آفتابنیوز : مریم جعفری حصارلو - نمایش «ملاقات» بازنویسی و کارگردانی پارسا پیروزفر، نگاه نویی به اثر «ملاقات بانوی سالخورده» اثر فردریش دورنمات است که به تازگی درسالن اصلی مجموعه تئاتر شهر و در ساعت نوزده و نیم به روی صحنه می رود.
داستان نمایش را مخاطبان تئاتر به خوبی می دانند. داستان بانویی سالخورده – کلر زاخاناسیان(میلیاردر)- که بعد ازگذشت دهه ها به وطن خود باز می گردد. اما برای انتقام و نه برای بازدیداز این شهر! سالها قبل عاشقانه قصد ازدواج با آقای ایل داشته؛ اما آقای ایل دو مرد را برای شهادت به دادگاه می برد و دادگاه را قانع می کند که کلر با مردهای دیگر هم رابطه دارد و باعث می شود تا کلر زاخاناسیان با شکم برآمده که حاصل رابطه با ایل بوده؛ شهر را ترک کند و بعدها به یک روسپی بدل می شود. اما دنیا بر این مدار نماند و پس از گذشت چند سال با فردی میلیاردر ازدواج می کند و سکه زندگی اش از این رو به آن رو می شود. دستور می دهد تا آن دومرد شاهد را پیدا کنند و سپس کور و اخته با خودش به دیارگولن می آورد تا ایل را به سزای عملش برساند. ایل از همه جا بی خبر به خوبی در مقابل مردم شهر اقرار می کند که روابط بسیار عاشقانه ای با او داشته است تا به نوعی بتواند از کلر فرصتی برای دریافت حمایت مالی کلان برای شهر گولن بگیرد. اما بی خبر از آن است که کلر با خود پیغام مرگش را آورده... اما نه به دست خودش بلکه به دست مردم ناعادل، گرسنه و بی انصاف که به خاطر پول حاضرند به خوبی حق را اجرا کنند و یا در زمان جوانی کلر که پولدار نبود، به خوبی ناحقی کنند.
اولین بازنگری در این اثر، تغییر اسم آن است. کلمه ملاقات؛ نگاهی استلیزه را به نمایش تزریق می کند زیرا حاشیه ها را حذف می کند و تنها به کلمه ملاقات بسنده می کند. اما از سوی یگر شیوه رئالیستی را نیز در نظرگرفته است و بازیگری سینمایی هم به عنوان مهم ترین رکن این نماشی قلمداد می شود. بازی ها اگرچه در ساختار یک تئاتر می گنجد؛ اما در نهایت ملهم از شیوه های بازیگری سینمایی است. چنانچه در لحظه تصیم گیری کلیدی وقتی آقای ایل روی صندلی نشسته است و رای شورای شهر، مرگ او است، تنها چهار انگشت سبابه اش را به لبه صندلی می زند و نوعی کلافگی را نشان می دهد؛ درحالیکه مسخ شده روی صندلی می ماند. بنابراین یک اینسرت جاندار از روی انگشت هایش شاید در قاب دوربین بهترین تصویر حاکی از سردرگمی های او بود که در بازی سرایت کرده است. از این تصویر سازی کوچک که به عنوان نمونه تا ریتم کند اثر درنیمه پایانی اثر که باعث خستگی تماشاگران می شود، همه اززاویه نگاهی سینمایی در روند تولید یک اثر تئاتری بازتاب کرده است. زیرا دیگر تدوینگری نیست تا نماهای بلند را در روند تدوین کوتاه و صحنه های ساکن را کات کند و در نتیجه از کندی ریتم جلوگیری کند. سکون بازی ها باعث کندی ریتم می شود. اگرچه این کندی اساسا مفهومی را در بر دارد؛ اما میزان سکوت ها باید سنجیده شود و باعث خستگی مخاطبان نشود!
هرچند شیوه استلیزه در بازیگری هم جواب داده است وکمی هم رنگ و بوی آثار سیامک احصایی را به خودگرفته. همچنانکه دیدگاههای گروتسک آن نیز قابل تامل است. اثر اساسا اثری در ژانرگروتسک است؛ زهر خنده ای با طعم مرگ از پس تصویر سازی ها برفضا حجوم می آوردو زنگی از دوگانگی رفتاری مردم شهر گولن را نشان می دهد. تصویری که به خوبی گویای دو رویی این شهر است. هرچند مفاهیم اجتماعی و سیاسی را نیز در بر دارد.
یکی دیگر از شاخصه هایی که به ویژگی های گروتسک اثر می افزاید؛ فضاسازی صحنه است. طراحی صحنه خاکستری و در عین حال فانتزی گولن وجهه ای انیمشن گونه به آن می بخشد. آنچه پازل گروتسک وار این اثر را تکمیل می کند، بازی برجسته بازیگران است. بازیگران به خوبی نشانگر زهرخنده هستند وگاه باعث خنده دهشتناک تماشاگران می شوند هرچند در نهایت سکوت سنگین مخاطبان را شاهد هستیم وهرچه به پایان نمایش نزدیک می شویم بر سکوت مخاطبان و لبخند بازیگران افزوده می شود.