آفتابنیوز : «اختناق ایران» The Strangling of Persia (1) درک و دریافت «ویلیام مورگان شوستر» William Morgan Shuster، حسابدار و کارشناس مالی آمریکایی از ایرانِ عصرِ مشروطه است.
او در سال 1290ش. به دعوت مشروطهخواهان با چند تن از دستیارانش به ایران آمد تا به مدت سه سال، بهعنوان «ریاست کلّ خزانهداری»، امور مالی نابسامان کشور را سروسامان دهد. اما شوربختانه، پس از هشت ماه اقامت در تهران، با کارشکنی روسیه و انگلستان مجبور به ترک کشور شد.
در ادامه فرازهای قابل تأملی از این اثر ارائه شده است که نشان میدهد دگرگونی ساختارها و نهادهای اجتماعی تا چه اندازه دشوار است:
توقعات بیجا / شوستر از جوانی به نام «هرمزخان» یاد میکند که از طرف دولت بهعنوان راهنما و مترجم از انزلی، او و همراهانش را به تهران میآورد و با ورود به تهران انتظار دارد «منصب معاون خزانهدار» (یا به اصطلاح پیشکار مالیه) بیدرنگ به او داده شود. هنگامیکه «هرمزخان» متوجه میشود از واگذاری چنین سمتی خبری نیست، کینه به دل میگیرد. (ص57)
انتقادناپذیری / شوستر یکی از نشانههای بیتجربگی ایرانیان در امور سیاسی، را «حساسیت مضحکِ» آنها به هر گونه انتقاد مطبوعاتی برمیشمارد: «همۀ مقامات حکومتی از بالا تا پایین مدام وحشت داشتند که مبادا مورد شماتت یا تمسخر روزنامهای قرار بگیرند. با اینکه آزادی بیان در قانون اساسی تضمین شده است، زیاد اتفاق میافتاد که وزیر داخله روزنامه یا روزنامههایی را به جرم انتشار مطلبی ناروا دربارۀ کارها یا انگیزههای دولت میبست». (ص59)
کارشکنیها / شوستر در مورد بهانهجوییها و «آنتریک»های مخالفانش مینویسد و پیامی که از طریق وزیر مالیه به آنان داده است: «به دولت و ملّت ایران توصیه میکنم دست از کنجکاوی در مورد دین ما یا خدمتکاران ما یا رنگ کراوات ما بردارند و اگر مسألۀ مهمتری نداردکه دربارهاش فکر کند، بگردد چیز دیگری پیدا کند». (ص61)
اهمیت مسائل پیشپاافتاده در شرق / پس از ورود شوستر به تهران بسیاری از بزرگان شهر به دیدار او میروند. او از نقشۀ «سردار اسعد بختیاری» برای کشاندن او به خانهاش میگوید و مینویسد: بعدها شنیدم او به تحریک خویشانش برای فخرفروشی و تحقیر رقیب بزرگش «سپهدار اعظم» سعی کرده بود خزانهدار کل را به خانهاش بکشاند. اگر در دامش افتاده بودم، دومی دشمنِ قسمخوردهام شده بود». (ص63)
بودجۀ قشون در حساب شخصی وزیر / شوستر در نشستهای هیأت دولت هم حضور مییابد که اوضاع مالی وخیم کشور را توضیح دهد و از وزیران بخواهد «پولهای هنگفت» طلب نکنند. در یکی از این جلسهها شاکیترین وزیر، یعنی وزیر جنگ مدعی میشود که اگر بیدرنگ 42هزار تومان برای «قشون تهران» فراهم نشود، همان فردا خواهند شورید.
شوستر که پیشتر یکی از کارمندان خزانهداری را مأمور بازرسی بده-بستانهای مالی وزارت جنگ و بهویژه حسابهای شخص وزیر کرده، با آگاهی پیشینی به هیأت دولت اعلام میکند که عین همین مبلغ را دَه روز پیش برای بدهیهای معوقۀ ماه قبل پرداخته است.
وزیر جنگ هم جسورانه پاسخ میدهد: «همهاش بین تفنگچیهای بدبخت گرسنه تقسیم شد». شوستر هم پاسخ میدهد که دریافتی ماه پیش و سایر مبالغی که به اسم قشون گرفته شده (83 هزار تومان)، به صرّافی ایرانی سپرده شده است.
