آفتابنیوز : وی ضمن تحلیل کلی از تغییر نهادهای جدید سازمان ملل متحد در ادامه افزود: «تحولات و تغییرات و جایگزینی هر چه بیشتر «دیپلماسی جمعی» در قالب سازمان های بین المللی به جای «دیپلماسی دوجانبه» در مرحله پسامدرن جامعه بین المللی، دلیلی موجه و مؤثر برای ایجاد نهادهای تازه در سازمان ملل متحد است.»
نگاهی تاریخی و فلسفی به مسائل روابط بین الملل از یک سو و تبیین سیاست های جهانی جاری از سوی دیگر از جمله مسائلی است که دکتر فریدون مجلسی به منظور روشن تر شدن تغییر و تحولات در نهادهای سازمان ملل به تشریح آنها در این گفتوگو پرداخته است.
چرا بحث نهادهای جدید در سازمان ملل متحد مطرح شده است؟ چرا نهادهای جدید در سازمان ملل متحد لازم است و چرا در طی 30 الی 40 سال اخیر این تغییر صورت نگرفته است؛ به نظر من این امر بر می گردد به تغییر کلی شرایط که موجب شده امروز بحث نهادهای جدید در سازمان ملل متحد مطرح شود. در واقع اوضاع و احوال جدیدی در جهان ایجاد شده که آن شرایط پس از پایان جنگ جهانی را عوض کرده است که من نام آن را پست مدرنیزم در روابط بین الملل گذاشته ام.
سرمنشأ دوره مدرنیته در روابط بین الملل به کجا بر می گردد و چرا شما این دوره را پست مدرنیزم می خوانید؟ به نظر من بزرگترین تجلی مدرنیته در سیاست و روابط بین الملل بوده است. برای دریافتن این مسأله ما باید به گذشته تاریخی و فلسفی برگردیم که از دوران کلاسیک شروع می شود و به دوران یونان و فلاسفه معروف است که در آن افلاطون و ارسطو مبانی حکومت را نوشتند.
سپس دوران حاکمیت کلیسا مطرح می شود که در آن دوران آکادمیک تعطیل می شود و فلاسفه آکادمی به دربار انوشیروان در ایران پناه می آورند و با تعطیلی آکادمیک در اروپا و مهاجرت فیلسوفان به ایران در واقع دوران تاریکی که همان دوره قرون وسطی است آغاز می شود. سپس با نفوذ حکومت اموی در اسپانیا این دوره تاریکی در هم می شکند و عصر جدیدی به دوره اصلاحات مذهبی معروف است؛ شروع می شود و در نهایت دوران عصر روشنگری آغاز می شود.
با آغاز عصر روشنگری انقلاب کبیر 1789 فرانسه روی می دهد که به عنوان سمبل مدرنیسم در عصر تجدد مطرح می شود.
پس وقتی عصر تجدد با انقلاب 1789 فرانسه شروع می شود؛ تمامی این اعضا که در بردارنده فلسفه سیاسی هستند به نوعی تحول فلسفه سیاسی و نوع حکومت می رسند که با انقلاب 1789 فرانسه عصر مدرنیته آغاز می شود. زمانی که عصر این دوران به سر می آید؛ ناگهان تغییرات اساسی به وجود می آید که ما باید در اینجا ببینیم که مدرنیته در چه چیزهایی متجلی شده است.
همراه با مدرنیته چه مسائل تازه ای برای دولت ها به وجود می آید که امروزه در تغییر و تحول نهادهای سازمان ملل آثارش دارد نمایان می شود؟
همراه با مدرنیته تشکیل ملت – دولت یا Nation – Stats می آید که منجر به پدید آمدن ناسیونالیسم یا حکومت ملی میشود که دارای دو جنبه شکلی و ساختاری است که جنبه ساختاری آن شامل دولت است که بر پایه ناسیونالیسم است و اصل اساسی آن حاکمیت ملی است. جنبه شکلی آن نیز به مرحله اجرایی آن بر می گردد که مونتسکیو آن را از درون فلسفه سیاسی بیرون می کشد و سه مرحله را برای آن پایه گذاری می کند که شامل:
1- تنظیم قواعد
2- اجرای قواعد
3- نظارت بر حسن اجرای قواعد است.
