آفتابنیوز : فلسفه محیط زیست در مقابل سه چالش بزرگ قرار دارد. نخستین چالش غلبه بر دیدگاه انسانمدارانه طبیعت است؛ نظریهای که همه طبیعت را در خدمت منافع انسانی میبیند و ارزش ذاتی طبیعت را نادیده میگیرد. چالش دوم مسأله جایگاه انسان در طبیعت است؛ آیا ما با دیگر موجودات در طبیعت، بدون هیچگونه امتیاز یا حقوق خاصی، برابر هستیم، یا نقش مهمتری را در شکل دادن و مدیریت طبیعت داریم؟ چالش نهایی وضعیت اخلاقی انسان در برابر حیوانات و طبیعت است که گاها از آن به عنوان ملاحظه اخلاقی یاد میشود.
*ارزش ذاتی طبیعت
در دهه ۱۹۷۰، ریچارد روتلی، فیلسوف و زیستبومگرا، نگرش انسانمدار را در مقابل طبیعت چنین به چالش کشید؛ تصور کنید آخرین نفری هستید که پس از یک بلای طبیعی در کره زمین زنده مانده است و این قدرت را دارید تا هر آنچه را که باقی مانده از بین ببرید. شما به خوبی میدانید کسی از این زیان، رنج نخواهد برد، اما باز هم حس درونی میگوید که این عمل اشتباه است. به عبارتی، باید گفت: موجودات و هرچیز طبیعی دیگر، جدا از ارزش عملی برای انسان، ارزشی ذاتی دارند.
باید به این باور رسید که مسائل زیستمحیطی ناشی از تخریب انسانی است. به هر حال، جلوگیری از تغییرات اقلیمی انسانى نیازمند اقدام جمعی و گسترده است و این اقدام جمعی در مقیاس بزرگ نیازمند برنامهای جامع است.
همانطور که پروفسور راجر اسکروتن، فیلسوف بریتانیایی، میگوید، تغییرات اقلیمی مشکلی جدی است که نیاز به اقدامی جدی دارد. وی از مقررات دولتی، سازمانهای غیردولتی فعال محیطزیست و کمپینهای بینالمللی انتقاد میکند و بر این نظر است که هشدارهای سیاسی، اجلاس جهانی و کمپینهای جنجالی تغییری در انگیزه مردم ایجاد نکردهاند و عوامل ایجاد آلودگی همچنان به همان قوت باقی است. او بر این باور است که بجای کنترل محض شرایط، تغییر انگیزه مردم کلید حل مشکلات زیست محیطی جهان ما است.
*گنجایش طبیعت
پروفسور هری فوکز، استاد زبان و فلسفه، میگوید فاجعه زیستمحیطی، نتیجه ازیاد جمعیت است. بدیهی است که کره زمین حداکثر ظرفیت برای حمایت از زندگی را دارد، اما این امر فقط با وجود استانداردها امکانپذیر است. اگر از حد خود خارج شویم، محیطزیست و زندگی ما هر دو تحت تأثیر قرار میگیرند.
سال ۱۹۳۰، جمعیت جهان حدود ۲ میلیارد نفر بود. امروز به بیش از ۸ میلیارد رسیده است، و مردم نیز به همین نسبت بیشتر با پدیده فقر دست و پنجه نرم میکنند. توانایی زمین برای رشد مواد غذایی مورد نیاز و آب برای آبیاری زمین و سیراب کردن ساکنان تشنه آن هیچ کدام در حدی نیست که بتواند نیازهای این حجم از جمعیت را برطرف کند. اگر تقاضای انرژی، بویژه سوختهای فسیلی را نیز اضافه کنیم، میبینیم که جامعه فعلی بشر به معنای واقعی کلمه بیثبات شده است. اما اکثر کشورها طوری رفتار میکنند که گویی همهچیز بر همان منوال سابق ادامه خواهد یافت.
این در حالی است که میتوان تلاشهای بلندمدت را بر آموزش و تعلیم افراد جامعه متمرکز کرد. این تنها راهی است که میتوان آرمانها و نگرشهای جهان در حال توسعه را متحول کرد تا بتوانند جمعیت را کنترل کنند. علاوه بر این، کشورها باید سیستم انرژی خود را بر پایه انرژیهای تجدیدپذیر بنا کنند.
به جای شعارهای سیاسی باید فرهنگ عمومی و اخلاق محیط زیست را در شهروندان بالا ببریم. دیدگاه عمومی باید از فردگرایی کنونی به سمت و سوی فرهنگی سوق داده شود که شکوفایی همه اعضای جامعه را به همراه داشته باشد.
متفکرانی مانند اسلاوی ژیژک که مدل زیستبومگرایی مدرن را «سقوط سکولار بشریت» میدانند، نیز مورد انتقاد قرار گرفتهاند. به گفته اریک تویل، استاد دانشگاه بریتیش کلمبیا افراد ثروتمند مصرفگراتر میشوند، محیطزیست را آلودهتر میکنند و رفتارهای تخریبی بیشتری از خود نشان میدهند.
همچنان که سیاستهای اقتصادی و بینالمللی بر پایداری و ثبات تأکید دارند، نباید فراموش کرد که محیطزیست اساسا حالتی دینامیک و تغییرپذیر دارد. کنترل شرایط کنونی و ابقای آن چیزی است که از محدوده توانایی انسان خارج است. بنابراین، تعامل انسان با طبیعت، به عنوان جزئی از آن، باید در ذهنیت بشر امروزی مورد چالش و بررسی قرار گیرد. ما به ذهنیت و تعریفی جدید از زندگی خوب نیاز داریم.
منبع:خبر آنلاین