آفتابنیوز : «عجیب است، عجیب! قابل فهم نیست که یک کشور تا این حد از طرف ابرقدرت جهانی به چالش طلبیده شود و همین امروز و فردا قصد اعلام موضع علیه برجام را داشته باشد و از سوی دیگر با مشکلات و مسائل منطقهای پیچیدهای مواجه باشد و در عین حال در داخل کشور و در سطوح بالای سیاسی و اجتماعی، با لحنی گزنده علیه یکدیگر سخن بگویند! این رفتار در چهار دهه گذشته اگر نگوییم بیسابقه حداقل باید گفت کمسابقه بوده است. ضمن آن که در گذشته این موارد مقطعی و کوتاهمدت بود ولی اکنون به نظر نمیرسد که اصولا طرفین ماجرا قبحی در این امر ببینند. واقعیت این است که زخم زبان و گفتارِ تند و از روی عصبانیت یا با هدف تحقیر، کشندهتر از زخم شمشیر است. اینچنین جریحهدار کردن یکدیگر با زبان تیز، زخمهایی را ایجاد میکند که به این سادگی ترمیم و مداوا نمیشود. این ادبیات نه فقط سطوح بالا که چه بسا سطوح میانی مدیران و دستاندرکاران را نیز آلوده کرده است و از آن بدتر این که با تمام عوارضش به سطوح پایین و عرصه عمومی و مردم نیز میرسد.
در سطوح بالا تکّه انداختنهای روسای قوه مجریه و قضاییه به یکدیگر قابل پذیرش نیست. این که چه کسی آغاز میکند و چه کسی پاسخ میدهد، مساله اصلی و حتی فرعی ماجرا نیست. هنگامی که در این سطوح نتوانیم با ادبیاتی حقوقی و سیاسی آرامشدهنده با یکدیگر گفتوگو کنیم و مسائل را با این لحن به عرصه عمومی بکشانیم، حتما یک جای کار ما در تعامل در این سطوح لنگ است و باید نسبت به عوارض آن حساس بود. اگر چه در سطوح بالا، تعداد افراد و شاید جملات و کلمات رد و بدل شده از این نوع زیاد نباشد، ولی سرایت آن به سطوح میانی هر دو قوه و نیز قوه قانونگذاری، امری قابل انتظار است. متاسفانه دستاندرکاران امر سیاست در ایران حتی از شگردهای زبانی دیپلماتیک که منظور خود را به نحو ظریفی بیان میکند بیبهره هستند یا بهرهمندند ولی علاقهای به استفاده از آن ندارند و با عریانترین شیوه و حتی نوعی از عصبانیت و خشونت کلامی مقصود خود را منتقل میکنند.
در سطوح میانی نیز تا دلتان بخواهد این ادبیات رواج یافته است. از نامهنگاریهای عجیب رییس فرهنگستان هنر گرفته تا اظهارات رییس سازمان نظام پزشکی که اولی انواع و اقسام تهمتها (فارغ از درست بودن یا نادرستی آنها) را با ادبیاتی عامیانه روانه دیگران میکند و دومی نیز با نادیده گرفتن ادعاها و فوت یک هنرمند و ضرورت همراهی و همدردی با بازماندگان، پیگیری شکایت آنان را ساختن کوه از کاه معرفی میکند یا آن فردی که معلوم نیست از جانب چه قانونی در کرمان سخن میگوید و همه را تهدید میکند که چنین و چنان میکنیم.
مشکل اینگونه گفتار در این است که اولا، محتوای مورد نظر گویندگان در حاشیه لحن استفاده شده قرار میگیرد. شاید هم گویندگان میدانند که محتوایی برای ارایه ندارند، لذا با کنایه زدن و حاشیهسازی، سخن خود را برجسته میکنند. در هر صورت آن چه قطعی است، به حاشیه رفتن مفاد ادعاها و محتوای مورد نظر آنان است. اگر منظور نفی بیقانونی است، کسی آن را نمیشنود، فقط به جایش حالگیری یا قلدری دیده میشود. اگر منظور تبرئه یک پزشک است، کسی آن را نمیشنود و به جایش کاه دانستن مرگ یک انسان برجسته میشود و الی آخر...
یک احتمال دیگر هم وجود دارد و این که جامعه در شرایطی قرار گرفته است که اصولا حرفهای درست و حسابی و بدون کنایه و تهدید را نمیشنود، لذا گویندگان برای جا انداختن و شنیده شدن سخنان خود، آنها را به آرایههای ادبی! متلک و تهدید تزیین میکنند تا شنیده شوند! اگر این حالت باشد که باید فکری اساسیتر کرد. کسانی که باید آن را درمان کنند، خودشان بیش از دیگران آتشبیار این معرکه شدهاند.
فارغ از همه اینها این نوع خشونتهای کلامی به سادگی سرایت میکند و در جامعه به عنوان یک الگوی رفتاری و گفتاری پذیرفته میشود. طبیعی است که اگر در سطوح بالا با یکدیگر چنین سخن بگویند، انتظار میرود که مردم در کوچه و خیابان و خانه نیز از آن تبعیت کنند.
ولی فرق مهم ماجرا در سطح اخیر این است که خشونتهای کلامی به سرعت تبدیل به خشونت فیزیکی و جسمی میشود. یکی از ارکان مهم رشد و توسعه هر جامعه و شیوه اساسی حل اختلافات، تسلط داشتن به فن گفتوگو است.
جامعهای که در آن سازش ارزش منفی تلقی شود، هیچگاه نمیتواند یاد بگیرد که چگونه مسائل خود را از طریق گفتوگو و منطق و قانون حل کند؛ ستیز شیوه غالب حل اختلافات میشود.»
منبع: اعتماد