وزیر جنگ طلبکارانه میگوید آیا قرار بر آبروبری است؟ و مدعی میشود که «اگر هم 83 هزار تومان در حساب او پول باشد، روحش بیخبر است».
خلاصه، حسابدار امین وزارت جنگ احضار میشود و وزیر جنگ در خفا با او سخن میگوید و به جلسه هیأت دولت بازمیگردند و اعلام میکند که حق با شوستر است و او تازه فهمیده که پول ماه قبل به قشون پرداخت نشده است. شوستر مینویسد «عیب از اطلاعات ناقص بود! قیام قشون به همین سادگی منتفی شد».
فساد مستوفیها / او اندکی بعد [پس از ورود به ایران] پی میبرد که مستوفیها(2) بهزبان، ابراز اطاعت از قوانین و مقرّراتِ خزانهداری کل میکنند، اما در عمل عواید خود را به بانکهایی که تعیین کرده بود، نمیدهند؛ «در ایران عادت مألوف است که پول را تا به زور از چنگت درنیاوردهاند، رها نکنی. ولی عزل فوری یکی دو نفر متخلّفِ سرشناس و بانفوذ، کار خودش را کرد». (ص211)
شوستر به نقل از نایبالسلطنه [ابوالقاسم خان قراگوزلو معروف به «ناصرالملک»] مینویسد: در ایران هر وقت نظارت مؤثری بر مدیریت امور مالی صورت گرفته، صدای همه در آمده است.
احترام به قانون / شوستر مینویسد: کوشیدم ایرانیان و خارجیهای مقیم ایران را به «احترام به قانون» عادت دهم. احترام به پول به وفور وجود داشت، ولی هیچکس قانون را همچون مظهر حقوق ملّت محترم نمیشمرد. (ص217)
حسابکِشی / شوستر میگویند که قبل از ورودش به ایران، مجلس «با سرهمبندی موادی از قوانین فرانسوی» قانون «حسابکِشی» را تصویب کرده بود، اما کسی از معنای آن آگاهی نداشت: «با افتخار از آن دم میزدند، اما بیسروصدا به پُرکردن جیبهای خود ادامه میدادند». (ص218)
فقر قانونی / شوستر یکی از موانع بزرگی جمعآوری درآمدهای دولتی در ایران را، نبودِ قوانین کیفری برای مقابله با اختلاس و تقلب و جرایم مشابه میداند و مینویسد: مستوفی، یا هر مقام دیگری که پول یا مال دولتی در اختیار داشت، میتوانست هر کاری که دلش میخواست با آن بکند بدون اینکه نگران بازخواست باشد. (ص215)
عدلیۀ نابسامان / محاکم عدلیه در ایران، در وضعی بودند بهمراتب نابسامانتر از دیگر دستگاههای دولتی؛ چنانکه نهتنها مانع از جرم و جنایت نمیشدند، بلکه حلقۀ مهمی از زنجیرۀ تبهکاریِ صاحبمنصبانی را تشکیل میدادند که از دسترنج مردم ارتزاق میکردند. (ص215)
روغن برای شتر، کاه برای اتومبیل / شوستر در بخشنامهای از وزرا میخواهد درخواستِ پول را در «برگههای چاپیِ» خزانهداری ارسال کنند. این اقدام با استقبال وزیران روبهرو میشود؛ چراکه تصوّر میکردند بدون توجه به موضوعیت قانونی و ضرورت پرداخت آن، «کافی است برگه [چاپی] را پُر کنند» و پول بگیرند.
