آفتابنیوز : معصومه چند سال عضو تیم فوتبال زنان ایلام بود، او حالا نامش سیاوش است و به خواستگاری یکی از همتیمیهای سابقش رفته... «تا آخر دبیرستان و پیشدانشگاهی و مدرسه با دخترها بودم. از همان کلاس دوم ابتدایی ورزش میکردم تا اینکه به دانشگاه آمدم. حالا دیگر وارد تیم فوتبال دختران استان شده بودم... خودم هم میدانستم که مشکل دارم. یعنی میدانستم آن چیزی که هستم، نیستم.
همیشه دوست داشتم لباس پسرانه بپوشم، از همه بیشتر زور داشتم. میترسیدم با دوستان صمیمیام از دردم بگویم... وقتی دانشگاه آمدم و چشم و گوشم باز شد و فهمیدم جریانات از چه قرار است... همکلاسیهای دانشگاه در خوابگاه دختران از من میپرسیدند چرا سینه نداری، چرا بدنت اینقدر مو دارد، چرا صدایت اینقدر کلفت است و من میگفتم چیزی نیست... خوب میشود...».
از او سؤال میکنیم که آیا مثل تمام دختران، دوران بلوغ مشخصی داشت؟ اندامهای جنسی دخترانه داشت یا نه، میگوید: «اندامهای جنسی زنانه نداشتم، چیزی داشتم که مبهم بود... سهم من از اندام جنسی تنها یک حفره بود که دفع ادرار را انجام میداد. آن موقع نمیدانستم «هرمافرودیت» هستم.
چند سال بعد از بازی معصوم در تیم فوتبال ایلام، فدراسیون فوتبال بخشنامهای صادر میکند که به موجب آن کسانی که مشکل جنسی دارند، حق نداشتند در تیم دختران بازی کنند.
در تیم فوتبالشان کم این مشکل را نداشتند، حداقل ١٢ نفر از دختران مثل معصوم بودند. ... «کاملا معلوم بود، کسانی که سینه نداشتند، معلوم بود، قدرت بدنی بالایی داشتند و در مظان اتهام بودند. حداقل ١٠، ١٢ نفر بودیم که قدرت بدنیمان صد برابر یک دختر بود»
تقریبا ١٨ سالم بود که بخشنامه آمد باید تأییدیه جنسی بگیریم، رفتیم برای گرفتن تأییدیه جنسی و ما را در ایلام پیش پزشک معتمدی فرستادند. با آزمایشها و سونوگرافی مشخص کردند که من دختر نیستم...
گفتند: تو اندام تناسلی پسرانه داری که البته داخلی است و بهخاطر ازدواج فامیلی که داشتید، دستگاه تناسلیات باید بهوسیله عمل جراحی بیرون بیاید. گفتند هیچوقت سینهات رشد نمیکند، عادت ماهانه نداری... مادر نمیشوی، یعنی اصلا رحم و تخمدانی وجود ندارد...».
از او میپرسیم چطور با خانوادهاش ماجرا را مطرح کرد؟ او میگوید: «مطرح کردم، اما فایده نداشت... قبولم نکردند. میگفتند میخواهی آبروی ما را ببری، روستا هزار نفر جمعیت بیشتر ندارد و همه میفهمند. بعد از ٢٠ سال دخترمان پسر بشود، جواب مردم را چه بدهیم...
بندوبساطم را از روستا جمع کردم و به بهانه دانشگاه به ایلام برگشتم، درسم را ادامه دادم. در حین آن کارهایم را انجام میدادم. آزمایشها را میدادم و راه را برای انجام عمل جراحی هموار میکردم. برای ادامه زندگی به خوابگاه رفتم، اما سخت بود... .
بعد از یک مدت میدیدم شرایط زندگی در کنار دخترها را دیگر ندارم. تصمیم گرفتم و با بدبختی برای خودم یک جایی را اجاره کردم؛ یک زیرزمین گرفتم و شروع به زندگی انفرادی کردم و بعد هم درخواست کارت ملی و شناسنامه جدید دادم و بعد از ارجاع به پزشکی قانونی درخواستم پذیرفته شد و از آن روز اسمم شد سیاوش».
«همانموقعها رفتم کارت پایان خدمت بگیرم، آنجا به من گفتند که باید به سربازی بروی؛ یعنی گفتند بعد از عمل جراحی باید به خدمت بروی. من هم گفتم پس اصلا عمل نمیکنم و میخواهم همینطوری به زندگیام ادامه بدهم. خلاصه بعد از دوندگی زیاد، کارت معافیت گرفتم.
حالا دیگر وقت عمل اول بود...، اما پول کو؟ به هر دری زدم، ببین وقتی میگویم به هر دری زدم، دلم برای خودم میسوزد... در تعویضروغنی کار کردم، پادوی رستوران شدم...، اما فایده نداشت....
به بهزیستی رفتم و همه گفتند پول بلاعوض نمیتوانیم بدهیم و برای همین ٩ میلیون وام گرفتم تا عمل اولم را انجام دادم. در عمل اول بیضههایم را داخل کیسههایش قرار دادند و آزاد کردند. ٢٤ ساله بودم که این عمل انجام شد. این عمل هزینه بالایی داشت.
سیاوش کلیهاش را با گروه خونی O مثبت به ١٣ میلیون تومان میفروشد و قسطهایش را میدهد. حالا بعد از این مصاحبه باید برای سونوگرافی از همان وضعیت کلیه نداشته به دکتر برود... .
او با یکی از ورزشکاران ایلامی میخواهد ازدواج کند، اما برای این ازدواج راه دشواری در پیش دارد... هزینه عمل نهایی او زیاد است و بهتنهایی از پسش برنمیآید. ١٠ میلیون تومان میتواند زندگیاش را عوض کند...
میگوید از زنم خواستم چادر سرش کند... به نقل از زنش میگوید چطور ممکن است منی که اینهمه مصائب زنبودن را کشیدهام از او بخواهم چادر سرش کند؟ او نمیداند همه اینها بهخاطر کشیدن همین مصائب است...، برای اینکه من نگاه مردان ایلامی را به زنان غیرچادری دیدهام...».
منبع: شرق