آفتابنیوز : دختری نوجوان که شاهد قتل مادر و خواهر کوچکش به دست عمویش بوده روز گذشته این حادثه هولناک را شرح داد.
بامداد سهشنبه 28 شهریور ماه امسال مردی 55 ساله به نام اکبر در حالی که نقاب به صورت داشت به خانه برادرش در خیابان آیتالله طالقانی حوالی پاسگاه نعمتآباد رفت و دست به جنایتی خونین زد.
متهم زن 35 ساله برادرش به نام شب بو و آیلین دختر 4 ساله او را در خواب با ضربات چاقو به قتل رساند و دختر 10 ساله دیگر مقتول را به نام آذین به شدت زخمی کرد و از خانه گریخت اما روز بعد به محل حادثه بازگشت و از سوی مأموران بازداشت شد. آذین دختری که در آن حادثه شاهد قتل مادر و خواهرش بود، صبح دیروز پس از بهبود به دادسرای امور جنایی آمد و حادثه خونین را مقابل قاضی مدیرروستا بازپرس شعبه ششم شرح داد. وی در حالی که دو دستش هنوز به خاطر اصابت چاقو در گچ و آثار ترس و وحشت در چهرهاش نمایان بود، به قاضی مدیرروستا گفت که آن شب با چشمانش شاهد حادثه خونین بوده و روز بعد هم وقتی مأموران پلیس به خانهشان میروند به آنها میگوید: عمویم ما را با چاقو زد. از عمویم به خاطر قتل مادر و خواهرم شکایت دارم.
گفتوگو با آذین
مادرت با متهم اختلاف داشت؟ بله. عمویم از مادرم کینه به دل داشت و چند بار هم او را تهدید کرده بود. سه ماه قبل از حادثه عمویم همراه زن ناشناسی به خانه ما آمد و از مادرم خواست کلید طبقه دوم خانهمان را در اختیار او قرار دهد اما مادرم به عمویم گفت که تو زنداری و کلید را به او نداد و آنها را از خانهمان بیرون کرد. همان روز مادرم با آن زن تماس گرفت و به خاطر ارتباطش با عمویم با او مشاجره کرد و موضوع را به زن عمویم به صورت تلفنی خبر داد. روز بعد عمویم به در خانه ما آمد و مادرم را تهدید کرد.
درباره شب حادثه توضیح بدهید. من خواب بودم که ناگهان با صدای فریاد مادرم از خواب بیدار شدم. وقتی چراغ را روشن کردم دیدم مردی که صورتش را پوشانده با چاقو به مادرم ضربه میزند. من او را از پشت گرفتم تا مادرم را نجات دهم که او با چاقو ضربهای به دستم زد اما من او را رها نکردم و نقابش را کشیدم و وقتی نقابش باز شد دیدم که مرد نقابدار عمویم است. او دوباره ضربهای به من زد و بعد هم خواهرم را زخمی و از خانهمان فرار کرد.
پس از حادثه از همسایهها درخواست کمک نکردید؟خون زیادی از من رفته بود و من بیهوش شدم.
کی به هوش آمدید؟ دقیق نمیدانم اما وقتی به هوش آمدم تشنهام بود. هر چقدر مادرم را صدا زدم و به او گفتم آب میخواهم او بیدار نشد. با سیخ کبابی که در نزدیکیام بود به او زدم اما فایدهای نداشت. در حالی که خون زیادی از من رفته بود، خودم را به در خانه رساندم اما همان جا دوباره بیهوش شدم.
وقتی مأموران پلیس وارد خانه شدند شما به مأموران گفته بودید که عمویت شما را زخمی کرده؟
بله. من دوباره به هوش آمدم که دیدم یک نفر وارد خانهمان شد. ابتدا فکر کردم عمویم است و قصد داشتم درخواست کمک کنم که آن مرد گفت مأمور پلیس است و برای کمک آمده است. من اول از او آب خواستم که دیدم مأمور پلیس گریه میکند و بعد به زبان کردی به او گفتم که عمویم ما را زخمی کرده است و او هم فهمید.
کی متوجه شدی که مادر و خواهرت فوت کردهاند؟ چند روز بعد از اینکه به هوش آمدم، فهمیدم خواهرم فوت کرده اما از مادرم بیخبر بودم تا اینکه پس از یک ماه از بیمارستان مرخص شدم و همهاش بهانه مادرم را میگرفتم و در نهایت چهلم مادرم متوجه شدم که او فوت کرده است.
الان حالت چطور است؟الان خدا را شکر خوبم اما تا مدتی قبل همیشه کابوس میدیدم و با داد و فریاد از خواب بیدار میشدم. وقتی برق را خاموش میکردند و خانه تاریک میشد ناخودآگاه از ترس داد و فریاد میکردم.
الان همراه چه کسی زندگی میکنید؟
همراه پدر و مادر بزرگم در شهرستان زندگی میکنم.