شوستر میگوید در نتیجه، در میان انبوه درخواستها، تقاضاهای خندهداری هم مطرح شده بود؛ «یکبار وزیر عدلیه با دو برگ درخواست از من سراغ گرفت»، برای خرید «روغن برای شترهای شاهی» و «کاه برای سرویس اتومبیل اعلی حضرت». دود از کلّهام بلند شد. فقط در ایران ممکن است برای شتر روغن بخواهند و برای اتومبیل کاه! ولی درخواستها کاملاً جدّی بود، چون در ایران روغن مخصوصی به پوست شتر میمالند تا نرم نگهش دارند و مستخدمان گاراژ دربار بهجای مواجب خود، کاه گرفتند. هر دو درخواست برآورده شد». (ص216)
شوستر پیشتر توضیح داده است که «مالیاتها همه نقدی وصول نمیشوند و مقدار زیادی از آنها جنسی است. یعنی دولت از زمیندار و کشاورز گندم، جو، کاه، پنبه، برنج و محصولات زراعی دیگر مطالبه و قبول میکند». (ص207)
گریه کرد که مالیات ندهد! / شوستر به دشواری اخذ مالیات از رجال سیاسی اشاره میکند و مینویسد: فرمانفرما که دید من در مورد مالیات با کسی شوخی ندارم، پیش هیأت وزیران رفت و خدمات دلاورانۀ خود را به دولت مشروطه، هم در مقام سردار قشون و هم در منصب وزیر جنگ، برشمرد و سر روی شانۀ رئیسالوزرا گذاشت و زار زار گریه کرد. اعضای کابینه چنان تحت تأثیر قرار گرفتند که در نامهای مؤدبانه از من تقاضا کردند مالیاتی از او نگیرم تا آنها خود به موضوع رسیدگی کنند.
نامه را خودِ فرمانفرما به دستم داد و من گفتم دو راه بیشتر ندارید: یا به خدمات دلاورانهتان به دولت مشروطه ادامه میدهید و فردا همۀ مالیاتهای پسافتادهتان را میپردازید، یا اجازه میدهید انبارهای غلّهتان را مصادره کنم و راحتتان کنم. به هیأت دولت هم نوشتم که لطفاً به امور دیگر دولت بپردازید و وصول مالیاتها را به من بسپارید. (ص218)
بیانضباطی مالی در وزارت جنگ / تلاشهای شوستر برای «آموزش بودجهبندی» به وزیران ثمربخش نیست؛ «چراکه هر یک بهانهای آورند و مدام به تعویق انداختند و توجیه کردند، تا اینکه حال مرا بههم زدند». او به دولت ثابت میکند که میتواند با دو میلیون تومان در سال، ارتش کارآمدی با پانزده هزار سرباز داشته باشد. این در حالی است که پیشتر، وزارت جنگ با پنج هزار «سرباز گرسنۀ ژندهپوش» سالانه هفت میلیون تومان بودجه میخواست. (ص219)
گلۀ انگلها / نوع حکومت را شاید بهدرستی سلطنت مشروطه مینامیدند، ولی قید سلطنت در آن خلاصه میشد در وجود شاهی که فعلاً به علت صِغَر سن نایبی داشت و هر جا میرفت گلّۀ بزرگی از انگلهای پرخرجی که بهاصطلاح درباریان را تشکیل میدادند، همراهیاش میکردند.
مقرّری / شوستر نظام «پرداخت مقرّری» به حدود یکصدهزار نفر (سه میلیون تومان نقدی یا جنسی) را «نمونۀ چشمگیری از هرجومرج مالی عجیب ایران»، توصیف کرده است. او توضیح میدهد که «عمدۀ این بار سنگین را دولت مشروطه از حکومتهای پیشین به ارث برده بود. اما بخشی از آنرا هم مجلس برای روحانیان و کسان دیگری که در نهضت مشروطه از خود مایه گذاشته بودند و نیز بستگان جانباختگان مشروطه تعیین کرده بود». مقرّری موروثی هم میشده و «بعد از پدر به پسر میرسید». (ص224)
مشروطۀ یکشبه / شوستر یادآوری میکند که در تاریخ ملّتی را سراغ ندارد که «توانسته باشد یک شبه حکومتی مشروطه یا انتخابی را جانشین سلطنتی استبدادی کند و آناً شعور سیاسی و تقنینی کاملی از خود به نمایش بگذارد. این محال است». (ص182)
تنها راه نجات ایران / شوستر در پایان کتاب، با انتقاد از منفعتطلبی روسیه و انگلیس در ایران، مینویسد: «تنها راه نجات ایران بازسازی امور مالیۀ ورشکستۀ آن [مدیریت کارآمد امور مالیاتی و مسائل دیگرش] بود». (ص239)
1 - ویلیام مورگان شوستر، اختناق ایران، ترجمۀ حسن افشار، تهران: نشر ماهی، 1385. [نخستین بار این کتاب توسط ابوالحسن موسوی شوشتری ترجمه شد و بار دوم به همّت حسن افشار].
2- کسی که کارش دریافت مالیات و امور دارایی کشور (یا ولایات و ایالات) بوده است.
خبرآنلاین