ماجرا از کجا شروع شد؟
ساعت ٧ صبح بود که همسایهها صدای فریادهای زن برادرم را شنیدند. آتش خانه برادرم را گرفته بود. دایی بچهها و برادر کوچکترم در نزدیکی خانه محمد زندگی میکنند. آنها زودتر به محل آتشسوزی رسیدند. همزمان هم با آتشنشانی تماس گرفتند. کل خانه در آتش میسوخت، بهطوری که مردم از در ورودی نتوانستند وارد خانه شوند، به همین دلیل پنجره را شکستند و رفتند داخل. زن برادرم در سمت نورگیر خانه گرفتار شده بود و بچهها در سوی دیگر. بچهها تنها آن سمت خانه مانده بودند. وقتی سعی کردند در را باز کنند، قفل در ذوب شده بود. هیچ صدایی هم از بچهها نمیآمد. داخل حال و پذیرایی را گشتند اما اثری از آنها نبود. کل خانه هم آتش گرفته بود. راهی امن و دور از آتش به سمت اتاقها هم نبود. همه احتمال میدادند بچهها داخل اتاق هستند.
آتشنشانی کی رسید؟
آتشنشانی یک کیلومتر با خانه برادرم فاصله دارد, ٤٠ دقیقه از آتشسوزی میگذشت که ماموران آتشنشانی رسیدند اما نه شلنگ داشتند و نه نردبان. خانه برادرم دو نبش است و روی شیب، از یک طرف خیابان دو طبقه و از یک طرف سهطبقه دیده میشود، به همین دلیل نیاز به شلنگ بلندتر و نردبان بود. دوباره ماموران رفتند تا نردبان و شلنگ بیاورند. خیلی زمان برد. وقتی رسیدند از نردبان بالا رفتند و پنجره اتاق بچهها را شکستند. داخل شدند. صحنه وحشتناکی بود. مهسا ٢ برادرش را در آغوش گرفته بود. رفته بودند زیر پتو تا آتش به آنها صدمه نزند اما آنها نه از آتش، بلکه از گاز مونوکسیدکربن جان داده بودند.
علت آتشسوزی چه بود؟
زن برادرم ساعت ٥ صبح برای نماز بیدار شده بود. هوا سرد بود، به همین دلیل بخاری برقی را روشن میکند اما انگار بخاری برقی اتصالی کرده بود. فرش را میسوزاند. آتش به مبلها سرایت میکند. همان لحظه زن برادرم بیدار میشود. بچهها را هم از جایشان بلند میکند و در کنار اتاق پناه میگیرند اما زن برادرم خود را به سمت نورگیر میرساند که از مردم کمک بخواهد. در این لحظه در بسته میشود و دیگر نمیتواند به سمت بچههایش برود. مهسا که بزرگتر از همه بود دو برادرش را به اتاق کناری برده و خواسته آنها را نجات بدهد اما گاز بچهها را خفه کرده بود.
اورژانس نیامد؟
اورژانس که نیامد. بچهها را با ماشین شخصی به مرکز درمانی بردند. وقتی معاینه شدند، پزشک درمانگاه گفت که ٤٥ دقیقه است بچهها به دلیل استنشاق گاز مونوکسیدکربن مردهاند.
شما کی باخبر شدید؟
من خودم آن روز ایرانشهر بودم چون همه اقواممان در آنجا زندگی میکنند. وقتی این خبر را شنیدم خودم را رساندم اما کار از کار گذشته بود. پدر بچهها هم دانشجوی رشته حسابداری در چابهار است. روز حادثه به دانشگاه رفته بود. زیر خانه برادرم هم یک نانوایی است که همیشه ساعت ٥ صبح شروع به کار میکند اما از بخت بد ما آن روز ساعت ١٠ صبح آمده بود. اگر نانواها در مغازهشان بودند و صدای زن برادرم را زودتر میشنیدند، حالا برادرزادههایم زنده بودند.
حال برادر و زن برادرتان چطور است؟
درحال حاضر وضع روحی زن برادر و برادرم خوب نیست. چندینبار به دلیل افت فشار و وضع جسمانیشان در بیمارستان بستری شدهاند. نمیتوانند مرگ بچههایشان را باور کنند. محمد و همسرش ١٠ سالی بود با هم ازدواج کرده بودند که حاصل ازدواجشان مهسا ٩ ساله، عبدالحنان و رامتین بودند. از وقتی این حادثه رخ داده به ایرانشهر آمدهاند و در اینجا زندگی میکنند. میخواهند در کنار مزار بچههایشان باشند.
پزشکی قانونی مرگ بچهها را تأیید کرد؟
وقتی بچهها جان باختند برای اینکه شک و شبههای نباشد، آنها را به پزشکی قانونی در ایرانشهر منتقل کردیم. مرگ آنها بر اثر استنشاق مونوکسیدکربن تأیید شد و پیکر آنها را در ایرانشهر دفن کردیم.
علت نوسان برق چه بود؟
همیشه در این منطقه نوسان برق داریم؛ چه تابستان و چه زمستان. تابستان وقتی کولر را روشن میکنیم و زمستان هم وقتی بخاری برقی را، با مشکل مواجه میشویم.
وسیله گرمایشی دیگری ندارید؟
این منطقه گازکشی نشده است. به همین دلیل مجبوریم از بخاری برقی استفاده کنیم که نوسان برق هم همیشه وجود دارد و حادثهساز میشود.