آفتابنیوز : او {داوود احمدينژاد} که زمانی از من دلآزده بود که چرا در سال 84 از نامزدی ریاستجمهوری برادرش حمایت نکردم، در اواسط دولت دهم با هماهنگی قبلی به دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران که آن زمان در خیابان ایرانشهر بود آمد؛ او را بسیار رنجور و ناراحت یافتم.
آمده بود تا نسخهای از نامهنگاریها به آقای مشایی، که افشاگر بازیهای دوگانه وی در دوران تصدی سازمان میراث فرهنگی بود، را در اختیار گیرد و برای مقابله مؤثرتر با حلقه پرمسئله احاطهکننده برادرش نیز با من مشورت کند.
وی آقای مشایی را عامل اصلی تغییر ترکیب اطرافیان متصل به رئیس دولت دهم میدانست؛ از درگیری فیزیکیاش با وی برایم سخن گفت و این که بسیار نگران تحرکات آینده این جریان است؛ زیرا این جریان توانسته افراد پرمسئلهای چون رحیمی، مرتضوی و ... را از جبهه مقابل به جمع نزدیکان رئیسجمهور درآورد.
از حاج داوود خواستم مسائل را یکسویه تحلیل نکند و این که برادرش نزدیک به نیمی از کابینه که عمدتا پرکارترین و صدیقترین وزرا بودند را قربانی فردی چون مشایی کرد نمیتواند صرفاً ناشی از زمزمه شیطانی یکسویه باشد؛ صادقانه این سخن را پذیرفت.
چهره ملول و درهمریخته وی هنگام ترک دفترم هنوز به صورت شفافی در ذهنم هست. او رفت و در نهایت به این جمعبندی رسید که با برادری که مسیرش را تغییر داده نمیتواند کار کند؛ از همه موهبتهای دنیایی در کنار برادر رئیسجمهور بودن دست کشید و بر مواضع حقطلبانهاش پای فشرد که نتیجهاش کاملاً روشن بود: کنار گذاشته شدن! به یاد این جمله دلسوزانه رهبری خطاب به رئیس دولت دهم افتادم: " انتصاب جناب آقای اسفندیار رحیممشایی به معاونت رئیسجمهور بر خلاف مصلحت جنابعالی و دولت و موجب اختلاف و سرخوردگی میان علاقهمندان به شما است" .
هرچند در نهایت آقای محمود احمدینژاد با فاصله زمانی مجبور شد حکم معاون اولی آقای مشایی را لغو کند، اما متأسفانه مسئولیتهای عدیدهای به وی واگذار کرد که قدرتش از معاون اول نیز برتر شد و این موضوع افراد دلسوزی چون حاجداوود را به شدت رنج میداد.
میدانداری افرادی ناصادق منجر به محروم شدن رئیسجمهور وقت از افراد دلسوز در حلقه نزدیک به خود شد. این برادر کنج عزلت گزید و با بیماری سخت دست به گریبان شد، اما از عهد و پیمان خود با آرمانهای انقلاب اسلامی هرگز عدول نکرد؛ روحش شاد و قرین رحمت واسعه خداوند باد!
آنچه امروز از فقدان یک برادر انقلابی و صادق تلختر است سوءاستفاده حلقهای است که مرحوم داوود احمدینژاد با تمام توان به مقابله با آن پرداخت. آیا جامعه ما به این سرعت حافظه تاریخیاش را از دست داده است که عدهای تصور میکنند میتوانند میراثخوار افراد صدیق ایستاده در برابر خود شوند؟