مونتسکیو عنوان می کند که این سه مرحله باید از یکدیگر جدا باشند تا جلوی دیکتاتوری گرفته شود. اما دولت ها به زودی این قسمت اخیر را فراموش می کنند و آن چیزی را که ادامه می دهند فقط ناسیونالیسم و حاکمیت ملی است. اما الان ما در دورانی قرار گرفته ایم که به مرور زمان تمامی آن دوران تجدد در حال تغییر پیدا کردن است و تعدیل می شود.
این تغییر و تعدیل در ناسیونالیسم به چه صورت دارد اتفاق می افتد؟ غربی ها از ناسیونالیسم ایرادات بسیاری گرفته اند و عنوان می کنند که از درون ناسیونالیسم می تواند فاشیسم، جنایات و جنگ ها و ... بیرون بیاید. پس ناسیونالیسم باید تعدیل شود زیرا همه چیز روی تعادل است که می تواند پیش برود.
در واقع آنها می گویند که معنای حاکمیت ملی این نیست که شما هر کاری که دلتان خواست می توانید انجام دهید.
دولت ها حق ندارند که هر بلایی که خودشان می خواهند بر سر مردمانشان بیاورند. از بیرون کشورها نیز نیروهای مختلفی مثل سازمان ملل متحد یا نهادی مثل کمیسیون حقوق بشر (شورای حقوق بشر) به منظور مراقبت از دولت ها برای رعایت حقوق بشر ایجاد می شوند.
در واقع این نهادها دارند حاکمیت های ملی را در درون تمام کشورها تضعیف می کنند. نمونه آن را هم می توان به سازمان تجارت جهانی WTO و همچنین نظارت نهادهای بین المللی بر روی خاویار دریای خزر اشاره کرد و ...
در این شرایط است که ما ، محیط جدیدی را که ایجاد می شود، نظاره می کنیم. در این محیط جدید دیگر حرف های دوران مدرنیته که در اواسط قرن 20 مطرح بود، مطرح نیست.
در واقع ما الان داریم 60 سال از آن دوران دور می شویم و نمی توانیم بگوییم که این تغییرات متعلق به امروز یا دیروز بوده و تاریخ معینی داشته است. همانطور که نمی توان گفت آغاز واقعی عصر مدرنیته نیز به انقلاب کبیر 1789 فرانسه بر می گردد. بلکه انقلاب 1789 فرانسه را می توان تنها سمبل دوران مدرنیته نام نهاد.
و دوران پست مدرن از چه زمانی آغاز شده؟ به نظر من سمبل دوران پست مدرن را می توان از سال 1991 که یکی از بزرگترین استبدادهای تاریخ یعنی استبداد متکی بر ایدئولوژی کمونیستی در شوروی فرو پاشید؛ دانست.
البته این بدان معنی نیست که مارکس آدم نادانی بود. بلکه سیستمی که بخواهد به این صورت حکومت کند و هر نوع تفکر دیگری را نامشروع بداند و با آن مبارزه کند، نهایتا منجر به فروپاشی خواهد بود.
سیستم حکومتی شوروی خیلی به سیستم حکومتی فاشیسم در ایتالیا و نازیسم در آلمان شبیه بود و آنها هیچکدام با هم فرقی نداشتند مگر در ایدئولوژی. بنابراین یکی از مسائل مهمی که الان در دوران پسامدرن دارد ایجاد می شود، نوع وضع مقررات و ارتباطات بین المللی است که می خواهد جلوی تکرار این اتفاقات را که در سیستم های حکومتی کمونیست، فاشیسم و نازیسم افتاد؛ بگیرد.
شما فروپاشی شوروی در سال 1991 را سمبل پست مدرن می دانید. تا قبل از دوران پست مدرن کارکرد نهادهای سازمان ملل متحد به چه صورت بود؟ سازمان ملل متحد از بدو تشکیل خود مراحلی را پیموده است که بازتابی از تحولات سیاسی حاکم بر روابط بین الملل بوده است. به خصوص در آستانه دهه 1960 با حضور تعداد بسیار زیاد کشورهایی که تازه به استقلال رسیده بودند و به صورت جبهه و گروه جهان سوم بلوک ثالثی را در برابر دو قطب راست و چپ جهان تشکیل داده و اکثریت عددی را هم کسب کرده بودند؛ عملا موجب تضعیف مجمع عمومی و ناکارآیی قطعنامه های آن شدند که منجر به ارجاع امور حاد به شورای امنیت می شد که باشگاه قدرت های حاکم تلقی می گردید.
اما در عین حال این تاثیر را داشت که نظرات و خواسته های اینگونه کشورها به آگاهی قدرت های بزرگ می رسید و بعضا در تصمیمات آنها تأثیر می گذاشت.
مرحله دیگری که به شدت از کارایی نهادهای سازمان ملل متحد می کاست به دوران «جنگ سرد» بر می گردد که با بحران موشکی کوبا تشدید می شد و با جنگ ویتنام اوج می گرفت و دو جهان شرق و غرب با تلاش بیشتر به یارگیری از میان کشورهای جهان سوم می پرداختند و آن بلوک سوم عملا در هم می شکست و سازمان ملل متحد نیز به عنوان آیینه جهان واقعی بیش از بیش رنگ دو قطبی و «سیاست زدگی» به خود می گیرد.
در واقع در چنان جوی ارکان و نهادها و کارگزاری های ملل متحد جز در موارد بسیار تخصصی، به جای پرداختن به وظایف اصلی و تعریف شده خود همواره عرصه رویارویی و رقابت هایی بودند که جهان دو قطبی به آنها تحمیل می کرد و از کارآیی آنها می کاست.
و با فروپاشی شوروی و آغاز دوران پست مدرن چه تغییر و تحولاتی در ارکان و نهادهای سازمان ملل در حال انجام است؟ در مرحله پس از فروپاشی شوروی و پایان دوران دو قطبی و جنگ سرد؛ با کاهش سیاست زدگی در ارکان و نهادهای سازمان ملل متحد و فزونی یافتن توانمندی و فرصت برای پرداختن به وظایف تعریف شده آنان موجب شد اندیشه اصلاحات داخلی و تشکیل نهادهای جدید که بعضا با تغییر شکل و بزرگ شدن نهادهای کنونی عمل می شود، به منظور صیانت بیشتر از حقوق بشر، حفظ و پایداری و تحکیم صلح، فعالیت های اضطراری نوع دوستانه، ضوابط اخلاقی، و اصلاحات ساختاری در شورای امنیت و غیره با تشکیل صندوق های ویژه و ساختارهای دیگر به مرحله عمل نزدیک تر شود.
در واقع در مرحله تازه یا مرحله پست مدرن ملل متحد، جنبه نخست تجربیات دوران تجدد یعنی ناسیونالیسم، حاکمیت ملی و اصل عدم دخالت به سود جنبه دوم یعنی حقوق بشر، دموکراسی و حکومت قانون تضعیف می شود و با استفاده از ابزارهای گوناگون به دولت ها اجازه نمی دهد با استناد به اصل عدم مداخله خود سرانه حقوق فردی شهروندانشان را نقض کنند.
به همین دلیل یکی از مهمترین نهادهای پیشنهادی جدید شورای حقوق بشر است که تا چندی پیش در قالب کمیسیون حقوق بشر ملل متحد در ژنو عمل می کرد و ...
پس در نهایت می توان این تحولات و تغییرات و جایگزینی هر چه بیشتر «دیپلماسی جمعی» در قالب سازمان های بین المللی به جای «دیپلماسی دوجانبه» را در مرحله پسامدرن جامعه بین المللی می توان دلیلی موجه و مؤثر برای ایجاد نهادهای تازه در سازمان ملل متحد دانست.