کد خبر: ۵۷۳۷۷۱
تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱۳۹۷ - ۲۳:۴۷
یادداشت فردی که از دهه 90 میلادی با مرد اول این روزهای روسیه آشناست؛

پوتینی که قبلا می‌شناختم، پوتینی که اکنون می‌شناسم

فرانتس زدلمایر یک مشاور امنیتی آلمانی در نیویورک‌تایمز نوشت: رییس‌جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین کریسمس امسال را با دستگیری یک توریست آمریکایی به عنوان جاسوس جشن گرفت. پاول ویلان برای شرکت در یک مراسم ازدواج به مسکو رفته بود. اما پوتین به یک گروگان نیاز داشت تا او را برای معاوضه احتمالی با یک بانوی روس به نام ماریا بوتینا از نزدیکان کرملین در اختیار داشته باشد.
آفتاب‌‌نیوز :
فرانتس زدلمایر یک مشاور امنیتی آلمانی در نیویورک‌تایمز نوشت: پوتینی که من می‌شناسم از بسیاری جهات با ترامپ شباهت دارد. ولودویا مانند او فوری و بدون فکر کردن تصمیم می‌گیرد. او کینه‌جو و بی ملاحظه است. زیاد شکایت می‌کند اما دوست ندارد او را به سخره بگیرند. از گزارش‌های طولانی و پیچیده بیزار است و اسناد سیاستی را فوری روخوانی می‌کند. پوتینی که من می‌شناسم مانند ترامپ به جای اتخاذ راه‌کارهای بلندمدت، در مواجهه با چالش‌ها عکس‌العملی ناگهانی از خود نشان می‌دهد. اما از نظر تخصصی، او بسیار متفاوت است. به عنوان یک افسر سابق کا گ ب، او به خوبی می‌داند که از دروغ، اطلاعات غلط و سازشکاری چگونه برای ایجاد هرج‌ومرج در داخل و جهان غرب استفاده کند.


فرانتس زدلمایر یک مشاور امنیتی آلمانی در نیویورک‌تایمز نوشت: رییس‌جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین کریسمس امسال را با دستگیری یک توریست آمریکایی به عنوان جاسوس جشن گرفت. پاول ویلان برای شرکت در یک مراسم ازدواج به مسکو رفته بود. اما پوتین به یک گروگان نیاز داشت تا او را برای معاوضه احتمالی با یک بانوی روس به نام ماریا بوتینا از نزدیکان کرملین در اختیار داشته باشد. این خانم در آمریکا به اتهام برقراری ارتباط غیررسمی با افرادی که از نفوذ و تأثیرگذاری بر سیاست این کشور برخوردار بودند، بازداشت است.

در ادامه این مطلب آمده است: البته که دستگیری ویلان کار پوتین بوده است. من پوتین را از دهه نود میلادی می‌شناسم. به عنوان یک تاجر در سن پترزبورگ، ساعت‌های زیادی را با او که معاون شهردار بود و به نام «ولودویا» مشهور بود، گذراندم. در دفتر من در جزیره استون می‌نشستیم و به زبان آلمانی که مورد علاقه او بود، درباره غذا و باواریا صحبت می‌کردیم. اعتمادم به او در آن زمان به این دلیل بود که فکر می‌کردم رفتاری منطقی دارد و با صداقت از علاقه‌اش به سن‌پترزبورگ حرف می‌زند. او از کسی رشوه نمی‌گرفت اما روی رشوه‌گیری روسایش سوبچاک، شهردار و بوریس یلتسین، رییس‌جمهور سرپوش می‌گذاشت. او شخصا کمک کرد که کارهای ثبتی شرکت امنیتی خودم را انجام دهم. او به من مشاوره می‌داد و کمک کرد تا شرکتم را توسعه دهم. به درخواست او نخستین تیم واکنش سریع کا گ ب به سبک غرب را در روسیه راه انداختم تا برای مسابقات حسن نیت در سال ۱۹۹۴ آماده شوند.

از مکالماتی که با او داشتم دریافتم که او می‌داند عامل سقوط سیاسی و اقتصادی شوروی، نه غرب بلکه نظام سوسیالیستی این کشور بوده است. وقتی درباره کشور من آلمان صحبت می‌کردیم، او صریحا ابراز می‌کرد که اتحاد دوباره دو آلمان را نتیجه اجتناب‌ناپذیر سقوط دیوار برلین می‌داند. پس از رسیدن به ریاست‌جمهوری در سال ۲۰۰۰ بود که او نگران ناکامی اقتصادی و سیاسی روسیه شد و از آنچه بی‌احترامی غرب به روسیه می‌دانست، دلخور شد و تلاش کرد با ابزار ایدئولوژی و مذهب، روسیه را به نگاه به درون متوجه کند.

برای من نقطه عطف بعدی در سال ۱۹۹۶ بود که آقای یلتسین شرکتی را که تاسیس و یک میلیون دلار خرجش کرده بودم، مصادره کرد. ولودویا گفت که کاری از دستش برنمی‌آید. بعد از آن شاهد ترقی او از یک کارمند عادی به رتبه رییس‌جمهوری چهارباره روسیه بودم. به شما اطمینان می‌دهم آن پوتینی که اکنون آمریکایی‌ها درباره آن مطالعه می‌کنند، به هیچ‌وجه با کسی که من در گذشته می‌شناختم یا اکنون می‌شناسم، شباهتی ندارد.

