع شکل میگیرد یعنی گروههای مرجعی که میتوانند به جای تقاضاهای
معرفتی، فکری و دینی، به اینکه چگونه تقاضاهای میل و لذت انسانها را آنطور
که ژئوسیانس انسانها یعنی میل لجام گسیختهای که از هر چیزی حتی نامشروع
لذت میبرد، پاسخ دهند. این جایگزینی لزوما به علت جاذبیت گروههای مرجع
جدید نیست بلکه به علت غیبت گروههای مرجع سنتی است. گروههای مرجع سنتی در
یک مقطعی به تاریخ قفل شدند و حالا تاریخ رفته و آنها ماندند.
آنها
به جای اینکه بیان و زبان خود را جدید کنند، تَکمَله و متمم گفتمانی داشته
باشند، دقایق جدید گفتمانی را در درون خود تعبیه کنند و بتوانند با نسل
خود همسخن شوند و روح زمانه خود را فهم کرده و گفتمانی تولید کنند که
فرزند خلف زمانه آنها باشد، در یک مقطعی از رشد بازماندند و حالا تاریخ
رفته است. تقاضاها متفاوت شد و آنها نمیتوانند پاسخگوی این نیازها باشند.
بنابراین نگاهها به سوی گروههای مرجع جدید میرود.
آن
هم در این فضای فرهنگی جدیدی که از درون و برون جامعه به نسل جدید تزریق
میشود و ما احتیاج داریم تا در فضای روحانیت ما، نسلی بجوشد تا بتواند
میراث دینی و فرهنگی و ارزشهای دینی ما را اصیل کند. با هر انتقادی که به
مرحوم شریعتی و مرحوم شریعتیها داریم، اما باید توجه داشته باشیم که او
توانست در یک مقطع خاص تاریخی با یک بیان متفاوت، با دانشجویانی که انبوه
انبوه به مارکسیسم گرایش پیدا میکردند و در این مکتب، ایدئولوژی رهایی و
مبارزه میدیدند، حسینه ارشاد را پر کند و نسلی را بسازد که حامل و عامل
انقلاب اسلامی است.
امام راحل (ره) توانست با
نگاه متفاوت به دین و یک تفسیر جدیدی از فضای دینی، از دین، سیاست،
تکنولوژی قدرت، حکومت، راه و روش و پِرَکسیس (praxis) بسازد و آن پرکسیس را
در پِرَتیک (Pratic) یک جامعه پیاده کند و امروز یک الگو داشته باشیم. ما
احتیاج داریم به پدیدآورندگان یک گفتمان و کسانی که میتوانند تولید و
بازتولید گفتمانی و تقریر و بازتقریر گفتمانی کنند و در یک جامعه دینی،
وظیفه اول برعهده متولیان دین است. چون میخواهیم گفتمان دینی داشته
باشیم. زمانی مفروض شما این است که گفتمان سکولار داشته باشیم و از دین
درگذشتیم اما در یک جامعهای که دینی است و گفتمان مسلط آن دین است، طبیعتا
نقد اول به آن کسانی وارد میشود که باید تولید و بازتولیدکنندگان این
گفتمان باشند. آنها یک جایی نتوانستند این وظیفه را انجام بدهند.
در
لایه بعدی روشنفکران دینی هستند. افرادی که روشنفکر هستند اما دغدغه دین
را دارند. این افراد باید بتوانند از درون دین نیازها و ایدههای زمانه خود
را بیرون بکشند. متاسفانه این فضا یک جا از حرکت ایستاده است. در این
موضوع هم علل و عوامل مختلفی موثر است. شاید یک علت اصلی آن این باشد که
حاشیهها فربهتر از متن شده و حاشیههای بازی سیاست و قدرت همه را مشغول
خودش کرده است. متاسفانه سیاست و قدرت، آنقدر ژرف و پیچیده است که وقتی
وارد عرصه آن میشوید، دیگر مجال کار دیگری به شما نمیدهد.
سیاست
حاشیههای بدی دارد، ذهن را مشغول میکند، امر اصلی را فرعی میکند لذا
وظیفه ذاتی و اصلی که بسیاری از بزرگان ما داشتند که همان تولید و بازتولید
فرهنگ و ارزشها و هویت دینی است، در حاشیه قرار گرفت و تمام هم و غم این
میشود که چگونه میتوانیم یک میزی و یک پستی را اشغال کنیم؟ چطور
میتوانیم اجازه ندهیم رقیب در چنین فضایی قرار بگیرد؟
همه
انرژیها به آنجا تعلق گرفت و از متن جامعه دور ماند. لذا تا حدی طبیعی
است گروه مرجعی که در همه لحظات زندگی جوان جامعه ما حضور داشت، دیگر حضور
ندارد و به حاشیه رفته است و این جوان یَله و رها شده و در این رهاشدگی به
گروههای مرجع جدید برمیگردد، لذا باید بنشینیم و فکر جدیدی داشته باشد.