پوتینی که من می‌شناسم از بسیاری جهات با ترامپ شباهت دارد. ولودویا مانند او فوری و بدون فکر کردن تصمیم می‌گیرد. او کینه‌جو و بی ملاحظه است. زیاد شکایت می‌کند اما دوست ندارد او را به سخره بگیرند. از گزارش‌های طولانی و پیچیده بیزار است و اسناد سیاستی را فوری روخوانی می‌کند. پوتینی که من می‌شناسم مانند ترامپ به جای اتخاذ راه‌کارهای بلندمدت، در مواجهه با چالش‌ها عکس‌العملی ناگهانی از خود نشان می‌دهد. اما از نظر تخصصی، او بسیار متفاوت است. به عنوان یک افسر سابق کا گ ب، او به خوبی می‌داند که از دروغ، اطلاعات غلط و سازشکاری چگونه برای ایجاد هرج‌ومرج در داخل و جهان غرب استفاده کند.

چند ماه پیش به آمریکا نقل مکان کردم تا آنجا شرکتی به راه بیندازم که به افراد کمک می‌کند اموال مسروقه خود را بیابند. پیش از آن به مدت دو دهه علیه دولت کنفدراسیون روسیه مشغول طرح‌ شکایت در محاکم سوئد و آلمان بودم و تبدیل به اولین کسی شدم که توانسته از این کشور خسارت بگیرد. این تلاش بلندمدت نشان داد که نه روسیه و نه پوتین نمی‌توانند دوست من باشند. رهبران غرب نیز مانند من به پوتین اعتماد کردند اما نفهمیده بودند که از نظر پوتین، مودب بودن و رفاقت، نشانه محبت نیست بلکه ضعف قلمداد می‌شود. او علاقه دارد که دیگران به دیده برتری به او بنگرند و تمایل دارد هرچه که با آن توان رقابت ندارد را نابود کند.

در آمریکا از اینکه می‌بینم هنوز رسانه‌ها قبول ندارند که پوتین نمی‌تواند دوست خوبی برای یک دموکراسی باشد، درمانده می‌شوم. پوتین علاقه دارد که دموکراسی‌ها را به تفکیک و نابودی بکشاند. به این منظور او از دستگاه اداره اموال ریاست‌جمهوری در کرملین بهره‌برداری می‌کند. این اداره بودجه مخفی معادل میلیاردها روبل دارد. برای من تردیدی وجود ندارد که تمام نهادهای جاسوسی و اطلاعاتی روسیه تحت فرمان پوتین، از حربه دروغ، اطلاعات غلط و سازشکاری برای تخریب نظام آمریکا دریغ نخواهند کرد. پرسنل این نهادها به عملیات‌های ترور مخالفان مسکو در سرتاسر جهان ادامه خواهند داد. برای پوتینی که من می‌شناسم، مرزها معنایی ندارد.

چند ماه پیش پوتین تلاش کرد یکی از عواملش را به ریاست اینترپل بگمارد که خوشبختانه موفق نشد. بی‌تردید می‌خواست از او به عنوان یک ابزار استفاده کند. فساد در دی ان ای روسیه و پوتین ریشه دارد. حقیقت دیگری که به آن پی برده ام این است که بسیاری از ناظران آمریکایی وقایع کرملین، درک نمی‌کنند پوتین این روزها دچار وحشت شده است. انتخابات اخیر برای او تضمین شده بود اما انتخابات بعدی سرنوشت نامعلومی دارد.

چرا؟ چون پوتین کسی را ندارد که هوایش را داشته باشد. شهردار اسبق و یلتسین به ترقی او کمک کردند چراکه به وفاداری او اطمینان داشتند اما آنها دیگر در قید حیات نیستند. پوتین در گذشته به آنها کمک کرد تا ثروتی جمع کنند و مانع شد که تحت تعقیب قرار بگیرند. حتی وقتی شهردار سابق در پاریس میلیون‌ها دلار چک را نقد می‌کرد، پوتین دیواری امن به دور او‌ کشید. بعدها پوتین مانع به نتیجه رسیدن پرونده قضایی یلتسین در دادستانی روسیه شد. او به محض رسیدن به مقام ریاست‌جمهوری، حکمی صادر کرد که به استناد آن خانواده یلتسین از تمام اتهامات تبرئه شدند.

اما در آینده پوتین، کسی نیست که چنین حکمی را صادر کند. مدتهاست شایعه شده که او ثروت عظیمی را پنهان کرده است. اما اگر هم حقیقت داشته باشد، احتمالا آن را به نزدیکان و حتی تبهکارانی سپرده که هوایشان را داشته است. بنابراین سوال من این است که وقتی پوتین قدرت را ترک کند، آیا این نزدیکان و دوستان پوتین، چیزی از این ثروت هنگفت را به او مسترد خواهند کرد؟ من بعید می‌دانم. من در روسیه زندگی کرده‌ام. تقسیم اموال، روش کار آنها نیست.

منبع: انتخاب
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین